نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
بوی بندگی محبوب جانانم به مشامم میخورد....

خداجونم شکرت.

براستی أینَ رَّجبیون؟؟

خدایاتنهاخواسته ام این است که دراین ماه زیبا فقط و

فقط برای یکبار هم که شده (فقط یکبار)طعم بندگی تورا

بچشم.....

  یعنی میشه اون روز برسه.

 

زمین مهبط است، نه خانه وصل. در این جا نور از نار

 می زاید و بقا در فنا است و قرار در بی قراری. زمین

 معبر است و نه مقر... و ما می دانستیم .پروانه ای

 دوران دگردیسی اش رابه پایان برد و بال گشود و پیله

 اش چون لفضی تهی از معنا ، از شاخه درخت فرو افتاد . رشته وحی گسست و ما ماندیم و عقلمان. عصر

 بینات به پایان رسید و ان اخرین شب ، دیگر به صیح

 نینجا مید .در تاریکی شب ، سیر سیرکی نوحه غربت را

 زمزمه میکرد. خانه، چشم بر زمین و اسمان بست و در

 ظلمت پشت پلک ها یش پنهان شد. پرده ها را آویختیم

تا چشمانمان به لاشه سرد و بی روح زمین نیفتد و

 درخود ما ندیم و یتیمانه گریستیم.

دیری نپایید که ماه بر آمد و در آینه خود را نگریست و

 شب پرک ها بال به شیشه کوفتند تا راهی به دشت

 شناور در ماهتاب بیابند. 
 

قسمتی ازمقالات سیدشهیدان اهل قلم...

شهیدسیدمرتضی آوینی

 



:: بازدید از این مطلب : 451
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
حکم ارتداد برای شاهین نجفی

درپی اهانت وقیهانه اش باسرودن شعری بی شرمانه درمقام

امام هادی(علیه السلام)

شاهین نجفی به آلمان پناه میبرد؟!

شاهین نجفی به آلمان پناه میبرد؟!

صدای آمریکا: «پلیس آلمان اعلام کرد از جان شاهین نجفی هنرمند ایرانی ساکن کلن در برابر تهدید بنیادگرایان حفاظت خواهد کرد.»شبکه تلویزیونی صدای آمریکا (VOA) جمعه۲۲ اردیبهشت (May۱۱) گزارش داد: «پلیس آلمان اعلام کرد از جان “شاهین نجفی” هنرمند ایرانی ساکن کلن، در برابر تهدید بنیادگرایان حفاظت خواهد کرد. شاهین نجفی خواننده رپ ایرانی پس از اجرای ترانه ای به نام [...] از سوی تندروهای ایرانی به مرگ تهدید شده و پایگاه خبری شیعه آنلاین برای کشتن وی یکصد هزار دلار جایزه تعیین کرده است.»

صدای آمریکا در ادامه افزود: «سخنگوی پلیس شهر کلن گفته است بخش امنیت ملی اداره پلیس کلن تدابیر حفاظتی در مورد شاهین نجفی را تصویب کرده است. ترانه [...] در روزهای اخیر جنجال بسیاری ایجاد کرده است در این ترانه شاهین نجفی امام دهم شیعیان را مورد خطاب قرار داده و با نگاه انتقادی شرایط کنونی اجتماعی و سیاسی ایران را بازگو کرده است. شاهین نجفی در گفت و گوهای خود اعلام کرده است در اجرای این ترانه قصد توهین به باورهای دینی مردم را نداشته است.»

گفتنی است در حالی صدای آمریکا با حمایت از این خواننده مرتد، ادعا می کنند که شاهین نجفی قصد توهین به باور های دینی را نداشته است که وی در مصاحبه خود با شبکه دولتی بی بی سی فارسی توهین به مقدسات مسلمانان و شیعیان را رسالت خود دانسته و با وقاحت تمام می گوید: «من وقتی کاری را انجام می دهم به تبعات آن فکر نمی کنم و فقط رسالت خود را انجام می دهم»!!

وی همچنین در مصاحبه با بی بی سی در پاسخ به این سؤال که “آیا شما با کارهای خود به دنبال تابو شکنی نسبت به برخی مسائل هستید؟” با تأیید آن، گفت: «بله؛ بخشی از آن آگاهانه صورت می گیرد که من آن را انکار نمی کنم. بخش آگاهانه سوار بر بخش ناخودآگاه ذهن و شخصیت درونی من است. به این دلیل من همان چیز را می نویسم و اجرا می کنم که هستم.»

 
 فرار نجفی به آلمان

افشاگری فضلی نژاد علیه شاهین نجفی + دلیل فرار نجفی به آلمان

پیام فضلی نژاد گفت: شاهین نجفی در دوره اصلاحات گروه های زیرزمینی موسیقی رپ را در رشت و تهران ترتیب می داد و در سال ۸۴ از ترس مجازات بدلیل ارتکاب جرائمی نظیر همجنس گرایی به آلمان گریخت.

به خبرگزاری دانشجو، درباره ماهیت و پیشینه شاهین نجفی خواننده هتاک به امام هادی (ع) گفت: «شاهین نجفی» خواننده و سازنده کلیپ موهن علیه امام هادی(ع) که از دوره اصلاحات به راه‌اندازی گروه‌های موسیقی زیرزمینی در رشت و تهران پرداخت، یک «همجنس‌باز» است که به سبب اشاعه فحشا و فساد با شکایت شاکیان خصوصی شامل چند خانواده، دو بار در ایران دستگیر شد و سال ۱۳۸۴ از ترس مجازات سنگین کیفری به آلمان گریخت.

نجفی به سرعت با پسمانده‌های گروهک‌های ترویستی مانند «سازمان فدائیان خلق» و «سازمان مجاهدین» پیوند خورد و با پیوستن به گروه «تپش ۲۰۱۲» در تجمعات این گروهک‌های تروریستی علیه ایران در شهرهای «استکهلم» در سوئد و «اسن» در آلمان حضور یافت و به اجرای کنسرت در میتینگ‌های منافقین پرداخت.

پژوهشگر موسسه کیهان افزود: در سال ۱۳۸۷ که سازمان‌های مارکسیستی- تروریستی برای گسترش فعالیت‌های خود در دانشگاه‌های ایران می‌کوشیدند، «شاهین نجفی» نیز به همکاری با آنان پرداخت و توسط چند دانشجو در داخل ایران قصد یارگیری برای تروریست‌ها را داشت، اما آن زمان روزنامه «کیهان» پشت صحنه این پروژه را فاش کرد و در ۸ مهرماه ۱۳۸۷ نوشت: «اخیراً برخی از وبلاگ های دانشجویی اپوزیسیون با گرایش مارکسیستی، بیانیه‌ای از یک گروه موسیقی با عنوان تپش ۲۰۱۲ منتشر کرده اند که در آن از راه اندازی کمپین یکصد هزار امضاء خبر می دهد.

وی با اشاره به ماهیت این گروه تصریح کرد: این گروه مبتذل خود را متشکل از تعدادی جوان ایرانی و آلمانی معرفی می کند… اعضای این گروه هدف خود از تشکیل چنین محفلی را تلاش برای جمع‌آوری امضا و ارائه آن در سالروز حقوق بشر (۱۰ دسامبر) به پارلمان اروپا در بروکسل اعلام کرده‌اند تا توجه مطبوعات و رسانه‌های بین‌المللی را به شرایط حاکم در ایران و به اصطلاح نارضایتی مردم جلب کند.»

فضلی نژاد با ارائه پیشنهادی به مسئولان قضایی کشور مبنی بر «درخواست بازداشت و استرداد نجفی توسط اینترپل» اظهار داشت: با توجه به سابقه این خواننده همجنس‌باز و اتهامات و جرائم وی که در حوزه سرزمینی ایران قبل از فرار واقع شده و توسط مراجع ذیصلاح قضایی کشور خودمان قابل رسیدگی کیفری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باشد، پیشنهاد می کنم که با تدبیر دادستان محترم کل کشور درخواست بازداشت و استرداد شاهین نجفی به ایران از کانال پلیس اینترپل داده شود. این خواننده هتاک باید در ایران به دست عدالت سپرده شود و این یک مطالبه مردمی است.

عضو مرکز پژوهش های موسسه کیهان با بازخوانی پیشینه فعالیت‌های این خواننده هتاک ادامه داد: وقتی شامگاه ۲۷ بهمن ۱۳۸۹ آقای «حسین شریعتمداری» در برنامه گفتگوی ویژه خبری شبکه دوم سیما از همکاری شهید «صانع ژاله» با روزنامه «کیهان» سخن گفت، رسانه‌های غربی چند ساعت را در شوک و بهت ناشی از این خبر به‌ سر بردند و فردای آن روز، جز واکنش‌های سراسیمه، کاری از دستشان ساخته نبود. اما، کمتر از ۱۵ ساعت پس از مصاحبه مدیرمسئول روزنامه «کیهان»، تلویزیون‌های فارسی‌زبان اپوزیسیون برانداز و رسانه‌های کردی‌زبان ضدانقلاب برنامه‌های عادی خود را برای پخش یک «خبر ویژه» قطع کردند و با نشان دادن تیزری تبلیغاتی از یک ویدئو کلیپ (نماهنگ) گفتند «سلطان رپ ایران علیه حسین شریعتمداری می‌خواند!» و برخی از سایت‌های خبری اروپایی نیز تیتر زدند: «ساخت موسیقی اعتراضی توسط یک همجنس‌گرای مشهور درباره مدیر کیهان».

وی ادامه داد: در همان هنگام، جریان رسانه‌ای «فتنه سبز ماسونی» در سایت‌های «فیس بوک»، «تویتر» و «یوتیوب» صفحات ویژه‌ای را ساختند تا «نماهنگ» این «همجنس‌باز مشهور و سلطان رپ ایران» را به صورت ویژه و در گسترده‌ترین سطح ممکن منتشر کنند. سرانجام شامگاه ۲۸ بهمن، تنها یک روز پس از گفتگوی ویژه تلویزیونی «حسین شریعتمداری»، نسخه کامل این نماهنگ در رسانه‌ها پخش شد.

فضلی نژاد اظهار داشت: نماهنگ «شهید سبز: صانع ژاله» با صدای «شاهین نجفی» که به «حسین شریعتمداری» به عنوان «پلیدترین انسان روی زمین» تقدیم شده است، تنها واکنش کارگزاران فتنه سبز به جدیدترین افتضاح و رسوایی سیاسی‌شان بود. ۴۸ ساعت پیش از انتشار سخنان مدیرمسئول «کیهان» درباره خدمات ارزشمند شهید «صانع ژاله» به جمهوری اسلامی و در حالی که کارشناسان امنیتی سرنخ‌های متعددی را از نقش محوری «گروهک تروریستی مجاهدین خلق» (منافقین) برای ترور وی به دست آورده بودند، رسانه‌های وابسته به مثلث سرویس‌های جاسوسی CIA و موساد و MI۶ پروژه «شهیدسازی» برای «سبزها» را کلید زدند. گرچه در ابتدا «رادیو فردا» حتی نام این «شهید جدید سبزها» را نمی‌دانست و به تعبیر آقای شریعتمداری خبر از «کشته شدن خانم ژاله صانعی به دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی» می‌داد!

نویسنده کتاب «ارتش سری روشنفکران» درباره بهره‌برداری سازمان‌های اطلاعاتی از خوانندگان همجنس‌باز و پروژه های ایرانی آنان گفت: برای نمونه پروژه جدید «شهیدسازی» از «صانع ژاله» توسط «سرویس ارتباطات استراتژیک آمریکا» که ۲ وزارتخانه امور خارجه و دفاع با محوریت سازمان CIA آن را اداره می‌کنند، کلید خورد. این پروژه که هدفش مهندسی افکار عمومی از طریق «موسیقی اعتراضی- زیرزمینی» است، پیش از این در کودتاهای مخملی اروپای شرقی و مرکزی به اجرا درآمده بود و در هنگام قتل «ندا آقاسلطان» توسط گروه موسیقی «شاهین نجفی» اجرا شد.

فضلی نژاد همچنین با اشاره به حمایت آمریکا از این خواننده هتاک، خاطرنشان کرد: چندی پیش نیز «هیلاری کلینتون» وزیر امور خارجه آمریکا دستور استمرار پروژه «جنبش رقص و دیپلماسی رپ» را در فرآیند «جنگ نرم» علیه ایران صادر کرد. بار گذشته نیز همین گروه فاسد وظیفه پیشبرد پروژه موسوم به «موسیقی ترور» را برعهده داشت و این‌بار نیز «شاهین نجفی» همجنس‌باز مشهور و شومن میتینگ‌های منافقین، به هتک حرمت معصومین و ائمه اطهار پرداخته است.

این بارباید این یکی راآزادنگذارند که مثل سلمان رشدی(لعنت الله علیه)دست از پادراز کند.

همه باید درانجام حکم به پاخیزندوحرف بزنند وکسی ساکت نشیند.







:: بازدید از این مطلب : 611
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
باورکنید اشک توچشام حلقه زد

        وقتی این وفهمیدم

 

.به گزارش خبرنگار مشرق، در یکی از این مراسم ها که شب عید، در بوستان ولیعصر (عج) شهر ری برگزار شد، شهرداری تهران از هشت خواننده مبتذل برای برگزاری کنسرت دعوت کرد. این خواننده ها نیز در مراسم یادشده به اجرای موسیقی های مبتذل و تحریک کننده پرداختند.

بنابر گفته شاهدان عینی، در این مراسم که بیشتر به پارتی شبیه شده بود تعدای دختر و پسر با ظاهرهای زننده در این جشن حضور پیدا کرده بوده و به رقص و آواز پرداخته اند و حتی برخی از بانوان اقدام به کشف حجاب کرده بودند اما مسوولان برگزاری مراسم نیز هیچ گونه اعتراضی به این حرکات زننده نکرده اند.

مجری مراسم : من دعا می کنم شما به جای آمین کف بزنید!

نکته قابل تامل آنجاست که مجری برنامه نیز در انتها رو به حاضرین کرده و گفته: " من دعا می کنم و شما به جای آمین کف بزنید. " همچنین مجری مراسم نیز شدیدا آمادگی داشته در مقابل هرگونه اعتراضی فضا را متشنج کند.

شنیده شده که تعدای از حاضرین در این مراسم با ماموران نیروی انتظامی که قصد برخورد با اینگونه حرکات زننده را داشته اند درگیر شده اند، که در این درگیری سه تن از ماموران ناجا مجروح شدند.

یکی از شاهدان عینی در گفت و گو با خبرنگار مشرق با بیان اینکه چهارشنبه شب وضع زننده ای در بوستان ولیعصر (عج) برقرار شده بود گفت: ما قبل از برگزاری این مراسم جشن و در ماه مبارک رمضان نیز اعتراضاتی را نسبت به نحوه برگزاری مراسم شب های رمضان انجام داده بودیم ولی حداقل در مراسم های قبلی یک گروه تواشیح نیز برای خالی نبودن عریضه می آوردند، اما در روز عید فقط خواننده ها بالای جایگاه بودند.

این شاهد ادامه داد: در پنجاه متری محل برگزاری این مراسم شهدای گمنام دفن شده اند و برخی از مردم در زمان اجرای این مراسم بر سر مزار شهدا حاضر شدند و از شهدا بابت برگزاری چنین چشن هایی ابراز شرمندگی کردند.

به گفته وی شهرداری تهران در حالی مدعی انجام کار فرهنگی در سطح شهر تهران است که بودجه کل کانون های فرهنگی مساجد تهران و شهرری، 300 میلیون تومان است اما شهرداری برای برگزاری این جشن ها مبلغ 10 میلیارد تومان هزینه کرده است.

گفتنی است در ایام ماه مبارک رمضان تعدادی از مردم شهرری در حوالی شهرداری اقدام به برگزاری محفل قرآنی کرده بودند که عوامل شهرداری با حدود 20 نیرو به این مراسم حمله ور شده و بنرها و تبلیغات مراسم قرآنی را جمع آوری کرده اند و مسوولان نیز مدعی شده اند که در شعاع یک کیلومتری شهرداری هیچ گونه مراسم فرهنگی نباید برگزار شود!

همچنین تعدادی از جوانان شهرری در حرکتی اعتراضی، اقدام به جمع آوری طوماری برای برخورد با عوامل برگزاری اینگونه مراسمات کرده اند و قرار است تا چند روز آینده تجمعی در مقابل شهرداری برگزار شود.

رقص و پایکوبی مختلط در پارک لاله!

همچنین در مراسم های دیگر شهرداری به مناسبت عید فطر، نیز حرکات مشابهی انجام شده است. در مراسمی که در پارک لاله تهران برگزار شد، یک خواننده گروه مبتذل، اقدام به برگزاری کنسرت کرده و تعدادی دختر و پسر همراه با آهنگ های خوانده شده اقدام به رقص و پایکوبی کرده اند که در این مورد نیز مسوولان شهرداری هیچ اعتراضی به وضع پیش آمده نکردند.

خواننده ای که به این مراسم دعوت شده بود از خواننده های مبتذل بوده و با ظاهری عجیب ( رنگ کردن قسمتی از موها و آرایشی زنانه) به روی سن حاضر شده است. وی در قسمتی از اجرای خود اقدام به بازکردن موهای بافته شده اش کرده و خطاب به حاضرین می گوید: " امشب می خوایم بترکانیم!"

گفتنی اعضای گروه تواشیح محراب که به این که مراسم دعوت شده بودند در اعتراض به حضور عناصر منحرف در این جشن، از اجرا خودداری کرده اند.

یکی از شاهدان این مراسم نیز در گفت و گو با خبرنگار مشرق درباره وضعیت مراسم جشن عیدسعید فطر در پارک لاله، گفت: تعدادی دختر و پسر در جلوی جایگاه مجری در حال رقص بودند و تعدادی دیگر به صورت دسته ای حرکات موزون انجام می دادند.

برگزاری مراسم های به اصطلاح فرهنگی توسط شهرداری تهران در شب های ماه مبارک رمضان در گذشته نیز مورد اعتراض دلسوزان و مردم متعهد قرار گرفته بود ولی شهردار تهران در پاسخ به اعتراضات گفته: " تمام این حرکات و خبرها حاشیه سازی است. "

حال باید دید که مسوولان شهرداری تهران چه پاسخی برای اینگونه کارهای فرهنگی!!! دارند و آیا باز شهردار تهران عکس ها و فیلم هایی که از این مراسم ها منتشر می شود را توطئه می خواند؟

ودرادامه وخبری به روزتر

جای سواله برای من که چه ضرورتی داره مجری افتتاحیه سی امین مسابقات قرآنی خراسان در سبزوار یک خانم باشه کاش فقط

همین بودآن هم باصدایی فریادآلود چه اسراریه که شما دادبزنی؟؟

مردان وروحانیون هم صف به صف نشسته.

چرادراختتامیه دختران دبیرستانی جلوی آن همه مرد نامحرم

تواشیح

عربی بخوانندو ازهمه بدتر تک خوانی داشته باشند؟؟؟

چراحتی یکیازاوناساتید قرآن بلندنشدبره پشت تریبون یک کلمه حرف بزنه اعتراض کنه.من به شخصه رفتم امامثل همیشه مدیراجرایی مسابقات گفت رسیدگی میشه.عجب کلمه مسخره و پچیست این کلمه.....

پارسال هم درتربت عده ای سرباز جوان درمیان دختران خراسانی  آمدندتامثلا استقبال گرم انجام دهند.وتبل وشیپورزدند.

آقا،مسئولین بچه های قرآنی استقبال اینجوری نمیخوان.........

چرا؟؟؟؟؟؟شیعه بر سر

زند و این هارا نبیند..



:: بازدید از این مطلب : 341
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

ای کاش درکنارم بودی مثل همیشه....

وچقدردرددل باسنگ قبرسخت است.........

بهار زندگی

مادر، تو شکوفاتر از بهار، نهالِ تنم را پر از شکوفه کردی و با بارانِ عاطفه های صمیمی، اندوه های قلبم را زدودی و مرهمی از ناز و نوازش بر زخم های زندگی ام نهادی. در «تابستان»های سختی با خنکای عشق و وفای خویش، مددکار مهربان مشکلاتم بودی تا در سایه سارِ آرامش بخش تو، من تمامی دردها و رنج ها را بدرود گویم. با وجود تو، یأس دری به رویم نگشود و زندگی رنگ «پائیز» ناامیدی را ندید. تو در «زمستانِ» مرارت های زندگی، چونان شمع سوختی تا نگذاری رنجش هیچ سختی ستون های تنم را بلرزاند. مادر، ای بهار زندگی، شادترین لبخندها و عمیق ترین سلام های ما، همراه با بهترین درودهای خداوندی، نثار بوستان دل آسمانی ات باد.



:: بازدید از این مطلب : 528
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

 

ز مثل زین الدین

- نزدیک عملیات بود. می دانستم دختردار شده. یک روز دیدم سرِ پاکت نامه از جیبش زده بیرون. گفتم: «این چیه؟» گفت: «عکس دخترمه». گفتم: «بده ببینمش». گفت: «خودم هنوز ندیده مش». گفتم: «چرا؟» گفت: «الان موقع عملیاته. می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده. باشه بعد.»
- عروسم که حامله بود به دلم افتاده بود اگر بچه پسر باشد، معنیش این است که خدا می خواد یکی از پسرهام را عوضش بگیره. خدا خدا می کردم دختر باشد. وقتی بچه دختر شد، یک نفس راحت کشیدم. مهدی که شنید بچه دختره، گفت: «خدا رو شکر. در رحمت به روم باز شد. رحمت هم که برای من یعنی شهادت.»
- ازش گله کردم که چرا دیر به دیر سر می زنه. گفت: «پیش زن های دیگه م ام.» گفتم: «چی؟» گفت: «نمی دونستی؟!! چهار تا زن دارم!!» دیدم شوخی می کنه چیزی نگفتم. گفت: «جدی می گم. من اول با سپاه ازدواج کردم، بعد با جبهه، بعد با شهادت، آخرش هم با تو.»
- وقتی منطقه آرام بود، بساط فوتبال راه می افتاد. همه خودشون رو می کشتند که توی تیم مهدی باشند. می دونستند که تیم مهدی تا آخرِ بازی، توی زمینه.
- اگر از کسی می پرسیدی چه جور آدمیه؟ لابد می گفتند: «خنده روست.» وقت کار اما، برعکس؛ جدی بود. نه لبخندی، نه خنده ای؛ انگار نه انگار که این، همان آدم است. توی بحث، نه که فکر کنی حرفش رو نمی زد، می زد. ولی توی حرف کسی نمی پرید. هیچ وقت. می دونستم پاش تازه مجروح شده و درد می کنه. اما تمام جلسه رو دو زانو نشست. تکون نخورد.
- جاده های کردستان آنقدر نا امن بود که وقتی می خواستی از شهری به شهر دیگر بری، مخصوصا توی تاریکی، باید گاز ماشین رو می گرفتی، پشت سرت رو هم نگاه نمی کردی. اما زین الدین که همراهت بود، موقع اذان، باید می ایستادی کنار جاده تا نمازش رو بخونه. اصلا راه نداشت. بعد از شهادتش، یکی از بچه ها خوابش رو دیده بود؛ توی مکه داشته زیارت می کرده. یک عده هم همراهش بوده اند. گفته بود: «تو اینجا چی کار می کنی؟» جواب داده بود: «به خاطر نمازهای اول وقتم، اینجا هم فرمانده ام.»
- شب های جمعه، دعای کمیل به راه بود. زین الدین می آمد می نشست. یکی از بچه های خوش صدا هم می خوند. آخرین شب جمعه، یادم هست، توی سنگر بچه های اطلاعات سردشت بودیم. همه جمع شده بودند برای دعا. این بار خود زین الدین خوند . پرسوز هم خوند.

- چند روز قبل از شهادتش، از سردشت می رفتیم باختران. بین حرف هایش گفت: «بچه ها! من دویست روز روزه بده کارم.» تعجب کردیم. گفت: «شش ساله هیچ جا ده روز نمونده م که قصد روزه کنم.» وقتی خبر رسید شهید شده، توی حسینیه انگار زلزله شد. کسی نمی تونست جلوی بچه ها رو بگیره. توی سر و سینه شان می زدند. چند نفر بی حال شدند و روی دست بردندشان. آخر مراسم عزاداری، آقای صادقی گفت: «شهید، به من سپرده بود که دویست روز روزه ی قضا داره. کی حاضره براش این روزه ها رو بگیره؟» همه بلند شدند. نفری یک روز هم روزه می گرفتند، می شد ده هزار روز.
- خیلی وقت ها که گیر می کنم، نمی دونم چه کار کنم. می رم جلوی عکسش و می نشینم و باهاش حرف می زنم. انگار که زنده باشه. بعد جوابم رو می گیرم. گاهی به خوابم می آد یا به خواب کسی دیگه، بعضی وقت ها هم راه حلی به سرم می زنه که قبلش اصلا به فکرم نمی رسید. به نظرم می آید انگار مهدی جوابم داده.



:: بازدید از این مطلب : 334
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
راستی چمران چه زیبابامعبود خویش عشق بازی میکرد...
 
 
خدایا
عذر میخواهم از این که بخود اجازه میدهم که با تو راز و نیاز کنم
عذر میخواهم که ادعا های زیاد دارم در مقابل تو اظهار وجود میکنم
در حالی که خوب میدانم وجود من ضائیده ی اراده من نیست و بدون خواسته ی تو هیچ و پوچم ,
عجیب آنکه
از خود میگویم
منم میزنم
خواهش دارم و آرزو میکنم

خدایا…
تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم
تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم
تو مرا آه کردی که از سینه ی بیوه زنان و دردمندان به آسمان صعود کنم
تو مرا فریاد کردی که کلمه ی حق را هر چه رسا تر برابره جباران اعلام نمایم
تو تار و پود وجود مرا با غم و درد سرشتی
تو مرا به آتش عشق سوختی
تو مرا در توفان حوادث پرداختی , در کوره ی غم و درد گداختی
تو مرا در دریای مصیبتو بلا غرق کردی
و در کویره فقر و هرمان و تنهائی سوزاندی.

خدایا …
تو به من
پوچیه لذات زود گذر را نمودی
ناپایداری روزگار را نشان دادی
لذت مبارزه را چشاندی
ارزش شهادت را آموختی

خدایا
تو را شکر میکنم
که از پوچی ها و ناپایداریها و خوشیها و قید و بندها آزادم نمودی
و مرا در توفانهای خطرناک حوادث رها کردی و در غوغای حیات در مبارزه ی با ظلم و کفر غرقم نمودی و مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی.

فهمیدم : سعادت حیات در خوشی و آرامش و آسایش نیست
بلکه در درد و رنج و مصیبت و مبارزه با کفر و ظلم
و بلاخره شهادت است.

خدایا تو را شکر میکنم که اشک را آفریدی که عصاره ی حیات انسان است
آنگاه که در آتش عشق میسوزم
یا در شدت درد میگدازم
یا در شوق زیبائی و ذوق عرفانی آب میشوم و سراپای وجودم
روح میشود
لطف میشود
عشق میشود
سوز میشود
و عصاره ی وجودم بصورت اشک آب میشود
و بعنوان زیبا ترین محصول حیات که وجهی به عشق و ذوق دارد و وجهی دیگر به غم و درد در دامان وجود فرو میچکد.

اگر خدای بزرگ از من سندی بطلبد , قلبم را ارائه خواهم داد و
اگر محصول عمرم را بطلبد,اشک را تقدیم خواهم کرد

خدایا
تو مرا اشک کردی که همچون باران بر نمک زاره انسان ببارم
تو مرا فریاد کردی که همچون رعد در میان توفان حواث بغرم
تو مرا درد و غم کردی تا همنشین محرومین و دلشکستگان باشم
تو مرا عشق کردی تا در قلبهای عشاق بسوزم
تو مرا برق کردی که تا آسمان ظلمت زده بتازم و سیاهی این شب ظلمانی را بدرم
تو مرا زهد کردی که هنگام درد و غم و شکست و فشار ناراحتی وجود داشته باشم
و هنگام پیروزیو جشن و تقسیمه غناعم دامنه خود بر گیرم و در کویر تنهائی با خدای خود بمانم.

خدایا تو را شکر میکنم
که غم را آفریدی و بندگان مخلص خود را به آتش آن گداختی و مرا از این نعمت بزرگ توانگر کردی.

خدایا تو را شکر میکنم
که به من درد دادی و نعمت درک درد عطا فرمودی

تو را شکر میکنم
که جانم را به آتش غم سوزاندی و قلب مجروهم را برای همیشه داغ دار کردی دلم را سوختی و شکستی تا فقط جایگاه تو باشد.



:: بازدید از این مطلب : 354
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
بنای عارفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به راستی که عبدالحسین برونسی  معنای بندگی رابرای خدا و

 عاشقی را

برای فاطمه(سلام الله)  به جاآورد....

 

بسی گفتیم وگفتند از شهیدان

 

                        شهیدان راشهیدان میشناسند

 

اللهم رزقناشهادت فی سبیلکــــــــ...



:: بازدید از این مطلب : 336
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی



:: بازدید از این مطلب : 325
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
 
 
 
 
 
 
 
 


:: بازدید از این مطلب : 385
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir



:: بازدید از این مطلب : 311
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
عضویت در جذاب ترین گروه اینترنتی | Www.TodayPix.ir



:: بازدید از این مطلب : 371
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
 
گربه ای که جدول حل می کند
در اتفاقی جالب در کشور انگلستان گربه ای به نام " Chas " توانست تا به صاحب خود در حل یک جدول حروف متقاطع کمک کند.
به گزارش گروه خواندنی های باشگاه خبرنگاران، جانوران مختلف دارای ضریب های هوشی متفاوتی هستند و در موقعیتهای متفاوت از خود واکنشهای متفاوت را نشان می دهند.
صاحب این گربه که یک استاد بازنشسته دانشگاه در رشته ادبیات در شهر " گلوستر " در جنوب انگلستان است در این مورد می گوید: گربه من در بسیاری از اوقات در زمانی که من در حال حل جدول بوده و یا با کامپیوتر کار می کردم در مقابل من ظاهر شده و به حرف و اشکال موجود بر روی صفحه روزنامه و یا صفحه کلید کامپیوتر خیره می شود و حتی گاهی شروع به جست و خیز بر روی این صفحات می کرد.
نهایتا این گربه در هفته گذشته با یک حرکت استعداد ذاتی خود را نشان می دهد. در زمانی که صاحب این گربه در حال حل جدول بوده است این گربه پنجه خود را بر روی صفحه روزنامه می کوبد و به بخشی از جدول اشاره می کند. صاحب گربه بعد از کمی دقت متوجه می شود که پاسخ سوال در آن بخش از جدول واژه " پنجه " است.

صاحب این گربه هنوز هم از این حادثه متعجب است و دقیقا نمی داند که گربه او چطور موفق به این کار شده
 


:: بازدید از این مطلب : 1086
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

تابستان نزدیک است و سه ماه فرصت ارزشمند برای بسیاری از نوجوانان زیر 20 سال به وجود خواهد آمد. این و برخی موارد مثل راهنمایی خواستن پدر یکی از مخاطبان سایت در مورد فرزندش بهانه‌ای شد که این مطلب را بنویسم.
طبق معمول، دوست دارم بیشتر تجربیات خودم را در مورد مسائل بیان کنم. شما هر کدام را که خواستید به تجربیات خود اضافه کنید.
حدوداً دوازده ساله بودم که در مسجد با مرد بزرگی آشنا شدم که قریب به پنجاه و اندی سال سن داشت (بخوانید مرشد) و هنوز هم که هنوز است و قریب به 70 سال سن دارد، باید او را هر هفته ببینم تا از تجربیاتش برایم بگوید و راهنمایم باشد.
یکی از چیزهایی که همیشه به خاطر آن خود را مدیون او می‌دانم این است که از ابتدای دوستی‌مان، هر چند روز یک بار یک جمله را با تأکید خاصی به من می‌گفت:

فلانی! فقط تا 20 سالگی فرصت داری خودت را بسازی!

موقع خداحافظی دوباره می‌گفت: یادت نرود که فقط تا 20 سالگی فرصت داری!
معتقد بود: بعد از 20 سالگی آنقدر مشغله‌ها و درگیری‌های ذهنی برایت پیش می‌آید که ورودی‌هایت را به صفر نزدیک می‌کند و فقط خروجی خواهی داشت. اگر قبل از 20 سالگی خود را خوب ساخته بودی، خروجی‌هایت ارزشمند خواهد بود وگرنه تا آخر عمر خروجی مفیدی نخواهی داشت.
من بارها و بارها در روز این جمله در گوشم زمزمه می‌شد: فقط تا 20 سالگی فرصت داری!
به همین دلیل، تمام سعی‌م را می‌کردم که تا 20 سالگی شخصیتم را به بهترین نحو بسازم.
الان که نگاه می‌کنم، می‌بینم حقیقتاً راست می‌گفت!
شخصیت اصلی من قبل از 20 سالگی ساخته شد و تقریباً قسمت عمده‌ای از دانسته‌هایم برای آن دوران است. بعد از آن درگیر تدریس و کار شده‌ام و بیشتر، خروجی داشته‌ام تا ورودی. دقیقاً 20 ساله بوده‌ام که مدرس شدم و از آن به بعد تقریباً قسمت اعظمی از زندگی‌ام خروجی بوده است تا ورودی.
به هر حال، مواردی که به نظرم می‌رسد که یک نوجوان باید قبل از 20 سالگی انجام دهد را اینجا لیست می‌کنم. می‌دانم که برخی مخاطبان سایت، کمتر از 20 سال سن دارند و هنوز فرصت دارند. اگر شما فرصت را از دست داده‌اید، هر چند بعید می‌دانم بتوانید به آن‌ها عمل کنید، اما اگر توانستید ماهی را همین الان از آب بگیرید، وگرنه برای فرزندانتان شاید مفید باشد:
 

1- درس‌های راهنمایی و دبیرستان را با جدیت بخوانید و یاد بگیرید:

باید دقت کنید که این دروس بسیار بسیار ارزشمندتر از آنی هستند که فکر می‌کنید. تمام چیزهایی که گفته می‌شود، در آینده مفید خواهد بود. درس‌ها را سرسری نخوانید تا نمره بگیرید. دروس مهمی مثل ریاضی، فیزیک، شیمی، علوم و حتی فارسی و امثالهم را با جدیت بخوانید.
اگر فکر می‌کنید مدرسه‌ای که در آن هستید، دانش‌آموزانی دارد که علاقه‌ای به درس ندارند یا معلمانی که بیشتر برای پول کار می‌کنند تا عشق، هر چند شما می‌توانید راه خودتان را بروید (همانطور که من در دوران راهنمایی در بدترین مدرسه شهر بودم، اما همیشه بهترین شاگرد بودم)، اما اگر فکر می‌کنید مدرسه غیرانتفاعی و بهتری وجود دارد، به آن مدرسه بروید. (مثلاً یکی از عوامل نجات خودم در بحث درس را این می‌دانم که دبیرستان را در یک مدرسه غیرانتفاعی که بهترین مدرسه بین مدارس شهر بود گذراندم و با بهترین معلمان شهر درس داشتم. اگر می‌خواستم مدارس دولتی را انتخاب کنم، بعید می‌دانم از درس به جایی می‌رسیدم!)
 

2- یادگیری مکالمه زبان انگلیسی را از اوائل دبیرستان شروع کنید:

فراموش نکنید که زبان انگلیسی زبان مشترک بین ملت‌هاست. هر کس در هر نقطه‌ای بخواهد بهترین مطلبش را عرضه کند، آن‌را به زبان انگلیسی ترجمه و منتشر می‌کند. تمام منابع در همه زمینه‌ها به انگلیسی ترجمه شده است و این یعنی اگر انگلیسی را بدانید، می‌توانید از تمام زبان‌های دنیا برای یادگیری استفاده کنید.
بخواهید یا نخواهید، تمام رشته‌ها این روزها پر شده‌اند از کلمات و عبارات انگلیسی. پس اگر می‌خواهید منابع مرجع را در دست داشته باشید، مجبورید به بهترین شکل، زبان انگلیسی را یاد بگیرید.
تجربه خودم را می‌گویم: من از دوم یا سوم دبیرستان بود که به کلاس‌های مکالمه زبان رفتم و تا چهار یا پنج سال در این کلاس‌ها بودم و بعد از آن هم که تا این لحظه مدرس مکالمه زبان بوده‌ام و از این طریق خودم را درگیر نگاه داشته‌ام.
یک مؤسسه را که فکر می‌کنید مدرسین بهتری دارد، انتخاب کنید و تا انتها به آن پایبند بمانید. سعی کنید هر طور شده و با تمام سختی‌هایی که ممکن است سر راه پیش آید، یادگیری زبان انگلیسی را رها نکنید و تا انتها بروید.
هر چند سعی خواهم کرد در یک مطلب جداگانه نکاتی در مورد یادگیری زبان بگویم، اما به طور خلاصه، چند نکته را بیان می‌کنم:
- هیچ کس تا به حال نشده در خانه و با کتاب و سی.دی و امثالهم بتواند مکالمه زبان را یاد بگیرد! هر چند آن‌ها مفید هستند، اما بدون کلاس رفتن، به هیچ کجا نخواهید رسید! بی‌خود زمان را از دست می‌دهید.
- هرگز از این مؤسسه به آن مؤسسه نپرید! یک جا بمانید و ادامه دهید.
- کلاس مکالمه بیش از هر چیز، بهانه است. پس نگویید مدرس خوب نبود، مؤسسه خوب نبود!! همه چیز به خودتان بستگی دارد و کلاس فقط یک بهانه برای مجبور شدن شما به یادگیری است.
- یادگیری مکالمه ممکن است 3 تا 5 سال طول بکشد. در این مدت صبور باشید و اجازه دهید به مرور یاد بگیرید.
- ممکن است تا ترم‌های آخر احساس کنید هیچ پیشرفتی نداشتید! این طبیعی است و نباید کلاس‌ها را رها کنید. در ترم‌های آخر و در موقعیت‌هایی که پیش می‌آید، متوجه می‌شوید که نسبت به ترم‌های اول چقدر پیشرفت داشته‌اید.
 

3- به زبان عربی به خوبی مسلط شوید:

ما ایرانی‌ها خوشبختانه به خاطر نزدیکی زبانمان به عربی، این شانس را داریم که بهترین زبان دنیا را در مدت کوتاهی یاد بگیریم. خوشبختانه دروس دوران راهنمایی و دبیرستان تا حد کافی عربی را یاد داده‌اند. اگر آن‌ها را با عشق (و بدون توجه به چرت و پرت‌های انسان‌های بی‌سواد که سعی می‌کنند عربی را بد جلوه دهند) یاد بگیرید، مطمئناً از زندگی خود احساس رضایت بیشتری خواهید داشت.
من خودم را همیشه مدیون معلمان عزیزی دانسته‌ام که باعث شدند من به زبان عربی در حد بسیار خوبی مسلط شوم. (خدا همه‌شان را در دنیا و آخرت سعادتمند کند)
هر طور شده، عربی را یاد بگیرید تا جایی که هر حدیث یا آیه‌ای که خواندند، بتوانید به راحتی به فارسی ترجمه کنید.
از آنجا که بسیاری از کلمات زبان فارسی از زبان عربی وارد شده است، دانستن زبان عربی، زندگی شما را متحول می‌کند. حتی اگر شما یک فیزیک‌دان شوید من شک ندارم که زبان عربی فیزیک شما را متحول می‌کند.
در نکات بعد خواهم گفت که یکی از رموز موفقیت در زبان عربی، یادگیری قرآن و خواندن آن و احادیث است.
زمانی که در کلاس‌های عربی بودیم، هر درس جدیدی که معلم می‌گفت، من کلی حدیث و آیه به ذهنم می‌آمد که آن نکته در آن‌ها رعایت شده بود. به طور مثال وقتی می‌گفت: "ات" جمع مؤنث هیچ وقت مفتوح نمی‌شود، من آیاتی مثل: إن فی خلق السماواتِ و الارض .. و یا الخَْبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ  وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ ([قانون خدا این است که:] زنان ناپاک و خبیث برای مردان ناپاک، و مردان ناپاک برای زنان ناپاک خواهند بود و زنان پاک‌دامن برای مردان پاک‌دامن و مردان پاک‌دامن برای زنان پاک‌دامن خواهند بود) به ذهنم می‌آمد و با خودم می‌گفتم: راست می‌گه پسر! هیچ کجا نداریم که «ات» فتحه بگیره!
بعد از آن هم به سفارش یکی از دوستان روحانی‌ام، کتاب «صرف و نحو ساده» را مطالعه کردم که زبان عربی‌ام کامل‌تر شود و پیشنهاد می‌کنم بعد از پیش‌دانشگاهی، حتماً این کتاب را مطالعه کنید. در همان سنین، چندین و چند جلد کتاب عربی (داستان و روان‌شناسی و امثالهم) گرفتم و خواندم و الان به هیچ کتاب فارسی که از عربی ترجمه شده باشد مثل اینکه به کتاب ترجمه شده‌ی انگلیسی به فارسی اعتماد ندارم، به آن‌ها هم اعتماد ندارم و ترجیح می‌دهم کتاب مرجع عربی‌اش را بخوانم.
باید قبل از 20 سالگی به مرحله‌ای برسید که یک متن عربی تقریباً مثل یک متن فارسی برایتان قابل فهم باشد.
شاید بزرگ‌ترین اشتباه من این بود که در همان سنین برای مکالمه عربی اقدام نکردم. البته در شهر ما یک کلاس مکالمه عربی هم وجود نداشت و ندارد، اما به هر حال، اگر همت می‌کردم، به قم می‌رفتم و مکالمه عربی را هم یاد می‌گرفتم. (دقت کنید که مکالمه عربی و هر زبان دیگری خیلی با متون کتابی فرق می‌کند)
اگر امکانش برای شما وجود داشت، بعد از اینکه به انگلیسی مسلط شدید، به سراغ عربی بروید.
 

4- به مطالعه عادت کنید:

یکی دیگر از مواردی که شخصیت شما را می‌سازد همین است. باید در این سنین به مطالعه عادت کنید. باید تندخوان شوید. در این سنین، هیچ مشغله فکری نخواهید داشت! مشغله‌هایی مثل دانشگاه، شغل، ازدواج، درآمد، فرزند و ده‌ها مشغله دیگر که خیلی‌ها را آنقدر درگیر خود کرده که صبح ساعت 7 تا 7 شب وقتشان را می‌گیرید و بعد از آن هم مثل جنازه به خانه می‌رسند و می‌خوابند که فردا را دوباره به همین صورت شروع کنند!
تا می‌توانید کتب مهم و مرجع را مطالعه کنید. کتب دینی، تاریخی، ادبی و غیره. البته سیر مطالعاتی داشته باشید و بی‌گدار به آب نزنید!
خیلی از جوانان به اشتباه و ندانسته یک کتاب (مثل کتاب‌های دکتر شریعتی و صادق هدایت و امثالهم) را خواندند و تمام زندگی‌شان نابود شد! مراقب باشید.
در این زمینه، از یک مرشد مثل شخصیتی که در ابتدای مطلب اشاره کردم استفاده کنید.
تجربه خودم: چهارده ساله بودم که به پیشنهاد همان دوستی که در ابتدا گفتم، نامه‌ای به «مرکز پاسخ به سؤالات حوزه علمیه قم» نوشتم و گفتم که می‌خواهم در زمینه تاریخ و مسائل اسلامی مطالعه کنم. لطفاً من را راهنمایی کنید و یک سیر مطالعاتی برایم تعیین کنید. شاید باور نکنید که بعد از 12 سال، من هنوز آن نامه را دارم! عکس گرفتم که ببینید:
انصافاً نامه کاملی ارسال کردند و من کتبی که معرفی کردند را تقریباً به همان صورت مطالعه کردم و جلو رفتم. به طور مثال، اولین کتاب‌هایی که معرفی کردند، داستان راستان و دیگر کتب استاد مطهری بود که من شب‌ها در رختخواب دو سه داستان را برای خودم و برادرانم می‌خواندم و بعد می‌خوابیدیم.
همین دوست مذکور، مطالعه هر نوع کتاب از شریعتی را تا سنین بالا برایم ممنوع کرده بود. کتاب‌های ارزشمندی به من هدیه می‌داد و از من می‌خواست که خلاصه‌اش را تحویل دهم تا یک کتاب دیگر جایزه بدهد! تمام آن کتاب‌ها را هنوز دارم و مثل طلا حفظشان کرده و می‌کنم. او بعد از آن، من را مسؤول کتابخانه مسجد کرد و این لحظه، یک نقطه خاص در زندگی‌ام بود.
به هر حال، باید به هر نحوی شده، خود را عادت به مطالعه دهید. باید عادت کنید که اگر نیم ساعت بیکار هستید، یک مجله یا یک برگه یا یک کتاب بردارید و بخوانید. (من حتی در دوران سربازی در بین کلاس‌های خسته کننده که همه می‌خوابیدند، کتاب جیبی از جیبم در می‌آوردم و مطالعه می‌کردم. آنقدر سرم توی کار خودم بود و مطالعه می‌کردم که چند تا از بچه‌ها روز آخر می‌گفتند: حاجی! آدم عجیبی بودی!!!)
هیچ چیز مثل مطالعه روح شما را پرورش نمی‌دهد. شما را در هر زمینه، قوی و صاحب بیان می‌کند.
خلاصه‌نویسی کنید و سعی کنید سررسیدهایی از جملات برگزیده‌ی آنچه خوانده‌اید، پر کنید.
به مرور باید بتوانید یک صفحه کتاب را با یک نگاه مطالعه کنید. به مرور با نگاه به یک مقاله یا کتاب، سریعاً متوجه می‌شوید که کدام بخش‌ها ارزش خواندن دارد و با توجه به آن جمله زیبا از نویسنده خارجی که گفت: "صحیح‌ترین راه مطالعه آن است که فقط بخش‌هایی از کتاب را بخوانید که باید بخوانید" می‌توانید کتاب‌های زیادی بخوانید و مغزتان را پر کنید از مطالب مفید که هر کدام، آینده شما را خواهد ساخت.
 

5- تا حد ممکن از کامپیوتر دوری کنید:

من فکر می‌کنم کامپیوتر برای یک دانش‌آموز (به خصوص، قبل از دوم دبیرستان) یک سم به تمام معناست! هرگز به آن عادت نکنید! تمام وقت شما که می‌تواند صرف بهترین کارها شود را می‌گیرد. کامپیوتر برای زمانی است که شما خودتان را به اندازه کافی از دانسته‌های مفید که در کتب هست، پر کرده‌اید و به استفاده مفید از وقت، عادت کرده‌اید و حالا برای تکمیل آن‌ها از کامپیوتر استفاده می‌کنید. اگر قبل از این سنین به کامپیوتر رو بیاورید، معمولاً معتاد بازی کردن و چت کردن و کارهایی که آینده شما را تخریب می‌کند می‌شوید. فرصت برای یادگیری کامپیوتر، بسیار زیاد است.
تجربه خودم: من از سوم دبیرستان تازه شروع کردم با کامپیوتر کار کردن. (اما شبانه روز کار کردم!!)
 

6- تمام مسافرت‌های گروهی مدارس و کانون‌ها را بروید:

بعد از 20 سالگی یکی از آرزوهایتان برگشتن به دوران قبل از 20 سالگی و رفتن به مسافرت‌های دسته جمعی با دوستانتان خواهد بود! پس فرصت را از دست ندهید!
تجربه خودم: قبل از دوزاده سالگی، به اتفاق برادران، هر تابستان در یک کانون فرهنگی زیر نظر ارشاد که نزدیک خانه‌مان بود ثبت نام می‌کردیم و تمام اردوها و کلاس‌هایش را می‌رفتیم. بعد از آن هم که در کانون فرهنگی مسجد و پایگاه بسیج، خودمان اردوبرنده شدیم! و به خیلی از نقاط ایران سفر کردیم. هر چند که خیلی از جاها هم ماند :(
الان در این سنین حاضرم تمام رگ‌های بدنم را بکشید اما صحبت از مسافرت نکنید! اما آن زمان، نمی‌فهمیدم سختی و خستگی یعنی چه! هر چه بود، زیبایی و لذت بود. از طرفی، الان یک دوست پیدا نمی‌شود که با او دو قدم راه بروی! چه برسد به مسافرت! (همه باید از خانم‌هایشان اجازه بگیرند!!)
 

7- هنرهای لازم را فرا بگیرید:

حیف نیست شما با این همه استعداد، خط زیبایی نداشته باشید؟ کلاس‌های خطاطی را در طی سال فراموش نکنید. تا زمانی که مدرک ممتازی و حتی استادی را نگرفته‌اید، دست برندارید.
اگر بگویم یکی از حماقت‌های عمر من، رها کردن خطاطی بعد از گرفتن مدرک "خوش" بود، راست گفته‌ام! هر بار که یاد این ضربه می‌افتم، دلم می‌خواهد برگردم به آن دوران و کار را ادامه دهم! با خواهرانم سه تایی به کلاس می‌رفتیم. هر دو خواهرم ادامه دادند و ممتازی خود را گرفتند و من حماقت کردم و گفتم تا همین حد که خط تحریرم خوب شده است، کافی‌ست!
شما این کار را نکنید. تا انتها بروید.
خطاطی زندگی شما را لذت‌بخش می‌کند. بعدها هر وقت اعصابتان درگیر مسائل سخت زندگی شود، یک خط خطاطی می‌کنید و انگار که از زندگی هیچ چیز دیگری نمی‌خواهید!
علاوه بر لذت، خطاطی به شما کلاس کاری می‌دهد. شما را یک سر و گردن نسبت به بقیه بالاتر نگاه می‌دارد.
کلاس‌های هنری دیگر را تا جایی که به مسیر اصلی‌تان صدمه نزند ادامه دهید. (کلاس‌هایی مثل موسیقی و آواز ممکن است شما را از مسیر اصلی دور کند. مراقب باشید)
کلاس‌هایی مثل معرق‌کاری، تذهيب و امثالهم واقعاً ارزش دارند که برایشان وقت و هزینه کنید.
تجربه من: من تجربه خوبی در این زمینه ندارم! به خاطر اینکه خجالت می‌کشیدم در کلاس‌ها شرکت کنم، فرصت‌های زیادی را از دست دادم :(
 

8- مسائل علمی را تجربه کنید:

قبل از 20 سالگی باید خیلی چیزها را تجربه کنید. کنجکاو باشید. کار با میکروسکوپ، تلسکوپ و امثالهم را یاد بگیرید. از خانواده بخواهید که برای خرید این قطعات برایتان هزینه کنند. در کلاس‌های ستاره شناسی و کلاس‌های علمی دیگر شرکت کنید.
اگر در درس شیمی و فیزیک یک آزمایش وجود دارد، حتماً تجهیزات آن را بخرید و در منزل تجربه کنید. من عاشق این آزمایشات بودم و هنوز هم کاغذ تورنسل‌هایی که از مدرسه کش رفتم را دارم!! (البته شوخی می‌کنم من آن زمان نفر اول و جزء تیم آزمایشگاه علوم شهرمان بودم و برای مسابقات استانی تمام تجهیزاتی که می‌خواستیم را در آزمایشگاه در اختیارمان قرار می‌دادند، ما هم گاهی برخی از آن‌ها را می‌آوردیم خانه!!)
باور نمی‌کنید اگر بگویم که من در کلاس‌های درسی دانشگاه الان دارم همان آزمایش مهمی را برای دانشجوها توضیح می‌دهم که خودم در دوران راهنمایی به اتفاق بابای خدا بیامرزم تجربه کردم. (سیم لوله و باطری که پایه و اساس صنعت امروزی و دیسک‌های مغناطیسی است)

 

9- چند ورزش را تا حد اعتدال یاد بگیرید:

قبل از این، یک نکته بگویم:

من طرفدار این ایده هستم: «از همه چیز تا حدی که لازم است یاد بگیرید».

در همه مسائل، بیش از حد متمرکز شدن روی آن‌را پیشنهاد نمی‌کنم. به طور مثال ورزش حرفه‌ای یا حتی یادگیری قرآن به صورت کاملاً تخصصی و حرفه‌ای را پیشنهاد نمی‌کنم. از هر چیز، تا حدی که فکر می‌کنید لازم است برای یک زندگی شیرین و پرسعادت، یاد بگیرید. مثلاً شنا، پینگ‌پنگ، اسب‌دوانی و امثالهم ورزش‌های خوبی هستند که من خودم تا حدی که لازم داشته‌ام یاد گرفته‌ام.
اما ورزش‌هایی مثل جودو، کشتی، وزنه‌برداری، پرورش اندام و امثالهم به نظرم واقعاً بی‌ارزش هستند. کشتی یاد بگیری که چه؟ تمام استخوان‌های بدنت بشکند و جودو یاد بگیری که چه؟ گول مسؤولین ورزش مملکت را نخورید که برای اینکه نام ایران و در کنارش نام خودشان بالا برود، اینقدر برای ورزش‌های بی‌فایده‌ای مثل جودو و کاراته و امثالهم تبلیغ می‌کنند.
ورزش باید پرورش دهنده روح و جسم باشد نه شکننده جسم و دچار کننده روح به خشم و خشونت و غرور!
 
اگر شیعه (مسلمان) هستید ادامه را بخوانید:
اگر مسلمان هستید، این شانس را دارید که کارهای ارزشمند دیگری نیز در این سنین انجام دهید تا با یک اعتماد به نفس و مغزی پاک و ارزشمند وارد دوران جوانی شوید.
 

10- تکلیفتان را با خودتان مشخص کنید:

تا قبل از 20 سالگی باید تکلیف خودتان را مشخص کنید: آیا واقعاً و از ته قلب می‌خواهید مسلمان باشید یا خیر؟ اگر می‌خواهید مسلمان آبکی باشید، همان بهتر که دین دیگری را انتخاب کنید چون اسلام برای کسی که مسلمان واقعی نباشد، بیشتر ضرر است تا فایده (و لایزید الظالمین الا خسارا). اما اگر تصمیم گرفتید، مسلمان باشید، باید مسلمان واقعی باشید!
باید به این جمله از ته قلب باور داشته باشید:

هیچ راه نجاتی به جز اسلام نیست!

باید به اطرافتان خوب نگاه کنید و ببینید که هر کس این جمله را باور نداشته است، با مغز به زمین خورده است!
اگر می‌خواهید دکتر متخصص قلب هم باشید، باید بدانید که اسلام حداقل کاری که برای شما می‌کند این است که از شما در برابر بی‌راهه رفتن‌ها، اعتیادها، گرفتار مستی‌ها و زن‌بازی‌ها و گناه‌آلود شدن‌ها محافظت می‌کند. باور ندارید؟ آینده، نزدیک است!
حالا، اگر این را پذیرفتید، بقیه نکات را بخوانید.
 

11- تجوید قرآن را به طور کامل یاد بگیرید:

از سنین کم (ده دوزاده سالگی) در کلاس‌های قرآن که در مراکز قرآنی و مساجد تشکیل می‌شود شرکت کنید. باید در عرض سه چهار سال، دو جلد کتاب "حلیة القرآن" (تجوید سطح یک و دو) را مو به مو بلد باشید و به بهترین شکل روی آیات قرآن پیاده کنید.
قرآن خواندن کسی که تجوید می‌داند و عربی‌اش خوب است هزاران برابر نسبت به آن کسی که هفتاد سال است مسجد می‌رود و نمی‌داند آیه «أم من یجب المضطر اذا دعاه...» یعنی چه، ارزش دارد! زندگی شما با فهم آیات متحول می‌شود. بعید است کسی عربی و تجوید بداند و قرآن بخواند و دلش بیاید قرآن را فراموش یا بی‌احترامی کند.
یک خاطره: چند شب پیش یکی از جوانان مسجد که تسلط نسبتاً کاملی به تجوید دارد، اذان گفت... بعد از نماز دیدمش و گفتم: فلانی! انتهای اذان گفتی، «و صل الله علی محمد و آله و سلّم» دقت کن که «و سلّم» با سین است نه با صاد! چشمانش درشت شد و گفت: واای! راست می‌گویید، ممنونم. یکی از دوستان که کنارمان بود، گفت: از کجا فهمیدی او فکر می‌کرده با صاد است؟ گفتم ما با هم با زبان تجوید صحبت کردیم، هر دو منظور هم را فهمیدیم! اگر خواستی بفهمی، دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها فلان مسجد، آقای فلانی کلاس تجوید دارد. دو سه سال که کلاس بروی، می‌فهمی که جریان چه بود!!
تجربه خودم: از سیزده سالگی سه چهار تا کلاس تجوید و صوت و لحن را با هم شرکت می‌کردم. جمعه‌ها یک کلاس صوت و لحن با بهترین استاد شهرمان می‌رفتم، شب‌های یک شنبه و سه شنبه با یک پیرمرد قدیمی که مرحوم شد برای تمرین کلاس می‌رفتم و دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها کلاس تجوید پیش یکی از جوانان قاری شهر. هر چه یاد می‌گرفتم، می‌آمدم مسجد خودمان به بچه‌های مسجد یاد می‌دادم!
به هر حال، نوجوان عزیز! اگر تجوید و عربی را یاد گرفتی، آن‌وقت وقتی دعای کمیل را می‌خوانی، انگار تمام وجودت از شوق و لذت پر می‌شود و فکر می‌کنی هیچ چیز در دنیا زیباتر از قرآن و امثال این دعاها نیست. تو با یک همت چند ساله می‌توانی از پیرمردها و پرزن‌هایی که هفتاد سال است فرش مسجدها از رفت و آمدشان ساییده شده اما هنوز نمی‌دانند «إن الله و ملائکته...» که بعد از نماز می‌خوانند یعنی چه، جلو بزنی! :)
 

12- حداقل یک بار کل رساله مرجع تقلید خود را بخوانید:

شب‌ها (مثلاً در تعطیلات تابستان) فرصت بسیار خوبی برای مطالعه است. رساله مرجع مورد نظرتان را بردارید و یک بار از اول تا آخر بخوانید. تمام احکام را بخوانید. حتی اگر پسر و در سنین بعد از بلوغ هستید، احکام زنان را نیز بخوانید و اگر دختر هستید، احکام پسران را بخوانید. مسخره است که یک پسر نداند چرا مادرش روزهای خاصی از ماه را برای نماز صبح بلند نمی‌شود و نباید از او بپرسد که کی نماز خواندی که ما ندیدیم!!! (جوکی که یکی از دوستان تعریف می‌کرد و چقدر خندیدیم!!)
مسخره‌ترین چیزی که بین بچه‌های مذهبی دیده‌ام، این است که همه مجالس عزا و ولادت ائمه را درو كرده اند و تمام مداحی‌های حاج منصور را حفظ کرده‌اند، اما یک بار رساله را نخوانده‌اند که با ضروری‌ترین احکام دینشان آشنا شوند.
تسلط به احکام نیز مثل تمام موارد بالا، به شما در زندگی اعتماد به نفس می‌دهد.
تجربه خودم: نوجوان که بودم، خانواده‌های نزدیکمان من را به شوخی «آیة الله» صدا می‌کردند!!! من یک بار به طور کامل رساله آیة الله بهجت را خواندم و بعد از چند سال وقتی استاد قرائتی گفت مسلمان باید هر دو سال یک بار، تمام دانسته‌هایش را از روی کتاب مرور کند، حتی سوره حمد را، یک بار مسائل مهم را مرور کردم و همینطور کتاب استفتائات مقام معظم رهبری را مطالعه کردم. (هر چند که قرار نیست تمام احکام را حفظ کنیم، فقط موارد ضروری را یاد می‌گیریم و بقیه را مرور می‌کنیم که اگر به آن‌ها برخوردیم به ذهنمان بیاید که آن حکم در فلان بخش از رساله هست. ضمن اینکه احکام اسلام دائماً نیاز به تکرار دارند. پس هر چند خیلی از مسائل برایم تکراری شده است، اما برنامه سمت خدا را قبل از اذان ظهر که احکام را بیان می‌کند، باید حتماً نگاه کنم)
 

13- یک بار قرآن را به صورت عربی قرائت کنید، یک بار با معنی و یک بار تفسیر کل قرآن را بخوانید:

باید قبل از 20 سالگی یک دوره کل قرآن را روخوانی کنید (قرائت‌های شبانه مساجد فرصت خوبی است). سپس یک دوره با معنی و سپس یک دوره به صورت تفسیری بخوانید. یک دوره تفسیر استاد قرائتی را بخرید (تفسیر نور) و در منزل داشته باشید. مثلاً من در چند سال گذشته، بعد از نماز صبح، چند صفحه از تفسیر نور را می‌خواندم. البته اعتراف می‌کنم که مسائل بعد از بیست سالگی اجازه نداد بیشتر از جلد 5 پیش بروم و برای خودم از این بابت متأسفم. امیدوارم توفیق خواندن ادامه‌اش را داشته باشم. فقط اگر شروع کردید، خلاصه‌برداری فراموش نشود. (هر چند که تفسیر نور یک نوع خلاصه برداری از تفسیر نمونه به نظر می‌رسد)
 

14- به عبادت عادت کنید:

اگر قبل از 20 سالگی نتوانید از خود یک انسان معتقد و عابد بسازید، خیلی بعید است بعد از 20 سالگی بتوانید کاری برای خودتان کنید!
یک شیعه واقعی برای خودش یک برنامه عبادی دارد.
سعی کنید دعاهای مشهور را تا حد ممکن حفظ کنید و در موقع‌های پیشنهاد شده، ادا کنید.
تعقیبات تمام نمازها که برنامه خاصی به زندگی اقتصادی شما می‌دهد حفظ كنيد و بخوانيد، به دعاهایی مثل توسل، دعای کمیل، دعای ندبه، زيارت عاشورا، دعای عهد و غیره پایبند باشید. خود را در لیست نماز شب‌خوان‌ها ثبت کنید حتی اگر شده به خواندن یک رکعت نماز وتر، قبل از خواب. اگر سعادت دنیا و آخرت را می‌خواهید، بین الطلوعین را بیدار بمانید (حتی وب‌گردی کنید، اما بیدار بمانید).
آیه‌های مهم قرآن را حفظ کنید تا هر حرکتی که در زندگی می‌کنید، یکی از آن‌ها یادتان بیاید و طبق آن آیه عمل کنید تا زندگی‌تان طبق یک روال صحیح باشد.
و خلاصه، همیشه این شعر را در ذهنتان مرور کنید: در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری‌ست / ورنه هر گبری به پیری می‌شود پرهیزکار
 

15- در آخر: عجله نکنید!

شاید با خواندن مطالب بالا اشتیاق پیدا کنید که همه را با هم انجام دهید و بعد، احتمالاً با شکست مواجه شوید و زده شوید. دقت کنید که به مرور باید این کارها را انجام دهید. چند تا که مهم‌تر است را در این تابستان، تعدادی را در حین تحصیل و بقیه را تابستان بعد و خلاصه یک برنامه‌ریزی داشته باشید.
نمی‌توانید برنامه‌ریزی کنید؟ من یک راه معجزه‌آسا به شما نشان می‌دهم: سعی کنید که مسلمان واقعی باشید! همین!
اسلام خودش به شما نظم را یاد می‌دهد. خداوند خودش برای شما برنامه‌ریزی می‌کند و شما را به آنجا که باید برساند می‌رساند.



:: بازدید از این مطلب : 475
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

شیوه های مخ زنی در کشورهای

مختلف!! (آخر خنده)


فرانسه :
پسر: بن ژور مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم!
دختر: با کمال میل موسیو!

ایتالیا :
پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!
دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با
کمال میل می پذیرم!

انگلیس :
پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم!
خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم!
دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم!

و اما ایران :
پسر: پیــــــــــــــــــس ... پیس پیس ...
پـــــــــــــــــــــــی ــــــــــــــــس ... پیییییییییییییس ...
ســــــــوووووووو ... ســــــــــوووو ...
ســــــــــــس ... ســــــــــــــــــــــــ ـــــــــــس ...
پــــــــِـخخخخخخخخخ ... چِــخـــــــــــــــه ...
هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ!
دختر: خفه شو! کصافطِ عوضی! مگه خودت خوار و مادر نداری
راه افتادی دنبالِ ناموس مردم،بی ناموس!
شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی!
ساعت 10 زنگ میزنم!



:: بازدید از این مطلب : 331
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
6x22396vnwhygr06oho.jpg (550×643)

یک نوجوان آلمانی هندی تبار به عنوان نخستین فردی شناخته شد که توانست یک مسئله پیچیده ریاضیات را که بیش از ۳۵۰ سال پیش توسط نیوتون مطرح شده بود را حل کند.
به گزارش خبرگزاری مهر، شوریا ری، روی چگونگی محاسبه دقیق مسیر پرتاب موشک تحت نیروی جاذبه در معرض فشار هوا کار کرده بود.

این نوجوان هندی تبار اظهار داشت که درحالی که روی یک پروژه مدرسه کار می کرده، مسئله ای را حل کرده است که قرنها ریاضیدانها را به خود مشغول کرده بود.

ری برای تلاشهای خود یک جایزه تحقیقاتی دریافت کرد و از سوی رسانه های آلمانی لقب نابغه گرفت اما خود این اقدام را صرفا به کنجکاوی یک دانش آموز نسبت داد و گفت: وقتی که برایمان توضیح دادند این مسائل هیچ راه حلی ندارد، فکر کردم که ضرری در تلاش برای یافتن راه حل نیست.

خانواده ری وقتی که وی ۱۲ ساله بود به آلمان مهاجرت کردند و پدرش در یک کالج تکنیکال به عنوان مهندس استخدام شد. وی اظهار داشت که پدرش عطش ریاضیات را در وی به وجود آورده و از سن شش سالگی ریاضی را به وی آموخته است.

نیوتن این مسئله را که مربوط به حرکت موشکها در هوا می شود را در قرن هفدهم مطرح کرد. ریاضیدانها تاکنون توانسته بودند راه حلهای جزئی برای این مسئله ارائه کنند.

براساس گزارش هرالد سان، ری همچنین مسئله دیگری را که در رابطه با برخورد یک جسم به دیوار بوده و در قرن نوزدهم مطرح شده نیز حل کرده است.

هر ۲ مسئله حل شده توسط این نوجوان در عرصه دینامیک است و انتظار می رود که راه حل های وی سهم بیشتری در بررسیهای دقیق تر در این عرصه و همچنین عرصه بالستیک داشته باشد

:: بازدید از این مطلب : 449
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
نظرات دانشجویان جدید و ترم آخری

دانشگاه ها! (طنز)


طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.

جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری…


رییس دانشگاه
1)مردی فرهیخته و خوشتیپ

2)به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم، هیچ ذهنیتی ندارم
 
 

یک وعده غذای سلف
1)بیفستراگانوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک

2)چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز
 


کارت دانشجویی
1)کارت شناسایی و هویت دانشجو

2)تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است
 


خوابگاه
1)محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط

2)مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش
 


شب امتحان
1)شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است

2)شبی که تا صبح باید مثل خر درس خوند
 


جزوه خوش خط دختر ها
1)بمیرم از هیچ دختری جزوه نمیگیرم، من عادت دارم فقط جزوه خودمو بخونم

2)طلای کاغذی
 


تقلب
1)یک روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان

2)تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان
 


مشروط شدن
1)عمراٌ، من تو دبیرستان معدل کمتر از ۱۸ نداشتم

2)نمک تحصیل در دانشگاه
 


وام دانشجویی
1)کمک هزینه برای دانشجو

2)مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته
 
 

ازدواج دانشجویی
1)حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل دارم

2)کو؟ کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟
 
 

حراست
1)ارگانی برای حفاظت از دانشجو از گزند خطرات

2) ارگانی برای حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجویان
 


دانشجو
1)فردی که به دنبال علم آموزی و تولید علم است

2)ها ایی دانشجو که وگفتی یعنی چه؟؟؟!!!!
 


:: بازدید از این مطلب : 470
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
معماي عشق.....


 

از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است.

 

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد.

 

از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان.

 

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است

 

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهیات است .

 

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن میسوزد

 

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست.

 

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم رباتی هست که قلب را به سوی خود می کشد.

 

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد.

 

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .

 

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود.

 

از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد

 

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد میشود.

 

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر میگذارد

 

از خود عشق پرسیدم عشق چیست؟ گفت فقط یک نگاه



:: بازدید از این مطلب : 399
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

سلاممممم  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیخوبید؟خوبند؟من که خیلی خوبم  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیدو تا امتحان دیگه بدیم خلـــــــاص تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

یعنی امسال سال عذاب آوری بود واقعا  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازییعنی هی نشستیم خر زدیم ولی آخرش جز ۴ و ۵ نمره دیگه ای نصیبمون نشد تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیهنوز نه خودم نه هیچکس باور نمیکنه که منی که نمره زیر ۱۸ نداشتم حالا این بشه وضعم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیولی خب هر چی . . . امسال با همه خوبیا و بدیاش تموم شد و رفت تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیو ما در حال ذوق کردن برای تابستان هستیم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیهر چند تابستونا هم میریم مدرسه ولی اصلا حال میده خدایی تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

آقا بزارین اول من تکلیفمو با هر کی میخواد چرت بنویسه اینجا روشن کنم: اول اینکه خانم یا آقای نسبتا محترم من برام مهم نیست که برام نظر چی میزاری ولی اگه میخوای نظر بزاری چرت نزار لطفا . . . چون اصلا حوصله شنیدن چرتای امثال تورو ندارم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیدوم نداره همین یکی بود تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

یه چیز دیگه نمیدونم دوست عزیز الان این مطلبو میخونی یا نه ولی حوصله نداشتم بیام نظر بزارم برات پس همینجا جوابتو بخون : یکی نظر گزاشته بود که : پروفایلتو خوندم و مطمئن شدم که بچه ای چون اگه بچه نبودی با معلمت این طوری برخورد نمیکردی میتونی بری کتابخونه کتاب چیو بگیری بخونی ببینی که معلما گردنت چقد حق دارن و اینکه برات متاسفم که با پسرا این جوری میحرفی یعنی تو تو فامیل یه پسر نداری که باهاش حرف بزنی که عقده ای نشی؟)

حالا عزیزم میخوام بهت بگم ببین باشه تو خوبی که با معلمت خوب برخورد میکنی بعدشم من تو کل کتابخونه های این شهر عضوم لازم نیست شما بهم بگی برم عضو شم و لازم نیست اعلام کنی که چیکار کنم من هر طور بخوام رفتار میکنم به تو که هیچ به هیچ کس مربوط نیست و دوم اینکه ببین عزیز تو اگه مغز تو اون کله پوکت بود و سواد خوندن و درک فهم داشتی میفهمیدی که من نوشتم فقط با اخلاق پسرا حال میکنم نه . . . تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیاین حرفت برام گرون تموم شد وگرنه آدمی نیستم که بخوام جواب شعرای امثال تورو بدم . . . ببین خواستم بهت بگم تو و سه تای تو نصف منم نیستین . . . بشین فکر کن تا معنی جملرو بفهمی تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیتو اگه میخوای بگی خیلی پاکدامنی و ادای مریم مقدسارو واسه ما در میاری فقط میتونم بهت بازم بگم تو خوبی . . .  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

خب حالا بریم سراغ خودمون  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیآقا البوم زد بازی رو گوشیدین؟ تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیخیلی خوبه اگه تا الان گوش نکردین هنوز فرصت زیاده تا دیر نشده بجنبین تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیمیدونین آهنگ مهدکودکشو خیلی دوست دارم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

خب . . . حالا بگم براتون از اینکه . . . آها پریشب رفته بودیم پارک نشسته بودیم داشتیم ساندویچ میخوردیم بعد یه گربه ای اومد صاف نشست جلو ما زل زد به ما تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیآقا غذا کوفتمون شد من که یه گاز به ساندویچم مییزدم یه نگاه با بغض به این گربه هه میکردم (منم احساسی اصن )آخرش داداشم گفت من الان از اینجا دورش میکنم . . . برداشت یه تیکه نون پرت کرد اون دورتر گربه هم به امید اینکه کالباسه دویید طرفش ولی دید نه سرش کلاه رفته تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیبعد اومد یه نگاه چپ به داداشم کرد رفت . . . حالا دوستم از اینور بلند بلند میگه گربه جان تورو خدا بیا . . . گربه جــــان  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیآقا اینقد اینو گفت که یه خانواده پشت ما نشسته بودن اینقد خندیدن آبرومونو برد  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیآخرشم گربه هه دوباره اومد ولی اینبار بهش چندتا کالباس دادیم نوش جان کرد . . . دیگه بالاخره محبت داریم ما دیگه تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازینمیدونین اونشب خیلی خوش گزشت اینقدر این دوستم جلف بازی در آورد که اون خانواده هی میخندیدن تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیآخرشم گفت بچه ها من دیگه از جام بلند نمیشم که با اینا چشم تو چشم نشم بعدش پشتشو کرد بهشون خوابید تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیدیوونس به خدا تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

آقا داره تابستون نزدیک میشه و من در پوست خودم نمیگنجم اصلا تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازییعنی من تابستونا صبح تا شب تو نتم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیجوری که مامانم با کتک و فحش از پای کامپیوتر بلندم میکنه بعد از ۱۰ ۱۲ ساعت تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

خیلی دوست دارم تابستونو  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

آقا نصفه شبی برید بخوابید دیگه که چی نشستید دری وریایه منو میخونید؟ تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیفردا صبح باید بلند شیم ۲۸تا درس زبان فارسی بخونم آخه امروز هیچی نخوندم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیبرید دیگه . . . شبتون خوش تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

 

اون اول بچه گیام  . . . آره دارم هرچی میخوام

دور از گچ و تخته سیاه  . . . تا اینکه شد اول مهر . . . میریختن بعد همه کرم

دیدم دنیا کارتونی نیس . . . اونجوری که توش حال کنی نیس . . . میکننت دمه آبخوری خیس . . . میگیرن با لاشخوری چیپس

گفتم اینم میگذره و هرچی باشه باز طوری نیس

دبستانم بهتر نبود  . . .یکی دو تا ولگرد پلوم . . .انقد حموم نمیرفتن آخر دیگه چرک کرد گلوم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

 نمیخوام سر صف واسم  . . .شده بشه دردسر واسم

ناظما رو من حساسن . . . هر روز باید دم در واسم . . .

www.varaghe.blogfa.com



:: بازدید از این مطلب : 429
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

وای سلامـــــــــــــــم . . . نمیدونین چقد دلم براتون تنگیده بود  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیاصلا نه وقت آپ کردن داشتم نه وقت سر زدن به وبلاگاتونو  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیخب حالا چطورین؟ تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیمن که هم خوبم هم بد  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیخیلی هم خستم این امتحانا نمیدونم چرا تموم نمیشه  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیتازه دلمون خوش بود که داره تابستون میاد اونوقت برگشتن میگن از ۳تیر باید بیاین مدرسه تا ۴ مرداد  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی دلم میخواد همرو بزنم . . . دلم میخواد بمیرم راحت شم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیواقعا از زندگیم خسته شدم  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیبیخیال بگزریم . . .

خب از چی بگم براتون؟ تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیآها از روز آخر مدرسه ها . . . وای که چقد حال داد . . .  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیما یه معلم ریاضی داریم که من و اون از همدیگه متنفریم  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازییعنی کلا فکر نمیکنم از اول سال تا الان سه کلمه با هم حرفیده باشیم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیاز بس که این بشر مزخرفه . . . حالا روز آخر یکی از بچه ها بهش میگه خانم یه خاطره خوب از کلاس ما دارین الان؟برگشته میگه نه من از کلاس که میرم بیرون بچه ها رو از یاد میبرم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازییکی نیست بهش بگه بی شعور حداقل واسه بچه هه خالی ببند که آره دارم حداقل نخوره تو ذوق یارو تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازییعنی واقعا شعور قد خر تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیحالا همه رفته بودن ازش خداحافظی کنن منم پشتمو کردم بهش از کلاس اومدم بیرون تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیوای که چه حالی داد همینجوری چپ چپ منو نگاه میکرد تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیبعدشم زنگ بعد تو راهرو دیدمش فکر کرد الانه که برم دوباره ازش خداحافظی کنم که منم پرو پرو رومو کردم اونطرف از کنارش رد شدم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیخیلی حال کردم واقعا ازش متنفرم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

دیگه براتون چی بگم؟ تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی 

آقا چند روز پیش دوستم زنگ زد بهم گفت المیرا شماره دوست پسرمو بدم میزنگی ببینی پا میده یا نه تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیما هم که عشق این کارا گفتیم رد کن بیاد . . . حالا زنگ زدم به پسره میبینم از این بی اعصاباس که یه دفع میزنه به سیم آخر تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیسلام علیک کردیم و اینا تا اینجا رسیدیم که دوستم گفته بود بگم بچه کرجم . . . حالا پسره برگشته میگه کجای کرجی . . . منم مثل خر گفتم نمیتونم بگم که . . . گفت خب معلوم شد که بچه کرج نیستی . . . گفتم نه هستم گفت خب پس اسم چهار تا محله کرجو نام ببر تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

وای خدا منو میگی مونده بودم اسم محله های کرجو چی بگم . . . گفت ببین گه نخور(شرمنده) تو بچه تهرانی من خیلی باهوشم گفتم نه من از تو باهوش ترم  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیآقا آخرش گفت ببین بیخیال من شو من مال این حرفا نیستم چند مین بعدم دوست خودم اس داد که المیرا محمد شماره تورو داده من گفته یکی مزاحمش میشه تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیولی اینقد حال داد که خدا میدونه . . . کلا منو ساختن برای اس کردن پسر جماعت تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیآقا یکی از دوستام یه دوست پسر داشت حالا با پسره به هم زده . . . وای نمیدونین این پسره چه سوژه ایه اون دفعه دوست پسره دویید اومد طرف ما جلو پای دوستم تف اینداختتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدوای منو میگی اینقد خندیدم که خدا میدونه . . . فکر کن طرف دوستشو فرستاده جلو پای یکی که باهاش به هم زده تف بندازهیعنی عالی ترین صحنه ای بود که تو عمرم دیدم  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

آره دیگه . . . فعلا حرف زیادی ندارم بزنم میخوامم برم درس بخونم بعدش اتاقمو تمیز کنم  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیو بعد باید برم بیرون و کلی کار دارم و اینا . . .

دیگه خیلی دوستون ندارم . . . ولی شما منو دوست داشته باشین تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیهمینا دیگه . . . فعلا تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

راستی یه وب ساختم میخوام توش چیزای باحال بزارم . . . سر بزنین حتما تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

  www.varaghe.blogfa.com



:: بازدید از این مطلب : 413
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

سلاممممم . . . چطورین؟ من که خیلی خوبمالان میدونم که شماها هم خیلی خوبین چونم من بعد از این همه مدت اومدمکلی چیز میز دارم برات تعریف کنمتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدفقط خدا بهتون صبر بده که باید بشینین حرفای منو تحمل کنینتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدخب بزارین براتون تعریف کنم حالاتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدچند روز پیشا تا ساعت ۸ تفریحی مدرسه موندیم و قرار بود تو همون مدرسه جوجه کباب درست کنیم بخوریم . . . منم خودم شدم آشپز همچین جوجه درست کردم که همه دهنشون باز مونده بودتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدخب بالاخره من خودم یه پا آشپزما تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیحالا بعد از این که جوجه ها آماده شد نشستیم کف زمین ظرف غذارو گذاشتیم جلومون شروع کردیم به خوردنشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے منم نه اینکه کمی تا قسمتی کثافتم کلا توی مدرسه با دست غذا خوردنو ترجیح میدم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیالبته دستامو میشورما . . . حالا داشتیم غذا میخوردیم که زهرا برگشت به من گفت المیرا تو اصلا تو خونته کثافت کاری تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیباو دیگه همه این قضیه دیوونه بازیایه منو فهمیدن تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیاون شب اینقده خوش گزشت که خدا میدونه تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

حالا بگزریم . . .

پنج شنبه که روز آخر مدرسه ها بود خیلی خوش گذشت تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیسر کلاس شیمی معلممون داشت درس میداد یه دفعه همه زدیم زیر آواز شعر بارون بارون بارون هی دسته بده دسم ..... اینو خوندیم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیجالب اینجا بود که معلممون هیچی بهمون نگفت تازه کلی هم خندید Ruminate به خدا اگه روز آخر نبود هممون جر میداد تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

آقا به ما برای عید یه عالمه تکلیف دادنمنم چون میخوام ۱۴روز برم مسافرت قرار بود این چند روز بشینم انجام بدم همشو ولی دریغ از یه کلمه نوشتن تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیحالا موندم تو یه روز چجوری بنویسم این همه تکلیفو؟!!! تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیمهم نیست حالا باید یه خاکی به سرم بریزم دیگه تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

شماها اتاق تکونی کردین آیا؟اتاق من که اینقده کثیف بود کـــــــــــــــه خدا میدونه تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیمامانمم هی ۲هفتس میگه پاشو اتقتو تمیز کن منم هی میگم باشه ولی انگار نه انگار تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیولی خب بالاخره امروز پاشدم اتاقمو تمیز کردم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیوای نمیدونین چقد تمیز شد . . . به جاش پوستم کنده شد تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیآخه هر کدوم از لباسام یه طرف  . . . شالا و مانتوهام یه طرف . . . کتابام یه دسته رو زمین یه دسته رو میز . . . پلی کپی هام توی کشو چمالیده شده بودن و . . . دیگه سرویس شدم به خدا تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازییعنی تمیز کردن کار خیلی مزخرفیه تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

آقا معلم شیمی ما برداشته برنامه ریزی کرده توی عید ۷روز یک ساعت و نیم درس بخونیم  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیاز اونور معلم فیزیکمون برنامه ریزی کرده دوباره ۱۰ ساعت درس بخونیمBeggingهمه ی معلما از همین برنامه ریزیای مزخرف انجام دادن و منم به همشون از همینجا میگم که باشه بشینین تا من تو عید درس بخونم

من دیگه حوصله تعریف کردن ندارم . . .  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

بچه ها دیگه ۲روز بیشتر تا عید نمونده برای من سال ۹۰ بدترین سال زندگیم بود ولی امیدوارم که برای شما بهترین سال زندگیتون بوده باشه تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیآرزو میکنم که سال ۹۱ هم از سال ۹۰ براتو خیلی خیلی بهتر باشه و همچنین امیدوارم که برای منم سال خوبی بشهتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدسر سفره ی هفت سین یاد من باشین و بدنین که یه دیوونه هم به یاد شماست تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیمن تو عید تهران نیستم و به احتمال زیاد نمیتونم بیام نت به خاطر همین از همین جا پیشاپیش عیدو به همتون تبریک میگم و خیلی دوستون دارمتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدمیخوام از همه ی دوستام تشکر کنم که پیشم بودین و تنهام نزاشتین(جو سخنرانی گرفته منو الان)  ولی واقعا از دریا و سما و سودا و مریم و یاسی و سیندرلا و ... خیلی خیلی ممنونم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

بچه ها حتما دعام کنید و از همه مهم تر دعا کنید خدا به عشق من تو سال جدید یه عقل درست حسابی عنایت کنه تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیمیدوستمتون و تا بعد عید اگر زنده بودم ازتون خداحافظی میکنم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تفلـــــد عید شما مبارکـــــــــ  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیدست دست دستا شله تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیعید شما مبارکـــــ  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیعید خودمـــــــ مبارکـــــــ تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد عید همه مبارکـــــــ  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیهو هو بیا وسطــــــ  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیدست بزنین و شادی کنین عید اومده دوباره تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیدست دست . . .  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیبزارین براتون رقص شیشه هم بیام حال کنین تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی عید اومده و عید اومده تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیلا لا لا  تفلد عیــــــد شما مبارکـــــــ  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیهو هو ها ها هی خب چیزایی که گفتم یادتون نره تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

سال ۹۰ هم تموم شد و من هنوز دیوانه باقی هستم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیحالا همگی بگین سیب و نیشاتونو باز کنین و . . . یک دو سه تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازیاینم آخرین عکس امسال از من و شما برین شاد باشین که بهتون افتخار دادم باهاتون عکس بندازماینم عیدی شما از طرف منشاد و خوشحال باشید . . . به امید دیادر در سال جدیدشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے



:: بازدید از این مطلب : 518
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
سلاممم سلاممم www.smilehaa.orgچطورین؟ من که خیلی حالم بده . . . الان به زور نشستم پای کامپیوتر تا بآپمسرما خوردم خفنwww.smilehaa.orgامروزم نرفتم مدرسهwww.smilehaa.orgتنها خوبیش به همین بود که نرفتم مدرسه وگرنه حاضر بودم بمیرم ولی اینجوری مریض نشمwww.smilehaa.orgالبته تقصیره خودمم جمعه از صبح تا شب نشسته بودم زیر پنجره داشتم قندیل میبستم ولی باز به روی خودم نمی آوردم که بلند شم بتمرگم یه جای دیگه درس بخونمwww.smilehaa.org

حال بگزریمwww.smilehaa.orgمن خیلی خوشحالمممممwww.smilehaa.orgآخه بالاخره بعد از یک ماه این در و اون در زدن برناممون جور شد بریم عید مسافرت همونجایی که من عاشقشمwww.smilehaa.orgدر پوست خودم نمیگنجم از خوشحالیwww.smilehaa.org

حالا از این هم بگزریمwww.smilehaa.org

چند روز پیشا امتحان زبان داشتیم . . . حالا با اینکه من و فاطمه زبانمون خوبه ولی نتونستیم بعضی از سوالاشو جواب بدیم برای همین برگه هامونو گزاشته بودیم جلوی هم دیگه همرو مشورتی نشوتیمwww.smilehaa.orgآخرشم شدیم ۱۸.۷۵www.smilehaa.orgنمیدونم چرا ولی حالا خیلی بالاتر از بقیه بچه ها شدیمwww.smilehaa.org

این معلم زبانمون بنده خدا کمی مشکل دارهwww.smilehaa.orgآخه بچه ها سره کلاسش همش دارن میحرفن با هم بعد هی میگه ساکت بعد که بچه ها ساکت نمیشن یه دفعه داد میزنه www.smilehaa.orgبعد که همه خفه میشن میشینه به نصیحت کردن بعدم میگه من دیگه درس نمیدم بعد که بچه ها خفه میشن دوباره شروع میکنه به درس دادن میگه این باره آخریه که درس میدمwww.smilehaa.orgدوباره بچه ها پنج دقیقه بعد شروع میکنن به وراجی و کرم ریختن اونم دوباره داد میزنه و . . . www.smilehaa.orgیعنی هر جلسه ۱۰۰بار این اتفاق تکرار میشه و ما دهنمان سرویس میشود هر جلسهwww.smilehaa.org

کلا اصن همه ی معلمامون یه جورین . . . شادن واسه خودشونwww.smilehaa.orgنمونش معلم دینیمون . . . چهارشنبه اومده سره کلاس میگه بچه ها امروز امتحان داریم گفتیم خب بفرمایید سوالارو بدیدwww.smilehaa.orgحالا برگه هارو پخش کرده بعد اینجوری میکنه بچه ها برید خونه درستونو بخونید کتابو ببندید سوالارو جواب بدیدwww.smilehaa.orgبعدشم گفت من بهتون اعتماد دارم که تقلب نمیکنینwww.smilehaa.orgمنم گفتم ببین باشه تو جو دینی بزن منم جو میگیرتم اصلا تقلب نمیکنمwww.smilehaa.orgوالا به خدا

امروز یک تصمیم گرفتم که دیگه به فیس بوک و یاهو نرمwww.smilehaa.orgمیدونم در توانم نیست ولی چاره ای ندارمwww.smilehaa.org

حالا هر چی . . . من دیگه واقعا حالم خوب نیست میخوام برم استراحت بعدا میام یه آپ دیگه میزارم

مرسی که تحملم کردین www.smilehaa.orgفعلـــــــــــــــــــــا تا بعدwww.smilehaa.org



:: بازدید از این مطلب : 316
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

سلام  قربونتون برم خیلی خوبم

امروز رفتیم مدرسه . . . وای خیلی روز گندی بود . . . زنگ اول هندسه زنگ دوم عربی زنگ سوم هندسه زنگ چهارم عربیتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدخیلی کسل کننده بودتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتازشم زنگ سوم امتحان هندسه دادیمدو تا سوالو هر چی فکر کردم یادم نیومد ننوشتمتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

اصلا اعصابم از این امتحان کلاسی های معلما به هم میخورهدیروز معلم ریاضیمون برگه های امتحانو دادم جلو چشمش برگمو پاره کردمتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدآخه مخصوصا امتحان سخت گرفته بود تا بچه ها نمره هاشون کم بشه اونوقت ناراحت بشن منم که زدم کرک و پرشو ریختمالان دیگه مثل یک انسان متشخص رفتار میکنهتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

وای امروز خیلی شاد و سرخوش با بچه ها اومدیم از مدرسه بیرون دیدم مامانم منتظرمه رفتم سوار شدم و اینا رسیدیم دم خونه . . . دیروزش ماشینمون دم در پارک بود بعدش من دیدم امروز ماشین نیست هر هر الکی خندیدم گفتم مامان باز دیروز توهم زدی گفتی این ماشین ماست اما الان صاحبش برده ماشینشوتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدیه دفعه مامانم رنگش پرید گفت برو تو پارکینگو ببین ماشن اونجا نیست منم رفتم دیدم گفتم نه حالا هیم میخندیدماتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدبعد مامانم سریع رفت تو خون زنگید بابام گفت ماشینو تو بردی؟ بابام گفت نه . . . بعد من دیگه نیشمو بستم فهمیدم ماشینو دزد بردهبیچاره مامانم اگه چاره داشت میزد منو له میکردتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدکه دیگه اینقد الکی نخندم . . . وای حالا زنگ زدیم پلیس بیاد . . . اومده بود پلیسه دم خونه ننه و داداشمم رفته بودن کلانتری من رفتم دم در . . . حالا این پلیسه اینقد سوالای چرت و پرت میپرسیددیگه داشت رو اعصابم راه میرفت . . . واقعا میگن همسایه ها فضولن راست میگن داشتم با پلسه زر میزدم دیدم همسایمون اومده دم در وایساده میگه وای المیرا جان چی شده؟گفتم هیچی فقط فضولو بردن طویله یونجه دادن نمیره ایششش حالا بیخیل

آقا امروز دستبند فاطمه گم شد . . . طلا بود . . . کلی ناراحت بودکل مدرسه رو گشتیم و از همه بدتر این که ۴دفعه این ۵طبقه رو رفتیم بالا اومدیم پاییندیگه جونمون در اومده بود . . . آخرشم پیدا نشد ولی وقتی زنگ خونه خورد داشتم کاپشنمو تنم میکردم که یه دفعه فاطمه جیغ زد که المیرا برگرد . . . گفتم هیییو این کارا چیه میکنی؟تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدگفت تو هم این وسط وقت گیر آوردیو . . . بعد دیدم یه دفعه از تو کلاهه کاپشنه من دستبندشو در آوردکلی خوشحال شد بیچارهتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد ولی به جاش من کلی کتک خوردم

آها پساپس ولنتاینتون مبارک من که واسه هیچکی کادو نخریدم حتی واسه اون خری که باید بخرم اصلا حوصله خرید کردن نداشتم آخه

آها دیروز معلم شیمیمون اومد سره کلاس گفت برگه بزارین امتحان داریم ما هم کلی داد و بیداد گفتیم شفاهی بگیرین . . . روشو کرد به من گفت تو که اینقد ذوق داری شفاهی بدی بیا اینجا وایسا . . . مقلا میخواست منو ضایع کنه . . . هر چی سوال پرسید جواب داد . . . جلو همه کرک و پرش ریخت گفت آفرین برو بشین من نمیدونم معلمارو باید حتما ضایع کنی تا آدم بشن؟؟؟!!!

خب دیگه زیاد حرفیدم . . . راستی فقط ۳۳ روز تا عید مونده . . . بزن کف قشنگرو تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدمن که به آرزوم رسیدم آخه بابام امروز گفت که کارمون درست شده که برای عید بریم اونجایی که دوس داریم تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدبه خاطر همین خوشحالم . . . تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

خب بسه دیگه . . . آها سما جون قربونت برم با این همه نظرات مرسی از بقیه که هیچ وقت تنهام نمیزارینколобок

خیلی دوستون میدارم . . . تا بعدشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے اینم کادو ولنتاینتون



:: بازدید از این مطلب : 552
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
سلامممممwww.smilehaa.orgشترین؟www.smilehaa.orgحالا ناراحت نشین خب چطورین؟

وای خدا اینقد امروز مدرسه خوش گذشت کهwww.smilehaa.orgجاتون کلی خالی . . . صبح زنگ اول زبان فارسی داشتیم منم همیشه تکلیفای زبان فارسو انجام مدیم www.smilehaa.orgاما این دفعه حوصله نداشتم انجام نداده رفتم مدرسه گفتم صبح مینویسم اما صبحم وقت نداشتم که کپ بزنم از رو بچه ها برای مین ننوشتمشانسه گنده ما هم زد معلمه برگشت گفت میخوام امروز دفتراتونو ببینمwww.smilehaa.orgوای دلم میخواست خفش کنمwww.smilehaa.orgواقعا شانسه ما داریم؟www.smilehaa.orgزنگ دوم دینی داشتیم وای جاتون خالی معلمه داشت درس میداد منم از پنجره کلاس یه پسره رو که پشت بوم خونشون نشسته بودو دید میزدمwww.smilehaa.orgاونم وسطه کلاس دینیwww.smilehaa.orgحالا نمیدونم پسره تو اون سرما اون بالا چیکار میکردwww.smilehaa.orgزنگ آخر هم که جغرافی داشتیمwww.smilehaa.orgکلی چرت زدیم سره کلاسش

وای آقا امروز من و هستی گیر داده بودیم هی میگفتیم بووووووو سرده کاپشنم کو؟!www.smilehaa.orgدیگه خودمون خسته شده بودیم اینقد خوندیم این آهنگو امروزwww.smilehaa.orgبه خدا . . .

آقا این ۲۲ بهمن کی تموم میشه راحت شیم؟www.smilehaa.orgهر روز باید سرود ملی بخونیم ما  www.smilehaa.orgبعدشم سروده وطن ای هستی منwww.smilehaa.orgالبته ناظممون هر روز صبح پا میشه میاد منو به زور بلند میکنه که مثل بقیه بچه ها بخونم منم گوش نمیدم دوباره میشینم سره جام اونم میرهwww.smilehaa.orgآخه خیلی رو اعصابه این کاراwww.smilehaa.org

آها فردا جشنه مدرسه زنگ اول ورزش داریم بقیه زنگارو بیکاریمwww.smilehaa.org

فردا شب چهلمه همون فامیلمونه که فوت کردwww.smilehaa.orgهر چی به مامانم میگم صبح بیاد دنبالم بریم خونشون من کمک کنم کارارو انجام بدن قبول نمیکنهwww.smilehaa.orgآخه من خیلی دوست دارم هسته خرما رو در بیارم بعد جای هستش گردو بزارم خیلی هیجان داره آخهwww.smilehaa.orgبه هر کیم میگم میگن این کجاش هیجان داره؟خب داره دیگه به نظر شما هیجان نداره؟www.smilehaa.org

دیگه حوصله حرفیدن ندارم . . . خوش باشینwww.smilehaa.org

بوووووو سرده کاپشنم کو؟حتی یه پولیورم باشه ممنونwww.smilehaa.org

دوس دارم سریع بزنم بیرون آخه میترسم که برفا آب بشن زود

بوووووو سرده این شاله منه که،بوووووو سرده میاد به تنت babe

چارتا دست تو دوتا جیب آآآووو تو بغلم میگیرمت هــــــــی

 

بسه دیگه پررو نشین . . . بای



:: بازدید از این مطلب : 459
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

سلامممممم چطورین؟من که توپ توپم میدونم الان کلی ذوقیدین که من اومدم دوبارهولی خب حالا دیگه جمع کنین خودتونو نیشاتونم ببندین که میخوام بحرفم

اول اینکه این چند روز یه سری اتفاقات افتاد که نتونستم بیام وبلاگ البته به فیس بوک و یاهو و اینا رفتم ولی نتونستم بیام وبلاگ

دوم اینکه شنبه اون هفته کارنامه هامونو دادنخیلی گند زدم ولی خب مهم نیست این ترم جبران میکنم مثلا

بعد از اینکه کارنامه هارو دادن بچه ها همه زده بود به سرشون تا سه چهار روز الکی راه میرفتن میخندیدن

آقا من سینوزیت گرفتم به خدا . . . اه یه بچه هه تو کلاسمون هست همش هر سه تا پنجره کلاسو باز میکنهآخر سر بعد از چند ماه همچینی سره اینکه پنجره رو باز میکنه دعوام شد که بیا و ببینوای بچه ها همچینی نگام میکردن انگار جن دیدنخب تقصیره خودشونه دهنه آدمو باز میکننحالا بیخیل

آقا دیشب با دوستم یه پسررو اسکل کردیم . . . دوم راهنمایی بود اینقده خندیدیم که نگو

آقا امروز معلم فیزیکمون سگ بود پاچه میگرفت . . . یعنی رو نروم بوداجو سگیت برش داشته بود بچه هام هیچ کدوم درس نخونده بودن . . . چون عصبانی بود از هر کی میپرسید درس خوندی یا نه بچه ها از ترسشون بر میگشتن میگفتن آره اونم جو گیر شده بود فکر کرد حالا الان همه ازش میترسنمنم برا اینکه از جو زدگیش کم بشه وقتی منو صدا کرد گفت درس خوندی؟با اینکه خونده بودم ولی گفتم نهگفت الان با چه رویی تو چشای من نگاه میکنی میگی نه؟بعد گفت مگه امروز فیزیک نداشتین که نخوندی؟گفتم حوصله نداشتم آخه ایشا الله دفعه بعد میخونمخخخ ضایع شد گفت برو بشین دیگه از هیچ کیم درس نپرسیدجنبه معلمیم ندارن

آقا فردا دوتا کلاس دوم دیگرو میبرن اردو ما باید بمونیم مدرسه ریاضی بخونیمخود این معلم ریاضیه اجازه داده کلاسه ما هم بره ها اما مدیرمون کاسه داغ تر از آش شده میگه نهای تو روح کثیفشحالا این معلمم خودشو ان کرده میگه فردا امتحان میگیرم

حالا به قول جوجو بذگریم

آها میخوان بچه ها رو اردیبهشت ببرن مسافرت اون وقت برگشتن میگن به هر چهار یا شش نفر یه معلم میفرستیم تو اتاقشونآخه یکی نیس بگه شاید بچه ها بخوان . . . استغفراللهدهن ادمو باز میکننحالا الان این چه ربطی به شما داشت نمیدونم

آها چند روز پیشا امتحان دینی داشتیم تستی بود بعد من هر گزینه ای رو که میزدم میدیدم فاطمه هم از روی من میزدآخر امتحان معلم گفت با هم دیگه برگه هاتونو چک کنین منم خندیدم گفتم فاطمه تو که همرو از رو من زدی حالا قسم و آیه که نه من از روی تو نزدمگفتم باشه باو بیا بشینیم چک کنیم حالا هرچیو من میخوندم میدیدم همون گزینرو زدهاه اینقد از این آدمای خالی بند بدم میاد گفتم پاشو برو واسه ننت خالی ببندوالا بی تربیت بی شخصیت تازه نشسته واسه من گزینه ها رو استدلالم میکنه که چرا این گزینه میشه اون یکی نمیشهایشـــــــــش

بیخیال . . . دیگه حوصله حرفیدن ندارم . . . تازشم باید زود برم آخه مثلا تو ترک کامپیوترمبسه دیگه پاشین برین بخوابین که حوصلتونو ندارم ما هم بریم کارهای نصفه نیمه را تمام کنیمدوستون نمیدارم اصلاسعید جان بشین الان بعد این پست اینقد بخند تا جونت در بیادچشمام دیگه ضعیف شده اینقد نشستم پای پی سیفیلــــــــا



:: بازدید از این مطلب : 492
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

سلام سلام همگی سلامwww.smilehaa.org

تازه نیم ساعته از خواب بیدار شدمwww.smilehaa.orgدیشب ساعت سه خوابیدم داشتم تا اون موقع میچتیدمwww.smilehaa.orgآخرش مامانم اومد دعوام کرد گفت بسه دیگه خجال بکش برو بگیر بخوابwww.smilehaa.orgمنم دیگه واقعا خجالت کشیدم سریع رفتم خوابیدمwww.smilehaa.org

بابا این چه وضعشه چرا ما یه روز تعطیلیم یه روز نیسیم؟www.smilehaa.orgقاطی کردم به خدا . . . دیروز که رفتم مدرسه اینقد خوابم میومد که نگوwww.smilehaa.orgوقتی رسیدم مدرسه یه ربع مونده بود تا زنگ بخوره . . . از اونجا که مدرسه ما هم مذهبیه و باید با چادر بریم مدرسهwww.smilehaa.orgمنم رفتم تو نماز خونه چادرمو کشیدم سرم اون یه ربعو خابیدمwww.smilehaa.orgیعنی همون یه ربع انگار ۷ساعت خوابیدم اینقد چسبیدwww.smilehaa.orgولی تمام مدت سر همه کلاسا چرت زدمwww.smilehaa.org

آها جاتون خالی یکشنبه رفته بودیم خونه یکی از اقوام . . . بعد من و دختر خالم و چند تا از اون پسرا رفتیم بالاپشت بوم که قلیون بکشیمwww.smilehaa.orgوای الان که فکر میکنم جاتون اصلا خالی نبود چون قندیل بستیم تو اون سرماwww.smilehaa.orgیکی نیست بگه این همه جا حالا چرا پشت بوم؟؟

دیگه . . . چی دارم بگم؟آها دیشب رفته بودیم میلاد نور . . . عالی بود یعنیwww.smilehaa.orgاینقده خوش گذشت  . . . وای یه پسره اونجا بود فکر کنم مهدکودک میرفتدست دوست دخترشو گرفته بود آورده بودش میلاد نور . . . وای ببین یعنی هر کی اینو میدید بر میگشت کلی میخندید . . . اینقده موهاشو ریخته بود تو صورتشتازه احساس خوشگلی هم بهش دست داده بود . . . اینقدرم لاغر بود که داشت میشکست تازه اگر دستشو از کمرش بر میداشت شلوارش میفتاد پایینwww.smilehaa.orgحالا درسته ما خندیدم ولی واقعا همین اینان که جامعرو به فساد کشیدنwww.smilehaa.orgاصلا تو این دوره زمونه هیچکی به اندازه من با شخصیت نیست

حالا همینا . ..  دریا جونم که دستش ضرب دیده امیدوارم زدتر خوب شه www.smilehaa.org داداش محمد دیگه حرفای پست قبل تکرار نمیشهwww.smilehaa.org

آقا دقت کردین روزای تعطیل ساعت عجله داره؟اه اعصابه آدمو خرد میکنهwww.smilehaa.orgایــــــــــشwww.smilehaa.org

من برم دیگهwww.smilehaa.orgخداحافظــــwww.smilehaa.org



:: بازدید از این مطلب : 338
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

سلام www.smilehaa.org. . . خوبم مرسی سوال نکنین

ای وای یعنی حوصلم سر رفته در حد چی !!!!www.smilehaa.orgساعت ۱۲ پاشدیم رفتیم خونه مادربزرگم یعنی تا ساعت ۹ هین جوری نشسته بودم یه کله به جون همه غر میزدم که من حوصلم سر رفتهwww.smilehaa.orgمخ همرو خوردم یعنی . . آخه چند ساعت بیکار بشینی خب به خا شما هم حوصلتون سر میرفت دیگهwww.smilehaa.org

آقا این چه وضعشه . . . من نمیدونم کدوم خریه هر دفعه من میرم تو فیس بوک یا ایمیلم میبینم رمزش عوض شدهwww.smilehaa.orgآقا مریضی؟کرم داری؟قاطی داری؟روانی هستی؟آخه کس خل آخه چی بگم بهت . . .آخه تو اصن چیکا به من داری . . . اصن تو کی هستی . . . آقا اصن چه پدر کشتگی من و تو با هم داریم . . .؟؟؟؟www.smilehaa.orgاه خیلی رو نروی به خدا . . . نمیدونم کی هستی ولی خیلی بی شعوری و اینو بدون عزیزم دیگه برام مهم نیست هر کاری دلت میخواد با ایمیل و پیج من بکن من کلی پیچ و ایمیل دارم . . . این دوتا برا تو فقط جون ننت دست از سر کچل ما بردارwww.smilehaa.org

ای وای . . . آقا رفتیم دیدیم وبلاگ من ۸ امتیاز آورده مال دوستم ۷www.smilehaa.orgحالا اون باید منو مهمون کنهwww.smilehaa.orgولی خدایی امتیازامون ترکونده بود  . . . همه ۴۰۰ و ۵۰۰ من و اون ۷ و ۸ولی البته ما تو دو روز امتیاز جمع کردیم اونا تو یه ماه وگرنه اگه ما هم تو یه ماه امتیاز جمع میکردیم بالای ۱۰۰۰ میرسید اصلاwww.smilehaa.org

آقا این دولت دیگه شورشو در آورده  . . . این چه وضعشه آخه؟www.smilehaa.orgچرا نباید دیگه بین التعطیلین داشته باشیم؟آخه یعنی چی؟الان ما فردا باید بریم بعد پس فردا نباید بریم دوباه فرداش باید بریم دوباره پس فرداش نریم دوباره فرداش نریم دوباره دو روزه آخر بریمwww.smilehaa.orgخودمم سر گیجه گرفتم  اه اگه بین التعطیلین داشتیم این هفته تعطیل میشدیم و میرفتیم دور دور شباwww.smilehaa.orgولی ریدن به حالمون نیسیم کهwww.smilehaa.orgای بابا . . . اشکال نداره میگزره این روزا . . . فقط نمیدونم چرا اینقد دیر میگزره این روزا . . . سرویس شدیم دیگهwww.smilehaa.org

آها وای یه بدبختی من تو مدرسه دارم . . . یه دوست دارم همش در حال کتاب خوندنه . . . حالا بخوره تو سر من اصلا اینقد کتاب بخونه تا چشاش در آد ولی بدبختی من اینه که این کتاب میخونه میاد خلاصه کتابو(در واقع کل کتابو) برا من تعریف میکنه بعد تازه وسطاش که میشه من دیگه خودم میزنم به خریت مثلا دارم گوش میکنم اونم یه دفعه بر میگرده میگه : حالا تعریف کن تا اینجا ببینم چی شد؟www.smilehaa.orgیعنی گ . . . ا . . . ی . . . د . . . ه منوwww.smilehaa.orgwww.smilehaa.orgای خدا چیکار کنم باهاش؟

بسه دیگه من خیلی خوابم میاد برم بخوابمwww.smilehaa.org که فردا باید بریم مدرسهwww.smilehaa.orgتازشم حالم خیلی بده . . . سرم درد میکنه . . . از درون و برون داغونم کلاwww.smilehaa.org

قابل توجه آقا سعید . . . اینو ۲۰ دقیقه نوشتم . . . آره برادر . . . آآآآ دیگه همین برین بخوابین دیگهخدمات وبلاگ نویسان جوان               www.bahar22.comاهتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدشب خوشwww.smilehaa.org



:: بازدید از این مطلب : 395
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
آقا جون هر کی دوست دارین برین اون پایین به وبلاگ من امتیاز بدین . . . شرط بندی کردیم با یکی از بچه ها ببینیم وبلاگه من بهتره یا اون . . . توروخدا نزاریم بازم من ببازمـــــــــــــم

:: بازدید از این مطلب : 380
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

 

هيچوقت از ريسك كردن نهراسيم چرا كه به ما اين فرصت را خواهد داد

تا شجاعت را يادبگيريم.

فرض كنيد زندگي همچون يك بازي است .

قاعده اين بازي چنين است كه بايستي پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهداريد و مانع افتادنشا ب نر

زمين شويد

جنس يكي از آن توپها از لاستيك بوده و باقي آنها شيشه اي هستند

.پر واضح است كه در صورت افتادن توپ پلاستيكي بر روي زمين ، دوباره نوسان كرده وبالا

خواهد آمد ،

اما آن چهار توپ ديگر به محض برخورد ، كاملا شكسته و خرد ميشوند.

او در ادامه ميگويد :

" آن چهار توپ شيشه اي عبارتند از خانواده ، سلامتي ، دوستان و روح خودتان

و توپ لاستيكي همان كارتان است.

 آقاي برايان دايسون (مديراجرائي سابق در شركت كوكاكولا)



:: بازدید از این مطلب : 347
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 24 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

بابا نان داد ...

اما به چه قیمتی؟؟؟؟

Photo: بابا نان داد ....ولی به چه قیمتی...؟؟؟

 



:: بازدید از این مطلب : 331
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 24 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

جهنم جاییست که تنها وسیله گرم کردن پاهای یخ زدۀ یک دختر بچه ،
اگزوز ماشین است.



:: بازدید از این مطلب : 348
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 24 خرداد 1391 | نظرات ()