نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
مروری بر زندگی محمد بن سیرین که به خوابگزاری معروف است!


ابن سیرین که بود؟

اِبْنِ سیرین، ابوبكر محمد بن سیرین در 31 یا 33- شوال 110هجری قمری چشم به جهان گشود، محدث و فقیه تابعى بصری كه چند سده پس از مرگش به عنوان خوابگزاری چیرهدست نامور گردید. پدرش، سیرین در 12ق/633م هنگام فتح عینالتمر شهركى در عراق در نزدیكى انبار به دست خالد بن ولید، به اسارت درآمد. سیرین پس از اسارت، مولای انس بن مالك، صحابى پیامبرصلیاللهعلیهوآله شد و با پرداخت بیست هزار درهم خود را آزاد ساخت از اینرو او و فرزندانش را موالى انس خواندهاند. مادرش صفیه از موالى ابوبكر زنى پارسا بود. محمد ناشنوا بود و برخلاف سنت جاری در میان موالى، زنى عرب را به همسری گرفت كه برایش 30 فرزند آورد، اما جز یكى به نام عبدالله همه از دست رفتند. ابن سعد او را به علم و پارسایى ستوده است. ویژگیهایى چون رعایت جانب احتیاط در مسائل شرعى، یك روز در میان روزه گرفتن، شب زندهداری، بردباری، نرمخویى، پرهیز از مراء، اعتراف به لغزشهای خویش و امیدواری فراوان به رحمت خداوند از وی چهرهای چونان زاهدان و پارسایان بزرگ ساخته است و همین امر موجب شده تا برخى از كسانى كه در زمینة سیر و سلوك كتابهای مهم پرداختهاند، در وی به گونة الگوی پرهیزگاری و پارسایى بنگرند. گرچه او با نسبت دادن هر كاری به ارادة خداوند، اعتقاد به قدر را مىپذیرفت، اما از شركت جستن در اینگونه بحثها سخت گریزان بود. وی نیز مانند بیشتر كسانى كه به زهد شهرت دارند، زاویهنشینى و پرداختن به سلوك فردی را از درگیر شدن در امور سیاسى و اجتماعى، برتر مىشمرده است. از اینرو با اینكه در دوران پرآشوبى مىزیست و از دور و نزدیك شاهد رویدادهای هولناكى از جمله فاجعة كربلا، ویران ساختن كعبه و كشتارهای بىرحمانه حجاج بن یوسف بود، اما واكنشى از وی در برابر این رویدادها دیده نمىشود، و حتى گاه دیگران را نیز از سخن گفتن دربارة بیدادگریهای حاكمان زمان، تحت عنوان نهى از غیبت باز مىداشت. وی امیدوار بود كه خداوند از كردههای حجاج و برخى دیگر از حكمرانان اموی درگذرداما گاه نیز به كنایه از معاویه و عایشه خرده مىگرفت و از امام على علیهالسلام، امام حسین علیهالسلام، ابوذر و حجر بن عدی جانبداری مىكرد. وی در روزگار فرمانروایى عبدالله بن زبیر در مكه به حج رفت و با عبدالله دیدار كرد و از وی حدیث شنید. سپس به كوفه آمد، چندگاهى به پارچه فروشى پرداخت و از علقمه حدیث شنید. او همچنین به مداین و واسط سفر كرد و چهار سال نیز در دمشق به سر برد. ابن سیرین كه به بازرگانى اشتغال داشت در حدود 93ق تنها به سبب پیدا شدن پلیدی در یكى از خمهای روغنى كه به چهل هزار درهم خریده بود، همه را دور ریخت و با تحمل خسارتى هنگفت به زندان افتاد. چون انس بن مالك در همان سال در بصره درگذشت و وصیت كرده بود كه ابن سیرین او را تجهیز و تكفین كند، به او اجازه دادند تا برای اجرای وصیت از زندان بیرون آید.ولى ظاهراً او تا پایان عمر نتوانست بدهیهای خود را بپردازد.

اِبْنِ سیرین، ابوبكر محمد بن سیرین در 31 یا 33- شوال 110هجری قمری چشم به جهان گشود،

وی در روزگار فرمانروایى خشونت بار عمربن هبیره در عراق نتوانست ناخشنودیش را از حكومت وی كتمان كند و از پذیرفتن مالى كه ابن هبیره برایش فرستاده بود، سرباز زد. او از پذیرفتن منصب قضا نیز تن زد و ناچار یك بار به شام و بار دیگر به یمامه گریخت، اما گاه به صورت پنهانى به بصره مىآمد. ابن سیرین در واپسین سالهای زندگى به بصره بازگشت، اما در مراسم تشییع جنازه حسن بصری كه 100 روز پیش از مردن ابن سیرین رخ داد، شركت نكرد. این نشان مىدهد كه ابن سیرین پس از یك دوستى نزدیك، سرانجام از حسن كناره گرفته است.

بررسى گذرا در روایات و آراء ابن سیرین در صحاح ششگانه بیانگر این واقعیت است كه نویسندگان صحاح به ابن سیرین به عنوان فقیهى برجسته مىنگریستند و رفتار و گفتارش را حجّت مىدانستند. در این كتابها بیش از آنكه از او حدیثى روایت شده باشد، شاهد فتواهایش در بابهای گوناگون فقه هستیم. ابن سیرین برای احادیث اهمیت بسیار قائل بود و مىگفت كه این حدیثها دین است، بنگرید كه دین خود را از چه كسى مىگیرید.

ابن سیرین 30 تن از اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله را درك كرد و از كسانى چون انس بن مالك، ابوهریره، ابوسعید خدری،

عبدالله بن عمر، شریح قاضى، زید بن ثابت، یحیى بن جزار، عمران بن حصین، عدی بن حاتم، ابودرداء و دیگران روایت كرد.


ابن سیرین و خوابگزاری:
كتابها و نسخههای خطى گوناگونى در فن خوابگزاری و با ترجمه به زبانهای مختلف به نام ابن سیرین وجود دارد، ولى ملاحظات زیر نشان مىدهد كه وی هیچ نوشتهای در این زمینه یا زمینههای دیگر نداشته است و تنها روایتهای انگشت شماری از خوابگزاریهای وی، آن هم در منابع متأخّر آمده است. شافعى، ابن سعد، ابن معین و خلیفة بن خیاط دربارة خوابگزاری ابن سیرین سخنى ندارند. پس از اینان احمد بن حنبل روایتى آورده كه نشان مىدهد وی چندان به خوابگزاری و آنچه در خواب دیده مىشود، اهمیتى نمىداد. در پى او جاحظ در این باره سه روایت از ابن سیرین نقل كرده كه دو مورد آن تؤم با تردید است. سپس بخاری دو نكته و یك حدیث به واسطة او در مورد رؤیا نقل كرده است. ابن قتیبه روایتى از او آورده كه نشان مىدهد وی چندان علاقهای به خوابگزاری نداشته است، وكیع هم در این باره یك روایت آورده، و ابن عبدربه نیز روایتى نقل كرده كه شخصى در این باب با ابن سیرین شوخى كرده است. به رغم سكوت 30 منبع دربارة شهرت ابن سیرین در خوابگزاری و انتساب نوشتهای در این فن به وی، ابن ندیم كتابى به نام تعبیر الرؤیا به او نسبت داده است و ابونعیم نخستین كسى است كه 10 روایت از خوابگزاریهای او را آورده است كه این روایات در هیچ یك از منابع پیش از او یافت نمىشود. حتى خطیب بغدادی كه به خواب و خوابگزاری علاقمند است، هیچ اشارهای در این مورد ندارد. ابن عساكر چند روایت از خوابگزاریهایش را آورده و ابن خلكان از مهارت زیاد وی در این فن سخن گفته است. مزی روایتى از عبدالله بن شوذب آورده كه وی در واسط با ابن سیرین دیدار كرده و او مهارت زیادی در فن خوابگزاری داشته است. ابن خلدون نیز ضمن معرفى وی به عنوان یكى از مشهورترین عالمان تعبیر رؤیا مىنویسد: قوانین این فن از وی اخذ و تدوین شده است. ابن تغری بردی هم از او به عنوان «صاحب التعبیر» یاد مىكند. با اینهمه چگونه مىتوان پذیرفت كه ابن سیرین كتابى نوشته باشد، خاصه آنكه به شدت از نوشتن حدیث و هرگونه مطلبى پرهیز مىكرده است و حتى هیچگونه نوشتهای هم نزد خود نگاه نمىداشت.

یكى از معاصران دربارة سبب اینكه مترجمان و نویسندگان سدههای بعد آثار خود را به ابن سیرین نسبت دادهاند، نوشته است كه آنان برای مقبول افتادن آثارشان ناگزیر بودهاند كه آنها را به یكى از بزرگان متقدم نسبت دهند.

آثار منسوب به وی:
1. تفسیر الاحلام الكبیر، كه با این عنوان به طور مستقل و بار دیگر با عنوان منتخب الكلام فى تفسیر الاحلام در حاشیة جلد اول تعطیر الانام نابلسى به چاپ رسیده است. در این كتاب نام كسانى چون سفیان ثوری (د 161ق)، شافعى، ابن قتیبه و ابوسعد واعظ خرگوشى دیده مىشود كه اینان همه پس از وی مىزیستهاند. همچنین بررسیهای ما نشان مىدهد كه پارههایى از این كتاب (بیش از 50 مورد) از كتاب تعبیر الرؤیای ارطامیدورس خوابگزار یونانى كه توسط حنین ابن اسحاق (د 260ق/873م) به عربى ترجمه شده، برگرفته شده است.

مىتوان احتمال داد كه تفسیر الاحلام نوشتة یكى از شاگردان ابوسعد خرگوشى بوده باشد كه كتابى هم به نام البشارة و النذارة در خوابگزاری نوشته است زیرا اوّلاً بیش از 30 مورد از گفتههای ابوسعد با ذكر نام او در این كتاب نقل شده است كه تدوین كنندة كتاب در نقل برخى از این گفتهها با جملة «استاد چنین گفت» از ابوسعد یاد مىكند؛ ثانیاً مشایخ روایى در تفسیر الاحلام همان مشایخ ابوسعد در شرف النبى است كه از آن جمله مىتوان ابوبكر محمد بن احمد اصفهانى و ابوسعید عبدالله بن محمد رازی را نام برد. ثالثاً برخى از گفتههای ابوسعد را كه ابن شاهین در الاشارات فى علم العبارات خویش آورده، در تفسیر الاحلام مىیابیم بنابراین شكى باقى نمىماند كه تفسیر الاحلام از ابن سیرین نیست.

2. تعبیر الرؤیا، این كتاب بارها به چاپ رسیده است و در آن نیز به نام كسانى چون ابوحنیفه و شافعى بر مىخوریم كه نمىتوان پذیرفت ابن سیرین شاگرد آنان بوده، یا حتى آنان را دیده باشد. برخى از فقرهها و روایتهای این كتاب نیز با تفسیر الاحلام مطابقت دارد.

3. تعبیر الرؤیا، این كتاب در نجف به چاپ رسیده و نام «شیخ عبدالله بن سیرین» به عنوان نویسنده بر روی آن آمده كه هویت او شناخته نیست.

یكى از معاصران دربارة سبب اینكه مترجمان و نویسندگان سدههای بعد آثار خود را به ابن سیرین نسبت دادهاند، نوشته است كه آنان برای مقبول افتادن آثارشان ناگزیر بودهاند كه آنها را به یكى از بزرگان متقدم نسبت دهند.


برای مطالعه بیشتر و دیدن ارجاعات و منابع، ر.ک: دایرة المعارف بزرگ اسلامی
cgie.org.ir




:: بازدید از این مطلب : 402
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

آسیه از منظر قرآن

زنان برتر قرآن
 
 
 آسیه همسر شخص طغیان­گر و سركشی بود به نام فرعون، كه در رأس گروهی به نام قبطیان، صاحب قدرت و شوكت بوده و در سرزمین مصر حکومت می­کرد؛ اما خودش فردی مؤمن به رسالت حضرت موسی(ع) بود؛ پیامبری که مأمور شد به سراغ فرعون برود و وی را به دین توحید دعوت نماید و از ظلم و جنایت به مردم بی­گناه بازدارد؛ پس آسیه در اولین اعلان رسالت و اعجاز حضرت موسى پیامبر الوالعزم الهی برای فرعون، به او ایمان آورد؛ یعنی هنگامی­ كه عصای حضرت به مار عظیمی تبدیل شد و سحر ساحران فرعون را بلعید، به پیامبری ایشان یقین پیدا کرده و ایمانش را نسبت به حضرت موسی آشکار نمود
در روایتى از رسول خدا –صلی­الله علیه و آله- مى‏خوانیم:
«أَفْضَلُ نِسَاءِالْجَنَّةِ أَرْبَعٌ: خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ(ص) وَ مَرْیمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِیةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ، إمْرَأَةُ فِرْعَوْن
 
«برترین زنان اهل بهشت چهار نفرند:
 
"خدیجه" دختر خویلد و "فاطمه" دختر
 
 محمد(ص) و "مریم" دختر عمران و "آسیه" دختر مزاحم، همسر فرعون.»
 
واما چند سوال :

ایا زن از دنده چپ خلق شده است ؟


در اغاز سوره نساء این ایه واقع شده است یا ایها الناس اتّقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها


یعنی ای مردم نسبت به ان پروردگاری که همه شما را از یک انسان به وجود اورده و برای او جفتی از جنس خودش افریده است (تقوا) داشته باشید .مفسرین بزرگ شیعه مانند شیخ طوسی در تفسیر تبیان و شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان و سیذ بحرانی در تفسیر برهان و استاد علامه طباطیائی در تفسیر المیزان جمله (وخلق منها زوجها ) را اینگونه تفسیر می کنند خداوند از جنس حضرت ادم برای او جفتی افرید


در این ایه همانگونه که می بینیم تعبیر به زوجها یعنی جفتش نموده است و این تعبیر بیانگر این نکته است که انها به همدیگر احتیاج دارند و وجود هر یک مکمل وجود دیگری است


افرینش حوا از دنده چپ ادم گفتار اهل تسنن است


مفسران اهل تسنن نوعا می گویند: معنای و خلق منها زوجها این است که خداوند حوا را از قطعه ای از بدن ادم افریده است در این مورد هم گروهی مانند قرطبی به ذکر دنده ادم (علیه السلام ) اکتفا می کنند اما بیشتر انها مانند طبری و فخر رازی و شیخ محمد عبده و مراغی می گویند حضرت حوا را از دنده چپ حضرت ادم افرید


شیح بزرگوار صدوق نقل می کند :زراره که یکی از راویان بزرگ و جلیل القدر است از حضرت صادق (علیه السلام ) درباره خلقت حواء سوال کرد و گفت جمعی از کسانی که در اجتماع ما زندگی می کنند می گویند خداوند حوا را از دنده چپ حضرت ادم (ع) افریده است


حضرت امام صادق علیه السلام فرمود :سبحان الله خداوند بزرگ تر از این است ایا کسی که این گونه می گوید عقیده اش این است که خداوند قدرت نداشت که برای ادم همسری از غیر دنده او بیافریند ؟ خدا میان ما و این نوع افراد حکم کند که در تفسیر قران به اهل بیتی که قران در خانه انها نازل شده است مراجعه نمی کنند و بیراهه می روند


 سپس حضرت در ادامه روایت جریان خلقت ادم و حوا را به این ترتیب شرح می دهند : خداوند ادم را از گل افرید و به فرشتگان امر فرمود در برابر او حد اعلای خضوع را بجا بیاورند از ان پس ادم به قدرت خدا بخواب رفت و خداوند در ان هنگام حوا را نیز از یک قطعه گل افرید و بعد از ان ادم علیه السلام از حرکت حوا از خواب بیدار شد و به حوا از جانب خدا امر شد که از ادم فاصله بگیر ،ادم نگاه کرد انسانی در چهره نیکو که شباهت به چهره خود داشت دید و از او سوال کرد :تو کیستی ؟او پاسخ داد من مخلوقی هستم که خدا مرا با این قیافه که می بینی افریده است .


حضرت ادم عرض کرد :خدایا این شخص با این چهره زیبا که موجب انس من شد کیست ؟ خداوند فرمود : این حوا است ایا دوست می داری که او با تو و همراه تو موجب انس تو باشد و با او هم صحبت باشی  ادم در پاسخ گفت :بلی خیلی ممنون می شوم و تو را شکر می کنم


خداوند فرمود از او خواستگاری کن در این حال خداوند شهوت را نیز در وجود ادم پدید اورد حضرت ادم گفت :پرورگارا من از تو حوا را خواستگاری می کنم اکنون بفرمایید وظیفه من و خواست تو چیست ؟


خداوند فرمود مهریه او این است که معارف دین را به او یاد دهی حضرت ادم قبول کرد خداوند صیغه عقد خواند از ان پس حضرت ادم به حوا گفت اینک به سوی من بیا حوا در جواب گفت تو به طرف من بیا خداوند به حضرت ادم فرمود تو به سوی او برو حضرت صادق (علیه السلام) اضافه کرد : اگر این چنین نبود که ادم مامور شد به طرف حوا برود زن ها به سراغ مردها می رفتند و خواستگاری می کردند


حدیث از من لایحضر الفقیه ج 3 ص 379 و 380 و علل الشرایع ج 1 باب 17


این حدیث از جهاتی دلالت بر شان و موقعیت زن دارد که در تایپست بعدی ذکر خواهم کرد البته نظیر این حدیث در رابطه با خلقت مستقل حوا نه از دنده ادم را شیخ طوسی در تفسیر تبیان و طبرسی در مجمع البیان و بحرانی در تفسیر برهان از امام باقر (علیه السلام ) نقل کرده است


البته روایاتی هم از طریق شیعه در مورد خاقت ادم از دنده ادم نقل شده که سندا ضعیف هستند و و علامه مجلسی در بحار ج 11 ص 222 انها را حمل بر تقیه کرده است


 این حدیث بر چند مطلب در رابطه با موقعیت(زن ) دلالت دارد :


1)خلقت حوا از دنده چپ حضرت ادم صحیح نیست و افرینش حوا مانند ادم مستقل است


2) توجه و معاشرت ادم با حوا در درجه اول برای انس گرفتن بود و خداوند نیز همین را پایه و اساس برقراری ارتباط میان انها قرار داد و موضوع انس و الفت قبل از ظهور غریزه شهوت جنسی بود


3) بهترین مهریه تعلیم معارف دینی است که خداوند ان را مهریه حضرت حوا علیها السلام قرار داد


4) مقتضای فطرت این است که مرد به طرف زن برود و از او خواستگار کند و این خود یک نوع احترام و تکریم زن است


 لازم به توضیح است که این مطالب را بنده با استفاده از کتاب جایگاه بانوان در اسلام بقلم استاد عزیزحضرت ایت الله العظمی نوری همدانی نوشته ام


خدایا در ظهور اقا امام زمان تعجیل بفرما


امین یا رب العالمین



:: بازدید از این مطلب : 492
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی


برترین ها: چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند.

بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد.

دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند. اما قورباغه های دیگر مدام می گفتند: که دست از تلاش بردارند چون نمی توانند از گودال خارج شوند و خیلی زود خواهند مرد. بالاخره یکی از دو قورباغه تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. سر انجام به داخل گودال پرت شد و مرد.

 اما قورباغه دیگر با تمام توان برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد. هر چه بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که تلاش بیشتر فایده ای ندارد او مصمم تر می شد تا اینکه بالاخره از گودال خارج شد. وقتی بیرون آمد. بقیه قورباغه ها از او پرسیدند: مگر تو حرفهای ما را نمی شنیدی؟

 معلوم شد که قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر می کرد که دیگران او را تشویق می کنند.

روزگار نو : کودکی ده ساله که دست چپش به دلیل یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد…

پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد!

استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند.

در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد.


بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود.

استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد.

سر انجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان ، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد!

سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود.

وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید.

استاد گفت: "دلیل پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی نداشتی!

یاد بگیریم که در زندگی، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنیم!!

برترین ها : روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند.

بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی ....

این دفعه تمام کارگران با کمال احترام او را شست و شو نموده و مواظبت بسیار نمودند ، ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران موقع خروج از حمام بهلول فقط یک دینار به آنها داد ، حمامی ها متغیر گردیده پرسیدند سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست ؟

برترین ها : پیرمردی تنها در مزرعه ای زندگی می کرد. او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود.

پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد:

«پسر عزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد. من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی.

دوستدار تو پدر.»

چند روز بعد، پیرمرد این نامه را از طرف پسرش دریافت کرد: «پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام.»

صبح فردای آن روز، مأموران و افسران پلیس محلی وارد مزرعه شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند. پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده است؟ پسرش پاسخ داد: «پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار. این تنها کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم.»


بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده پرداخت نمودم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شماها ادب و رعایت مشتری های خود را بنمایید.


برترین ها : پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.

 یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار است اما نمی‌داند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است.

این موضوع كنجكاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشكان و مشاوران دربار، كاری كنند كه شاهین پرواز كند. اما هیچكدام نتوانستند. روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام كنند كه هر كس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد كرد. صبح روز بعد پادشاه دید كه شاهین دوم نیز با چالاكی تمام در باغ در حال پرواز است.


پادشاه دستور داد تا معجزه‌گر شاهین را نزد او بیاورند.درباریان كشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست كه شاهین را به پرواز درآورد. پادشاه پرسید: تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این كار را كردی؟ شاید جادوگر هستی؟

كشاورز كه ترسیده بود گفت: سرورم، كار ساده‌ای بود، من فقط شاخه‌ای را كه شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید كه بال دارد و شروع به پرواز كرد.

مجله یکشنبه:

*همیشه ظرفیت ها رو بسنجین: شوخی ای نکنین که مجبور باشین یه «ای بابا! شوخی کردم» به آخرش اضافه کنین!

*آدمایی که سا کت سوار تاکسی میشن تا مقصد از پنجره بیرون رو نگاه می کنن، آخرشم، بدون هیچ حرفی، کرایه رو میدن و میرن آدمای خسته و دلتنگی هستن سر به سرشون نذارین...

*کاربردی ترین چیزی که من از کتاب علوم دوران مدرسه یاد گرفتم اینه که وقتی در ترشی یا مربا باز نمی شه، بگیرمش زیر آب گرم!

*دلگیر نشو از آدما، نیش زدن طبیعت شونه! سال هاست که به هوای بارانی می گویند: خراب...

*به کسانی که به شما حسودی می کنند احترام بگذارید! زیرا اینها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنان هستید.

*همه ما دست خدا یه بلوتوثی داریم. بترس از اون روزی که خدا بلوتوث تو رو پخش کنه... (دیالوگ به یادماندنی صمد / حمید لولایی)

*اعصاب چیست؟ چیزیست که هیچ کس ندارد ولی توقع دارند که تو داشته باشی!

*توقع چیست؟ چیزیست که همه دارند و تو نباید داشته باشی!!!

*تاحالا دقت کردین!؟ شانس یه بار در خونه آدمو می زنه. بدشانسی دستش رو از روی زنگ برنمیداره. بدبختی هم که کلا کلید داره...

*بعضی ها شانس در خونه شون رو نمیزنه، لعنتی درست میزنه وسط پیشونی شون!

*اگر 4 تکه نان خوشمزه باشد و شما 5 نفر باشید، کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید، «مادر» است.

*ما ایرانی ها دروغ گفتن را از اول صبح با جمله «پاشو لنگ ظهر» آغاز می کنیم.

*درس خوندن دو حالت داره:

1- درسای سختو که نمیشه خوند

2- درسای آسون که ارزش خوندن نداره

*تا حالا دقت کردین چقدر حرص آوره که سر غذا دقیقا اون چیزی رو برمیدارن که کلی توی ذهنت واسش نقشه کشیده بودی.

برترین ها : دانه کوچک بود و کسی او را نمی‌دید. سال‌های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود.
دانه دلش می‌خواست به چشم بیاید، اما نمی‌دانست چگونه. گاهی سوار باد می‌شد و از جلوی چشمها می‌گذشت. گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها می‌انداخت و گاهی فریاد می‌زد و می‌گفت:

"من هستم، من اینجا هستم، تماشایم کنید .”

اما هیچکس جز پرنده‌ها‌یی که قصد خوردنش را داشتند یا حشره‌هایی که به چشم آذوقه زمستان به او نگاه می‌کردند، به او توجهی نمی‌کرد.

دانه خسته بود از این زندگی؛ از این‌ همه گم‌ بودن و کوچکی خسته بود. یک روز رو به خدا کرد و گفت:

"نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچ‌کس نمی‌آیم. کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا می‌آفریدی.”

خدا گفت:"اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فکر می‌کنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ‌شدن ندادی. رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده‌ای. راستی یادت باشد تا وقتی که می‌خواهی به چشم بیایی، دیده نمی‌شوی. خودت را از چشم‌ها پنهان کن تا دیده شوی.”

دانه کوچک معنی حرف‌های خدا را خوب نفهمید، اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد.

سال‌ها بعد دانه کوچک، سپیداری بلند و با شکوه بود که هیچکس نمی‌توانست ندیده‌اش بگیرد. سپیداری که به چشم همه می‌آمد.


:: بازدید از این مطلب : 477
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

تفکر و تدبر جهت خلاقیت و نوآوری در قران و منابع اسلامی

دکتر علی کرمی

متخصص فناوری زیستی

دانشیار مرکز تحقیقات بیولوژی مولکولی، دانشگاه علوم پزشکی بقیه ا ... (عج)

تا کیدات رهبر فرزانه انقلاب در چند ساله گذشته در دیدار با اقشار مختلف مردم، مسئولین و دانشگاهیان در زمینه نهادینه سازی فرهنگ تفکر علمی در کشور و توجه جدی به خود باوری، خلاقیت، نوآوری و نظریه پردازی همواره با  اشاره به کسب علم و دانش  از منابع مختلف ولی توجه جدی به سابقه علمی، فرهنگی، منابع عظیم اسلامی ایرانی و بومی سازی دانش بوده است. برخی از رهنمود های کلیدی رهبر انقلاب در این مورد عبارتند از :

1- تولید بومی علم با خودباوری، امید به موفقیت و حرکت جهادی

2- فراگیری علم از کشورهای خارجی به معنای وابستگی علمی و نداشتن ابتکار نیست بلکه در مسیر پیشرفت علمی باید تکیه اساسی بر تولید علمِ مبتنی بر نگاه بومی، فرهنگ اسلامی ملی و نیازهای کشور باشد.

3-یکی دیگر از ضروریات پیشرفت علمی تقویت روحیه پژوهش و جویندگی در دانشجویان است.

4-تحول در  نظام آموزشی و حذف فرهنگ حفظ محوری و تقویت روحیه تحقیق و تعمیق در علم و دانش است.

5-گسترش احساس احترام و تکریم  به دانشمندان و اساتید در میان مسئولان و آحاد مردم

6-دستگاههای مدیریتی دولتی و اساتید باید روحیه خودباوری و اعتماد به نفس ملی و همچنین امید به آینده را در مراکز پژوهشی و در میان جوانان پژوهشگر و نخبه ترویج کنند.

یکی از مهمترین توصیه های رهبری در راهبرد های توسعه علمی توجه به تفکر، تدبر، اندیشه و تعمیق فرهنگ خلاقیت و نواوری، قوه تفکر است.

بهره گیری از قران :

قران کریم بعنوان کتابی آسمانی و معجزه پایدار جهان که کلام خداوند بعنوان خالق هستی، موجودات زنده و انسان است منبع بزرگی از علم و حکمت برای انسان های اندیشمند و متفکر است. خداوند تبارک و تعالی در قران بطور مکرر انسان را به تفکر و اندیشه در خلقت و عظمت اسمانها و زمین و موجودات ان و رازهای هستی توصیه می نماید .

قرآن كريم، بيش از صد مورد، بشر را به فكر كردن، سنجيدن، پندگرفتن، توجه‌يافتن و تأمل كردن فراخوانده است. مانند: «... اِنَّ فى ذلِکَ لاَیات لِقَوْمِ یَتَفَکَّرون ... اِنَّ فى ذلِکَ لاَیات لِلْعالَمین ... اِنَّ فى ذلِکَ لاَیات لِقَوْم یسمعون  ... اِنَّ فى ذلِکَ لاَیات لِقَوْم یَعْقِلُون و یا می فرماید

 أفلايتفكّرون، أفلايتدبّرون و أفلايعقلون و علوه بر آن صد ها بار با اشاره به مخلوقات الهی از طرق مختلف انسان را به تفکر در راز و رمز های جهان توصیه می کند. و حتی تا مرحله ای که انسانی که تعقل و تفک نمی می کند  کرو لال دانسته و از چهارپایان نیز پست تر می داند.  لهم قلوب لا یفقهون بها ولهم أعین لا یبصرون بها ولهم آذان لا یسمعون بها أولئك كالانعام بل هم أضل أولئك هم الغافلون  اعراف 179 به طور قطع گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ قرار دادیم، نشانه هاى آنها اینست که عقل دارند و با آن اندیشه نمى کنند، چشم دارند و با آن نمى بینند، و گوش دارند و با آن نمى شوند، آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراهتر! آنها همان غافلانند. و یا حتی  قران  افرادی را که تعلقل و تفکر نمی کندد را  از بدترین  جنبندگان می نامد :  اِنّ شَرَّ الدَّوابّ عند اللّه الصمّ البکم الذین لا یعقلون (انفال 21) بدترین جنبنده ها نزد خدا، کر و گنگى هستند که نمى اندیشند» روشن است که منظور قرآن از «کر و لال» کر و لال عضوى نیست، بلکه آن دسته اى از مردم هستند که از اندیشیدن و گفتن حقایق عاجزند، و مقصود از «لایعقلون» کسانى هستند که از نیروى اندیشه و خرد خویش براى دریافتن حقایق هستی سود نمى جویند  و در جاى دیگر رجس و پلیدى را مختص آنها دانسته و مى فرماید: «وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الّذین لا یعقلون ( یونس ایه 100;  و پلیدى کفر و بى ایمانرا بر آنان قرار مى دهد که تعقل نمى کنند.

 موضوع تفکر و اندیشه در اسلام از چنان اهمیتی برخوردار است که قرآن یکى از صفات دوزخیان را نداشتن تفکر و تعقل ذکر کرده است: «و قالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فى اصحاب السّعیر، ملک ایه 10; دوزخیان مى گویند اگر ما گوش شنوا و عقل بیدارى داشتیم در میان دوزخیان نبودیم!»

«کِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَیْکَ مبارکٌ لِیُدَبِّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَّکَّرَ اُولُوالالباب; (قرآن کتابى است مبارک و میمون که ما آن را بر تو نازل کردیم تا آنکه (مردمان) در آیات و نشانه هاى آن تدبّر کنند و صاحبان خرد (از آن) پند گیرند»

آیاتى که مخاطبان خود را دعوت به تذکر، تفکر و تعقل مى نماید تقریباً در سراسر سوره هاى قرآن گسترده است، و به وضوح مى گوید که مذهب راستین، زائیده اندیشه، تفکر و تعقل است


تفکر در مخلوقات خدا برای پی بردن به راز آفرینش آنها  مانند آیه شریفه

سنريهم آياتنا فى الآفاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق .سوره فصلت ، آيه 52.

آیا در پیش خود تفکر نکردند ( تا بدین حکمت پی برند ) که خدا آسمانها و زمین و آنچه در بین آنهاست جز به حق ( وبرای مصلحت و حکمت ) و تا وقت و حد معینی نیافریده است ؟ و بسیاری از مردم به لقای پروردگار خود بکلی کافر و بی عقیده اند ؟ ( روم -8
بدرستی که در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد شب و روز برای خردمندان دلائلی است آنان که خدا را یاد می کنند در حال ایستاده و نشسته و خوابیده (یعنی در همه حال ) و همیشه تفکر در خلقت آسمانها و زمین کرده و گویند پروردگارا این دستگاه با عظمت رابیهوده نیافریده ای پاک و منزهی  ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاه دار .( آل عمران -190-191  و همچنین بهره برداری از  قرآن‌كريم كمال توجه را به بيدار كردن جان‌ها و  واداشتن آن‌ها به تأمل و تدبّر مبذول داشته و حتي براي فكر كردن و انديشيدن، برنامه‌ريزي كرده و راه تفكر صحيح را به خوبي نشان داده است؛ راهي كه ما را به زندگي آگاهانه مي‌رساند. 

طبق روش تفكر قرآني از آنجا كه انسان داراي دو بعد مادي و معنوي است، بايد هم در امور مادي و هم در امور معنوي زندگي انديشيد. موضوعاتي كه قرآن كريم با تأكيد بسيار از انسانها خواسته تا در آن تفكر و تعقل كنند بسيار مهم است. به عنوان نمونه به برخي از اين امور اشاره مي‌شود.
- اين كتاب آسماني تأكيد بسيار دارد كه انسانها
 در آيات قرآن و معاني آن بينديشند و از كنار آنها به سادگي نگذرند تا اندك اندك از قرآن، شناختي عميق و ثابت پيدا كنند.
بيست‌و‌چهارمين آيه از سوره‌ي مباركه محمد مي‌فرمايد: آيا در قرآن تدبر نمي‌كنند يا بر دلهايشان قفل نهاده شده؟
- همچنين انديشيدن در نحوه‌ي‌ آفرينش مخلوقات از زمين و آسمان گرفته تا جانوران گوناگون و بالاخره انسان و مراحل خلقت او بسيار سفارش شده است.
آيات شش و هفت سوره‌ي مباركه ق مي‌فرمايد: آيا به آسمان بالاي سرشان نگاه نكردند كه چگونه آن را زينت بخشيده‌ايم و هيچ شكاف و شكستي در آن نيست و زمين را گسترش داديم و در آن كوه‌هايي استوار قرار داديم و از انواع گياهان در آن رويانديم. به بيان ديگر حاصل و نتيجه‌ي اين تفكرات، درك ارزشها و عمل بر طبق آنهاست.

تفکر، محور توسعه

أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ. آيا با خود نينديشيده ‏اند كه خداوند، آسمانها و زمين و آنچه مابين آن هاست‏، جز به حق و سرآمدى معين نيافريده است‏. و بي گمان بسيارى از مردم لقاى پروردگارشان را منكرند.       سوره روم آیه 8

خداوند در آیات زیادی از قرآن کریم انسان را به تفکر و اندیشیدن دعوت می کند، تفکر در همه چیز، در خواندن قرآن نیز آدمی را به تاَمُّل و تعمُّق در آیات و درک صحیح از آنها دعوت می کند، روی تک تک آیات قرآن باید اندیشه کرد زیرا بسیاری از آیات آن در جایگاه خود، اغلب دارای معانی متعددِ ظاهری و باطنی هستند. با نگاهی به ظاهر آیه فوق، پنج نکته قابل درک است:

1. مهمترین پیام این آیه شریفه دعوت انسان به اندیشیدن است. (أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا )

2. قوه ی تفکر و اندیشه در نفس آدمی است و مانند دانش اکتسابی نیست. ( فِي أَنفُسِهِمْ

3. دعوت به اندیشیدن در باره تمام خلقت که شامل خود انسان نیز هست. (مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا )

4.هر چه آفریده شده به حقیقت و راستی و درستی است و باطل در آن راه ندارد. ( إِلَّا بِالْحَقِّ )

5.تمامی اجزای خلقت عمر مشخصی دارند. (وَأَجَلٍ مُّسَمًّى). این در حالی است که بشر، بتازگی آنهم با ابزارهای پیشرفته امروزی به این راز دست یافته که اجزای اصلی تشکیل دهنده کهکشانها یعنی ستارگان دارای عمر مشخصی هستند.

قطعاً این آیه شریفه معانی عمیق تری نیز دارد که باید به تفاسیر مراجعه نمود. این آیه و آیات مشابه تلنگری است بر وجود انسانیت که به اطراف خود نگاهی اندیشمندانه و متفکرانه داشته باشد.

این حدیث معصوم را بخاط بیاورید : یک ساعت فکر کردن از هفتاد سال عبادت بالاتر است. عبادت وسیله ای برای تقرب به خداست در حالی که از نظر معصومین تفکر به مراتب از آن بالاتر است و چون این دو باهم مقایسه شده اند، تفکر نیز نوعی عبادت و بندگی است.

قرآن کریم در آیات زیادی آدمی را از دنباله روی و پیروی کورکورانه از پیشینیان نهی می کند و انسان را به پذیرش ایده های نو و بهتر دعوت می کند. در آیه کریمه 23 سوره الزمر می فرماید

الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ.

همان كسانى را كه قول را مى‏شنوند و آنگاه از بهترين آن پيروى مى‏كنند؛ اينانند كه خداوند هدايتشان كرده است و اينانند كه خردمندانند.

هر گونه تحول و پیشرفت ناشی از نوآوری ها، ابداعات و اختراعات است که همه شان زائیده فکر و اندیشه بشر است بنا براین جوهره ی تکامل، فکر و اندیشه است. به همین دلیل در تعالیم اسلامی، قرآن کریم، نبی مکرم اسلام و ائمه هدی،آدمی را به اندیشیدن و فکر کردن توصیه می کنند.

یکی از دلایلی که قرآن کریم خود را معجزه قلمداد می کند و برای اثبات این امر مبارز می طلبد این است که، این کتاب شریف، تئوری ها و فرمولهایی را که در رابطه ی انسان با خلقت بیان کرده است، نه تنها در زمان خود حیرت انگیز بوده بلکه بشر پس از سالها کنکاش به نکات ظریف آن دست می یابد. ای بسا مقصود از ‹‹ن›› همان گویش یا زبان باشد که آن نیز مهمترین دستگاه خروجی برای انتقال اندیشه و تفکر است.

در احادیث گفته اند که پیامبر اکرم سعی می کرد حتی در راه رفتن از مسیری تکراری حرکت نکند. این بدان معنی است که انسان باید هر روز راهی نو در اندازد و همیشه در یک مدار باقی نماند و از میان دو راه به راه سومی که به ظاهر وجود ندارد نیز بیندیشد. در احادیث معصومین (ع) این گفته بسیار آمده که : اگر مسلمانی  امروزش با دیروزش یکسان باشد زیان کرده است.

بنابراین انسان بدون خلاقیّت، ابتکار، ابداع، نوآوری، اختراع، تازگی و نبوغ، انسان نیست. همه ی این صفات، خروجی تفکر و اندیشه است. فرق انسان و حیوان فقط در فکر کردن است و لذا تعریف ‹‹ انسان، حیوان متفکر است›› بهترین تعریفی است که ارائه شده است. برخی هم می گویند: ‹‹انسان یعنی حیوان خلاق››.

باید توجه نمود که مقدمه پیشرفت و ترقی در ایتدا تامین بودجه ی لازم و فراهم آوردن امکانات و تجهیزات نیست بلکه عامل اصلی مغز متفکر و دانشمند و در واقع تفکر و اندیشه است. تجربه ثابت کرده است و نخبگان بر این باورند که امروزه، حتی داشتن منابع طبیعی و زیر زمینی نیز عامل پیشرفت نیست. بلکه به فعلیت درآوردن این جمله ی معروف است : ‹‹فکری به حال فکرمان بکنیم››.

این آیه ی کریمه را همیشه به خاطر داشته باشیم ‹‹ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ›› همیشه قومی که از  اندیشه ی خود بهره می گیرند موفق هستند و نشانه های خلقت را به خوبی درمی یابند.

مسائل امروز، تماماً با راه حل های دیروز قابل حل نیستند. و در هر زمان باید فکری نو در اندازیم.

برخی فکر می کنند سطح دانش در کشور ما ضعیف است و نمی خواهند به غیر از آنچه که به ظاهر می بینند فکر کنند. آلبرت انشتین می گوید : ‹‹تفکر برتر از دانایی است››. علم شرط لازم پیشرفت است، شرط کافی نیست ما در کشور مان تیز هوش و دانشمند کم نداریم، متفکر کم داریم. فکر خلاق است که دانش را به فعلیت می آورد.

به اطراف خود نگاه کنید کسانی را می بینید که تحصیلات عالیه ندارند ولی به دلیل داشتن تفکری خلاق، منشاء برخی تحولات شده اند.

زانکه گر پیدا شدی اشکال فکر             کافر و مؤمن نگفتی جز که ذکر

پیشرفت و ترقی در نوگرایی است و تا زمانیکه انسان خود را از قالبهای ذهنی غلط رها نکند به کمال نمی رسد. به قول یکی از بزرگان : اکتشاف جستجوی چیزهای جدید نیست بلکه دیدن با چشم های جدید است.

تازه کن ایمان، نه از گفت زبان             ای هوا را تازه کرده در نهان

لازم است به روش هایی که قرآن و احادیث برای چگونه زیستن ما طرح کرده اند توجه جدی داشته باشیم به گفته متخصصین، تا زمانيكه با روش هاي قبلي تفكر كنيم غير ممكن است چيز تازه اي را كشف يا خلق كنيم.

 امام باقر(ع) می فرماید: آن هنگام که خداوند عقل را آفرید، از او خواست سخن گوید، سپس به او فرمود: به من روى کن! پس روى کرد. سپس فرمود: روى برگردان! پس روى برگردانید. سپس فرمود: قسم به عزّت و جلالم موجودى محبوبتر از تو نزد خودم، نیافریدم و...»
و همچنین از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمودند: خداوند به بندگانش چیزى بهتر از عقل نبخشیده است. زیرا خوابیدن عاقل از شب بیدارى جاهل و نادان بهتر است و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (به سوى حج و جهاد) نیکوتر است و خدا پیامبر و رسولى را تا آن زمان که عقلش کامل نشود و بر عقول تمامى امّتش برترى نیابد، مبعوث نساخت
امام صادق (ع ) فرمود : بهترین عبادتها مداومت بر تفکر در باره خدا و قدرت او است .(کافی ج 2 ص 55
معمر می گوید که از حضرت امام رضا (ع ) شنیدم که می فرمود : عبادت به کثرت نماز و روزه نیست بلکه عبادت اندیشه در امر پروردگار است .(کافی ج 2 ص 55)
 
امام صادق (ع ) فرمود : بیشترین عبادت اباذر که رحمت خدا بر او باد اندیشه و عبرت گرفتن بود . (بحار ج 71 ص 323)
از امام صادق (ع ) نقل شده که فرمود : یک ساعت تفکر بهتر است از عبادت یکسال - صاحبان عقل به این حقیقت متوجه اند .(بحار ج 71 ص 327)
قرائت و تفکر در ایات قران و توجه به مفاهیم بلند ان علاوه بر انکه سبب تقویت حافظه و معرفت نفس می باشد در صورت اندیشه و تعمیق سبب توسعه ذهن خلاق و ایده های بسیار زیادی برای اهل تفکر و دانشمندان است.

توجه به رندگی معصومین که حافظین قران و بزرگترین مفسرین و درک کنندگان رازهای قران بوده اند نشان دهنده عظمت مفاهیم علمی قران است رسول اكرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلم : يك ساعت تفكر را از عبادت يك سال برتر مي‌شمارند و امام اميرالمومنين عليه‌السلام انديشيدن و دل بيدار داشتن  را سبب پيدايش نور و غفلت ورزيدن را موجد ظلمت مي‌دانند.  در واقع به كارانداختن فكر، نوعي ورزش باطني است و مداومت بر آن سبب رشد و شكوفايي دروني انسان و بارور شدن حيات انساني اوست و انديشه، پيوسته همچون شعله‌‌ي درخشاني است كه راه آدمي را در زندگي كنوني و بعدي روشن مي‌كند ،

این نکته ی اساسی و مهم را فراموش نکنیم که خَلق و نوآوری به معنی زیر سوال بردن اصول و مبانی نیست. بسیاری از قوانین و روابط حاکم بر پدیده ها ثابت اند. به عنوان مثال؛ «در طبیعت همیشه نیرو برابر است با جرم ضربدر شتاب» مگر اینکه طبیعت، ساختارش عوض شود. یا مثلاً قرار نیست شکل و ساختار نماز عوض شود. ولی نمازگزار متفکرِ خلاق، نمازگزاری است که نماز هر روزش خالص تر از دیروزش باشد.

تنها چیزی که جا و مکان، و زمان خاص ندارد فکرکردن است. در احادیث ائمه هدی این سخن بسیار است که : قبل از انجام هر کاری فکر کنید.

به این نکته ی مهم توجه کنیم که فرد تیز هوش، بیشتر برای خودش مفید است ولی فرد خلاق هم برای خود و هم برای جامعه اش مفید است. تا زمانی که درس خواندن برای نمره و کسب مدرک باشد از خلاقیت خبری نیست. تفکر خلاق، تفکری است که از فرصت ها حداکثر استفاده را می برد.

بسياري آدمهاي خلاق و متفكر ممكن است خيلي تيز هوش نباشند و حتي قدرت انتقال انديشه هايشان را نداشته باشند. در عوض آدم هاي پر حرف و كم خرد از ساعت ها حرف زدن خسته نمي شوند و از آن همه مُهمَل يك كلمه بدرد بخور نمي يابي. بسياري از ما صبح كه بيدار مي شويم تا وقت خواب صدها جمله بر زبان جاري مي كنيم در حاليكه شايد بسياري از آنها ناگفتنش بهتر باشد. حضرت علی(ع) می فرماید: زبان عاقل در قلب اوست و قلب احمق در زبان اوست. استاد شهید نطهری می فرماید «تفکر» روح «ذکر» است و ذکر بى فکر لقلقه زبانى بیش نیست. آنچه که مایه فلاح و رستگارى است همان ذکر آمیخته با تفکر در جمیع حالات است، و خداوند در آیه «واذکروا اللّه کثیراً» در واقع انسانها را دعوت به تفکر بسیار مى کند. کما اینکه مفسّر بزرگ مرحوم طبرسى، «ذکر» را در اینجا به معنى «فکر» گرفته است. و این آمیختگى «ذکر» و «فکر» در آیه 191 سوره آل عمران نیز آمده است آنجا که خداوند در مقام معرفى خردمندان مى فرماید: «الذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السموات والارض...; خردمندان ]که در آیه قبل راجع به آنها شده[ کسانى هستند که خداوند را ( در  همه حال قیام و قعود و آنگاه که بر پهلو خوابیده اند یاد مى کنند و در اسرار خلقت آسمانها و زمین مى اندیشند».

 نحوه تفکّر خردمندان
آیات قرآن تنها براى خواندن نیست، بلکه براى فهم و درک مردم نازل شده و تلاوت آیات قرآن مقدّمه اى براى اندیشیدن است. خردمندان در اسرار آفرینش آسمانها و زمین مى اندیشند; (و مى گویند) بارالها! اینها را بیهوده نیافریدى; منزّهى تو! ما را از عذاب آتش نگاهدار».
«
ربنا انّک من تدخل النار فقد اخزیته و ما للظالمین من انصار; پروردگارا! هر که را تو (به خاطر اعمالش) به آتش افکنى، او را خوار و رسوا ساخته اى; و براى افراد ستمگر، هیچ یاورى نیست». «ربنا اننا سمعنا منادیا ینادى للایمان ان آمنوا بربّکم فامّنا ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار; پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت مى کرد که: به پروردگار خود ایمان بیاورید. و ما ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان ما را ببخش; و بدیهاى ما را بپوشان; و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران». «ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلک و لا تخزنا یوم القیامة انّک لا تخلف المیعاد; پروردگارا! آنچه را به وسیله پیامبرانت به ما وعده فرمودى، به ما عطا کن; و ما را در روز رستاخیز رسوا مگردان; زیرا تو هیچگاه از وعده خود تخلف نمى کنى
بنابر این بر همه مومتین، بخصوص اهل علم، تحقیق و دانشمندان و دانشجویان دانشگاه ها فرض است که ضمن قرائت مستمر قران بر مفاهیم عمیق ان توجه، تفکر و اندیشه نمایند تا ضمن تمرین فکری و تقویت قوه تخیل و اندیشه بتوانند علاوه بر صیقل آینه دل جهت تجلی انوار الهی از این اقبانوس علم، حکمت و معارف بی پایان جلوه هایی از نوآوری و دانش های مختلف را فراگبرند. باشد تا با توسل به قران و چنگ زدن به ریسمان محکم خاندان عترت و طهارت با قلبی سلیم بتوانیم در مسبر توسعه همه جانبه کشور و اعتلای ان به جایگاه راستین مدینه فاظله اسلامی نقشی مفید ایفا نماییم.

 منابع :

قران کریم

منابع احادیث

الحياة و پيام جاودانه استاد محمدرضا حكيمي

مقاله اقای احمدحسين احدي



:: بازدید از این مطلب : 432
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز :
 
به گزارش «شیعه نیوز»، دکتر سید محمد تیجانی سماوی[۱] از اهالی شهر «قفصه» (یکی از شهر‌های تونس) است. وی مطابق دین خاندان و همشهری‌های خود، پیرو مذهب مالکی، از اهل تسنن بود.
پس از گذراندن دوره تحصیلات، در صف دانشمندان درآمد، و درباره مذهب حق از مذاهب اسلام، پژوهشی پی‌گیر، هوشمندانه و خستگی ناپذیر کرد؛ و در این راه مسافرت‌ها کرد، و در نجف اشرف به محضر آیت الله خوئی(ره) و شهید آیت الله سید محد باقر صدر(ره) رسید، و پس از بررسی‌های فراوان، عمیقا به تشیع گروید و رسما شیعه شد، و شرح گرایش خود را در کتاب ارزشمندی که تألیف کرده، به نام «ثم اهتدیت»[۲] تبیین کرد، و کتاب‌های دیگری نیز تألیف کرده است، از جمله کتابی به نام مع‌الصادقین که در این کتاب با طرح چندین بحث و استدلال، حقانیت مذهب تشیع را ثابت کرده است.
مناسب است در این کتاب به ذکر چند نمونه از مناظرات او و راز‌های شیعه شدن او بپردازیم:
 
 مناظره با شهید آیت‌الله صدر درباره توسل
 
دکتر تیجانی زمانی که به نجف اشرف رفت، توسط دوستش به محضرت آیت‌الله العظمی سید محمد باقر صدر[۳] رسید. در محضر ایشان به پژوهش و مناظره پرداخت، نخست چنین پرسید: «علمای سعودی می‌گویند: دست بر قبر کشیدن و توسل به صالحین و تبرک جستن از آنان، شرک به خدا است، نظر شما چیست؟»
آیت‌الله صدر: «هرگاه دست کشیدن بر قبر و توسل جستن به این نیت باشد که آن‌ها (بدون اذن خدا) نفع و ضرر می‌رسانند، چنین کاری شرک است، ولی مسلمانان یکتاپرست می‌دانند که: تنها خدا نفع و ضرر می‌رساند، و اولیای خدا، وسیله و واسطه هستند، بنابراین با ا ین نیت که آن‌ها واسطه هستند، هرگز شرک نیست.
همه مسلمانان از سنی و شیعه، از عصر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تاکنون در این امر اتفاق نظر دارند، به استثنای «وهابیت» و «علمای سعودی» که در همین قرن جدید پیدا شده‌اند[۴] و بر خلاف اجماع مسلمانان، رفتار می‌کنند، و خون مسلمانان را مباح می‌دانند، و بین آن‌ها فتنه انگیزی می‌کنند، و دست بر قبر کشیدن و توسل را شرک می‌دانند. آقای سید شرف الدین (صاحب کتاب ارزشمند المراجعات)، در عصر حکومت «ملک عبدالعزیز» برای زیارت خانه خدا به مکه رفت. در عید قربان در کنار سایر علما به کاخ پادشاه سعودی دعوت شد، تا طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند. او به کاخ رفت، هنگامی که نوبت به او رسید، دست شاه را گرفت و هدیه‌ای به او داد، و آن هدیه یک قرآن بود که دارای جلدی پوستین بود. شاه عربستان آن هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان تعظیم و احترام، بر پیشانی خود گذاشت.
سید شرف الدین (از فرصت استفاده کرد) ناگهان گفت: «ای پادشاه! چرا این جلد را می‌بوسی و به آن تعظیم می‌کنی، با اینکه این جلد چیزی جز پوست بز نیست؟»
شاه گفت: «غرض من از بوسیدن جلد، قرآنی است که در داخل آن قرار دارد، نه خود جلد».
آقای شرف الدین، بی‌درنگ فرمود: «احسنت ای پادشاه! ما شیعیان نیز وقتی که پنجره یا در اتاق پیامبر(صلی الله علیه و آله) را می‌بوسیم، می‌دانیم که آهن هیچ کاری نمی‌تواند بکند، ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهن‌ها و چوب‌ها قرار دارد. ما می‌خواهیم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را تعظیم و احترام کنیم، همان‌گونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز می‌خواستی قرآن را تعظیم کنی که در درون آن پوست قرار دارد.»
حاضران تکبیر گفتند، و او را تصدیق کردند، در این هنگام ملک عبدالعزیز ناچار شد تا به حاجیان اجازه دهد که از آثار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تبرک بجویند، ولی ولیعهد او که بعد از او آمد، از قانون گذشته‌شان برگشت.
بنابراین شرکی در کار نیست، ‌وهابیان با مطرح کردن این موضوع، بر اساس سیاست خود می‌خواهند کشتار شیعیان را مباح عنوان کنند، و حکومتشان بر مسلمانان باقی بماند، و تاریخ بزرگ‌ترین گواه است که وهابیان تا کنون چه بر سر امت محمد(صلی الله علیه و آله) آورده‌اند.[۵]  
 
گواهی دادن به نام علی(علیه‌السلام) در اذان
 
دکتر سماوی: چرا شیعیان در اذان و اقامه گواهی می‌دهند علی(علیه‌السلام) «ولی خدا» است؟
آیت‌الله صدر: همانا امیرمؤمنان علی(علیه‌السلام)، یکی از بندگان خدا است، که خداوند آنان را برگزیده و بر دیگران، شرافت و برتری داده است، تا بار سنگین رسالت را پس از پیامبران بر دوش بکشند، و اینان اوصیاء و جانشینان پیامبرانند، و اگر هر پیامبری جانشینی دارد، همانا علی بن ابی‌طالب(علیه‌السلام) جانشین محمد(صلی الله علیه و آله) است، و ما او را بر سایر اصحاب مقدم می‌داریم، زیرا خدا و رسولش او را برتر دانسته‌اند، و در این مورد دلیل‌های عقلی و نقلی از کتاب و سنت داریم، و این دلیل‌ها هرگز شک‌بردار نیستند،، زیرا نه تنها از سوی ما متواتر و صحیح هستند، بلکه از سوی اهل تسنن نیز متواترند.[۶]
و در این زمینه، علمای ما کتاب‌های فراوانی نوشته‌اند، و چون مبنای حکومت بنی‌امیه بر محور نابود کردن این حقیقت،‌و جنگیدن با علی(علیه‌السلام) و فرزندانش و قتل آن‌ها بود، و کار را به جایی رساندند که بر بالای منبر‌های مسلمانان، آن حضرت را لعن می‌کردند، و مرم را با زور بر این امر،‌ وامی‌داشتند،‌از این رو شیعیان و پیروان امام علی(علیه‌السلام) گواهی می‌دهند که آن حضرت، ولی خدا است، و روا نیست که مسلمانی، ولی خدا را نفرین کند، و این شیوه شیعه، در حقیقت مبارزه با هیئت حاکمه ستمگر بود، تا اینکه عزت را برای خدا و رسولش و مؤمنان به تثبیت برسانند، و انگیزه‌ای تاریخی برای تمام مسلمانان و نسل‌های آینده باشد تا به حقانیت حضرت علی(علیه‌السلام) و انحراف دشمنانش پی ببرند.
به این ترتیب فقیهان ما بر این اساس حرکت کردند که گواهی دادن به ولایت علی(علیه السلام) را در اذان و اقامه مستحب می‌دانستند، نه اینکه جزئی از اذان یا اقامه باشد، بنابراین هرگاه آن کس که اذان یا اقامه می‌گوید، گواهی به ولایت علی(علیه‌السلام) را به نیت این‌که جزئی از اذان یا اقامه است بگوید، اذان و اقامه‌اش باطل است.[۷]

مناظره و گفت و گو با آیت‌الله خوئى
 
دکتر تیجانی سماوی می‌گوید: آنگاه که سنی بودم و تازه به نجف اشرف وارد شده بودم، توسط دوستم به محضر آیت ‌الله سید ابوالقاسم خوئی(ره) راه یافتم. دوستم چیزی دم گوش سید (آیت الله العظمی خوئی) گفت،‌ سپس به من اشاره کرد تا در کنار آیت‌الله خوئی بنشینم، در آنجا نشستم. دوستم اصرار کرد تا نظر خود و مردم تونس را در مورد شیعیان برای ایشان تعریف کنم... .
گفتم: شیعه در نزد ما از یهود و نصاری هم بدترند، زیرا یهود و نصاری، خدا را می‌پرستند و به موسی و عیسی معتقدند، ولی ما آنچه را از شیعیان می‌دانیم این است که آن‌ها علی را می‌ پرستند و عبادت می‌کنند، و او را تنزیه و تقدیس می‌کنند، و در میان شعیان، گروهی نیز هستند که خدا را می‌پرستند، ولی مقام علی را تا درجه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بالا می‌برند، تا آنجا که می‌گویند: بنا بود جبرئیل قرآن را نزد علی بیاورد، ولی خیانت کرد و نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) برد (و می‌گویند جبرئیل امین، خیانت کرد).
آیت‌الله خوئی، لحظه‌ای سرش را پایین انداخت و سپس فرمود: «ما گواهی می‌دهیم که جز خدا معبودی نیست، و محمد(صلی الله علیه و آله) رسول خدا است. درود خدا بر او و آل پاکش باد، و گواهی می‌دهیم که علی(علیه‌السلام) بنده‌ای از بندگان خدا است.» آنگاه به حاضران نگاه کرد و در حالی که به من اشاره می‌کرد گفت:
«این بیچاره‌ها را ‌ببینید که چگونه فریب شایعه‌ها و تهمت‌های دروغین را می‌‌خورند، این چندان عجیب نیست، بلکه بدتر از این هم از دیگران شنیده بودم، «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم»؛ آنگاه به من رو کرد و فرمود: «آیا قرآن خوانده‌ای؟»
گفتم: هنوز ده سال از عمرم نگذشته بود که نیمی از قرآن را حفظ کرده بودم.
فرمود: آیا می‌دانی همه گروه‌های اسلامی، صرف نظر از اختلاف مذاهبشان درباره حقانیت قرآن اتفاق نظر دارند، و قرآنی که در نزد ما است، همان قرآنی است که در نزد شما است؟‌
 گفتم: آری، ا ین را می‌دانم.
فرمود: آیا این آیه را خوانده‌ای که:
«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ؛ و محمد نیست؛ جز رسولی که قبل از او پیامبرانی دیگر آمده بودند.»[۸]
«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ...؛ محمد رسول خدا است و آنان که با او هستند، نسبت به کافران سخت و قاطع هستند.»[۹]
و نیز می‌فرماید: «مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ؛ محمد پدر هیچ کدام از شما نبود، ولی رسول خدا و خاتم پیامبران بود.»[۱۰]
آیا این آیات را خوانده‌ای؟
گفتم: آری، این آیات را می‌شناسم.
فرمود: پس علی(علیه‌السلام) در میان این آیات کجا است؟ (می‌بینی که سخن از رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله) است نه علی، و ما و شما هر دو گروه، قرآن را قبول داریم.) بنابراین چگونه به ما تهمت می‌زنید که ما علی(علیه‌السلام) را تا درجه پیامبر(صلی الله علیه و آله) بالا می‌بریم؟
من سکوت کردم و جوابی ندادم. 
آنگاه افزود: در مورد خیانت جبرئیل (که تهمت می‌زنید ما شیعیان می‌گوییم جبرئیل خیانت کرد!) این تهمت از تهمت اولی سنگین‌تر است، مگر نه این است که وقتی جبرئیل بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) (در آغاز بعثت) نازل شد،‌علی(علیه‌السلام) کمتر از ده سال داشت، پس چگونه جبرئیل اشتباه می‌کند، و بین محمد(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه ‌السلام) فرق نمی‌گذارد؟ سکوت کردم و در فکر خود، صحت گفتار منطقی ایشان را دریافتم. ایشان افزودند: «ضمنا به تو بگویم که شیعه تنها گروهی از میان سایر گروه‌های اسلامی است که به عصمت پیامبران و امامان (علیهم‌السلام) معتقد است، قطعا جبرئیل نیز که «روح الامین» است، از هر اشتباهی مصون است.»
گفتم: پس این شایعه‌ها چیست؟
فرمود: این‌ها تهمت و نسبت‌های ناروایی است که برای تفرقه و جدایی مسلمانان جعل کرده‌اند، تو به حمدالله انسان عاقلی هستی، و مسائل را به خوبی تشخیص می‌دهی، اکنون در بین شیعیان گردش کن و حوزه علمیه شیعه را از نزدیک ببین و دقت کن که آیا چنین نسبت‌هایی در میان آن‌ها وجود دارد؟
من در نجف اشرف که بودم چیزهایی را دریافتم، و به تهمت‌های ناجوانمردانه‌ای که به شیعیان زده می‌شود پی بردم... . [۱۱]
  
انجام نماز ظهر و عصر، مغرب و عشاء در یک وقت
 
 می‌دانیم که اهل تسنن انجام نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را پشت سر هم باطل می‌دانند، و می‌گویند: واجب است هر کدام از چهار نماز مذکور را در وقت خود خواند و بین نماز ظهر و عصر، فاصله انداخت و همچنین بین نماز مغرب و عشاء.
دکتر تیجانی سماوی می‌گوید: من که سنی بودم، بر همین اساس نماز می‌خواندم و انجام نماز ظهر و عصر، و همچنین نماز مغرب و عشاء را پشت سر هم باطل می‌دانستم.
هنگامی که وارد نجف اشرف شدم، و با راهنمایی دوستم به محضر آیت‌الله شهید محمد باقر صدر رسیدم، هنگام ظهر شد، آقای صدر به سوی مسجد روانه شد، من و حاضران نیز به آن مسجد رفتیم و مشغول نماز شدیم. دیدم آقای صدر بعد از نماز ظهر با فاصله اندکی، نماز عصر را خواند؛ من در شرایطی و در مکانی بودم که نمی‌توانستم از صف خارج شوم، و این نخستین بار بود که نماز عصر را پشت سر نماز ظهر خواندم، ولی در فشار روحی بودم که آیا نماز عصرم درست است؟
آن روز مهمان شهید صدر بودم، فرصتی به دست آمد؛ در حضور آقای صدر بودم، پرسیدم: «آیا رواست که مسلمانی دو نماز واجب را هنگام ضرورت با هم انجام دهد؟»
شهید صدر: آری، جایز است، انجام دو فریضه (نماز ظهر و عصر، و همچنین نماز مغرب و عشاء) را پشت سر هم در همه حالات و بدون ضرورت، انجام داد.
پرسیدم: دلیل شما بر این فتوا چیست؟‌
 شهید صدر: «زیرا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مدینه در غیر سفر و بی‌آنکه خوفی در میان باشد یا باران ببارد و یا ضرورتی اقتضا کند، نماز ظهر و عصر، و همچنین نماز مغرب و عشاء‌را پشت سر هم خواندند، و این کار به خاطر آن بود که مشقت را از ما بردارد، و چنین عملی بحمدالله به عقیده ما از طریق امامان اهل بیت(علیهم‌السلام) ثابت است، و همچنین در نزد شما اهل تسنن نیز (از طریق سنت) ثابت است.»
من تعجب کردم که چطور در نزد ما ثابت است، با اینکه تا آن روز آن را نشنیده بودم، و هیچ کس از اهل تسنن را ندیده بودم که به آن عمل کند، بلکه بعکس می‌گفتند: اگر نماز یک دقیقه قبل از اذان واقع شود باطل است، تا چه رسد به اینکه کسی مثلا نماز عصر را ساعاتی قبل از وقتش پس از نماز ظهر بخواند، یا نماز عشاء را بعد از نماز مغرب انجام دهد، چنین کاری در نزد ما ناآشنا و باطل بود.
آقای صدر از چهره‌ام دریافت که من تعجب کرده‌ام که چطور انجام نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا، پشت سر هم جایز است؟ همان دم به یکی از طلاب حاضر اشاره کرد، او برخاست و دو جلد کتاب را نزدم آورد، دیدم کتاب صحیح مسلم و صحیح بخاری است. آقای صدر به آن طلبه دستور داد که مرا به احادیثی که مربوط به جمع بین دو فریضه است و در آن دو کتاب آمده است،‌آگاه سازد.
من در آن دو کتاب خواندم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشاء را پشت سر هم، بدون خوف و بارندگی و هر گونه ضرورت دیگر خوانده است، و در کتاب صحیح مسلم یک «باب کامل» در این خصوص یافتم، همچنان شگفت زده و حیران بودم، خدایا چه می‌بینم، در دلم این شک راه یافت که شاید این دو کتاب صحیح مسلم و بخاری که در ا ینجا وجود دارد تحریف شده باشد و دو کتاب اصلی نباشد، و در دلم می‌گفتم وقتی که به تونس بازگشتم، در آن‌جا به این دو کتاب مراجعه می‌کنم، و دقیقا این موضوع را پی‌گیری خواهم کرد.
در این هنگام شهید صدر از من پرسید: «بعد از این دلیل، اکنون چه رأی داری؟»
گفتم: «شما بر حق هستید و راستگو می‌باشید...» از آقای صدر تشکر کردم، ولی در دلم قانع نشده بودم. تا اینکه به کشور تونس (وطنم) بازگشتم، و کتاب‌های صحیح مسلم و صحیح بخاری و... را از سر فرصت به دست آوردم و دقیقا مورد بررسی قرار دادم و به طور کامل قانع شدم که خواندن نماز ظهر و عصر، و همچنین نماز مغرب و عشاء، پشت سر هم بدون هر گونه ضرورت، اشکال ندارد؛ چنان که پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنین کاری انجام داده است.
دیدم امام مسلم، در صحیح خود[۱۲] در باب «جمع بین دو نماز در غیر سفر» از ابن عباس نقل می‌کند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) نماز ظهر و عصر، و نماز مغرب و عشاء را با هم انجام داد.
و نیز نقل کرده است که آن حضرت در مدینه، بین نماز ظهر و عصر، و نماز مغرب و عشاء، را بدون خوف یا بارندگی جمع کرد. از ابن عباس سؤال شد که را پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنین کرد؟ در پاسخ گفت: «کی لا یحرج امته؛ تا امتش را به دشواری نیفکند.»[۱۳]
و نیز در کتاب صحیح بخاری،[۱۴] باب «وقت المغرب» دیدم و خواندم که به نقل از ابن عباس، پیامبر(صلی الله علیه و آله) هفت رکعت نماز (مغرب و عشاء) را با هم خواند، و هشت رکعت نماز (نماز ظهر و عصر) را پشت سر هم انجام داد.

و در کتاب مسند احمد[۱۵] دیدم که همین مطلب روایت شده بود. و همچنین در کتاب الموطا امام مالک[۱۶] دیدم که ابن عباس روایت کرده است:

«صلی رسول الله(صلی الله علیه و آله): الظهر و العصر جمیعا و المغرب و العشاء جمیعا فی غیر خوف و لا سفر؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نماز ظهر و عصر و همچنین نماز مغرب و عشاء را در غیر خوف و سفر، پشت سر هم خواند.» پس چرا با اینکه مسئله این گونه روشن است، اهل تسنن بر اثر تعصب و ناآگاهی، همین مطالب[۱۷] را به عنوان ایراد بزرگ بر شیعه عنوان می‌کنند؟! غافل از آن‌که در کتاب‌های اصیل خودشان، جواز آن ثابت است.[۱۸]

 
مناظرات درباره صلوات و سلام بر آل محمد(صلی الله علیه و آله)
 
می‌دانیم که بسیاری از اهل تسنن وقتی که نام علی(علیه‌السلام) را می‌برند به جای «علیه السلام) می‌گویند: «کرم الهه وجهه؛ خداوند مقامش را ارجمند کند.» (در حالی که در مورد سایر صحابه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می‌گویند: «رضی الله عنه؛ خدا از او راضی شود.» زیرا خود آن‌ها معتقدند که امام علی(علیه‌السلام) گناهی نکرده است تا درباره‌اش «رضی الله عنه» گفته شود، بلکه باید درباره علی(علیه‌السلام) گفت: «خدا بر مقامش بیافزاید» اینک این سؤال پیش می‌آید که چرا با ذکر نام علی(علیه‌السلام) جمله «علیه‌السلام» نمی‌گویند؟
 
برای پاسخ به این سؤال به مناظره زیر توجه کنید: دکتر تیجانی، در مسیر خود از قاهره به عراق، در میان کشتی، دوستی دانشمند پیدا کرد به نام «استاد منعم» که از استادان دانشگاه و دانشمندان شیعه از اهالی عراق بود. آن دو در کشتی با هم گفت و گو می‌کردند. و سپس در عراق به گفت و گو و مناظرات خود ادامه دادند. یکی از مناظرات این بود که روزی در خانه «استاد منعم» در بغداد، چنین مناظره شد:
دکتر سماوی: شما شیعیان مقام علی(علیه‌السلام) را به قدری بالا می‌برید که او را در ردیف پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) قرار می‌دهید، زیرا بعد از نام او به جای «کرم الله وجهه» و... جمله «علیه السلام» یا «علیه الصلاه و السلام» می‌گویید، با اینکه سلام و صلوات مخصوص پیامبر(صلی الله علیه و آله) است. چنان که در قرآن می‌خوانیم:
«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا؛ همانا خداوند و فرشتگان بر پیامبر درود می‌فرستند. ای کسانی که ایمان آورده‌اید بر او درود بفرستید و سلام دهید و تسلیم فرمانش باشید.»
استاد منعم: آری، دست گفتی! ما هنگامی که نام امیرمؤمنان علی(علیه‌السلام) و سایر امامان معصوم(علیهم‌السلام) را می‌بریم، «علیه‌السلام) می‌گوییم، ولی این به آن معنی نیست که ما آن‌ها را پیامبر و یا در درجه پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) می‌دانیم.
دکتر سماوی: پس به چه دلیل بر آن‌ها سلام و صلوات می‌فرستید؟
استاد منعم: به دلیل همین آیه‌ای که خوانده شد: «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی...»
آیا تفسیر این آیه را خوانده‌ای؟ مفسران شیعه و سنی به اتفاق نقل می‌کنند: هنگامی که این آیه نازل شد، جمعی از اصحاب از پیامبر(صلی الله علیه و آله) پرسیدند: « ای رسول خدا، اصل چگونگی صلوات و سلام بر تو را فهمیدیم، ولی نفهمیدیم چگونه بر تو درود و صلوات بفرستیم؟»
پیامبر(صلی الله علیه و آله) در پاسخ فرمود: بگویید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد، کما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم فی العالمین انک حمید مجید؛ خدایا! درود و رحمت بفرست بر محمد و آل محمد، همان گونه که بر ابراهیم و آل ابراهیم در میان جهانیان درود و رحمت فرستادی، تو ستوده والا هستی.»[۱۹]
نیز فرمود: «لا تصلوا علی الصلاه التبراء؛ هرگز بر من صلوات ناقص نفرستید.»
پرسیدند: «صلوات ناقص چیست؟»
فرمود: اینکه فقط بگویید:‌«اللهم صل علی محمد» (بدون دنباله آن) ناقص است، بلکه بگویید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد» که صلوات کامل است:[۲۰]
در روایات متعدد آمده است که صلوات کامل بفرستید، و جمله «آل محمد» را در آخر آن حذف نکنید، و حتی در تشهد نماز، تمام فقهای اهل بیت(علیهم‌السلام) آن را واجب می‌دانند، و از فقهای اهل تسنن، امام شافعی آن را در تشهد دوم نماز‌های واجب، واجب می‌داند.[۲۱] جالب اینکه شافعی بر اساس همین فتوا، در شعر معروف خود چنین تصریح می‌کند: «یا اهل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن انزله
 کفـاکم من عـظـیم الـقدر انکم من لم یصل علیکم لا صلاه له[۲۲]
 ای اهل بیت رسول خدا! دوستی شما فریضه و واجبی است که خداوند در قرآن، آن را نازل کرده است، در مقام و عظمت شما همین بس که هر کس در نماز بر شما صلوات نفرستد، نمازش باطل است.»
دکتر سماوی در حالی که سخت تحت تأثیر قرار گرفته بود، و این گفتار مستدل بر قلبش نشسته بود، گفت: در این جهت می‌پذیرم که آل محمد(صلی الله علیه و آله) شریک در صلوات پیامبر(صلی الله علیه و آله) هستند، و ما هم وقتی که صلوات بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌فرستیم، اصحاب و آل آن حضرت را نیز شریک در صلوات می‌سازیم، ولی این را قبول نداریم که اگر تنها نام علی ذکر شد، بگوییم«علیه‌السلام» یا «سلام خدا بر او».[۲۳]
استاد منعم: آیا کتاب صحیح بخاری را قبول دارید؟
دکتر سماوی: آری، این کتاب را امامی عالی مقام از امامان مورد قبول اهل تسنن، تألیف کرده، و صحیح‌ترین کتاب بعد از قرآن است.
استاد منعم کتاب صحیح بخاری را از کتابخانه‌اش آورد و صفحه‌ای از آن را گشود و به من داد تا بخوانم. دیدم در آن صفحه نوشته است: فلان شخص ما را حدیث کرد، از فلان شخص دیگر و او از علی(علیه‌السلام)، من تا جمله «علیه السلام» را دیدم تعجب کردم، باور نمی‌کردم که حقیقت داشته باشد، با خود می‌گفتم نکند این کتاب صحیح بخاری نباشد، سراسیمه بار دیگر آن را گرفتم و دقیق خواندم، دیدم همان است که دیده بودم، شک و تردیدم برطرف شد.
استاد منعم صفحه دیگری از کتاب صحیح بخاری را گشود که در آن نوشته بود: «علی بن الحسین(علیه‌السلام) ما را حدیث کرد.» دیگر هیچ جوابی نداشتم جز این که شگفت زده بگویم: سبحان الله! بعدا من بار دیگر با ناباوری کتاب صحیح بخاری را ورق زدم. دیدم در مصر توسط «انتشارات شرکت حلبی و فرزندان» چاپ شده است... به هر حال راهی جز پذیرفتن حقیقت نداشتم. [۲۴]

 .....................................................................................

[۱] - این بخش از مرتجم افزوده شد تا به نام مبارک چهارده معصوم(علیهم‌السلام)، کتاب تکمیل شود.
[۲] - این کتاب به فارسی به نام آنگاه ... هدایت شدم ترجمه شده و با استقبال کم نظیری روبرو شده است و در اندک مدتی به چاپ دوازدهم با تیراژهای بسیار رسیده است.
[۳] - آیت‌الله شهید سید محمد باقر صد(ره) در سال ۱۳۵۳ ه.ق. در کاظمین متولد شد، در سنین جوانی به مقام اجتهاد رسید، و بیش از ۲۴ کتاب در زمینه‌های مختلف از فقه، اصول منطق، فلسفه و مفاهیم گوناگون اسلام نوشت، و پس از بیست سال مبارزه با شمشیر قلم و جهاد با رژیم بعث عراق، سرانجام در شب ۱۹ فروردین سال ۱۳۵۹ ش. در سن ۴۷ سالگی با خواهر دانشمندش بنت الهدی، به دست دژخیمان حجاج صفت بعث عراق به شهادت رسیدند.
[۴] - مسلک وهابیت منسوب به «شیخ محمد فرزند عبدالوهاب» است،‌وی در سال ۱۱۱۵ هجری قمری، در شهر «عیینه» از شهر‌های «نجد» متولد شد، پدرش در آن شهر، قاضی بود. وی در سال ۱۱۵۳ عقاید وهابی‌گری را که خود مؤسس آن بود، آشکار کرد، جمعی از او پیروی کردند، و در سال ۱۱۶۰ هجری قمری به شهر «درعیه» یکی از شهرهای معروف نجد رفت و در آن‌جا با امیر شهر به نام محمد بن سعود (جد آل سعود) رابطه برقرار کرد، و با هم توافق کردند که از عقیده وهابیت ترویج کنند. (آیین وهابیت: ص ۲۶ و ۲۷) به این ترتیب می‌بینیم، این مسلک انحرافی در قرن ۱۲ پدید آمد، و توسط آل سعود، دنبال و گسترش یافت.
شیخ محمد بن عبدالوهاب در سال ۱۲۰۶ درگذشت، بعد از او، پیروانش روش او را دنبال کردند،‌و در سال ۱۲۱۶، ا میر سعود وهابی با سپاه بیست هزار نفری به کربلا حمله کرد، پنج هزار نفر یا بیشتر را کشتند و ... (تاریخ کربلا: ص ۱۷۲).
[۵] - اقتباس از آنگاه... هدایت شدم: ص ۹۲ و ۹۳.
[۶] - یعنی به قدری نقل شده است که انسان علم به صدور آن، از پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیدا می‌کند.
[۷] - اقتباس از آنگاه... هدایت شدم: ص ۸۸ و ۸۹.
[۸] - سوره آل عمران، آیه ۴۴.
[۹] - سوره فتح، آیه ۲۹.
[۱۰] - سوره احزاب، آیه ۴۰.
[۱۱] - اقتباس و تلخیص از: آنگاه ... هدایت شدم: ص ۷۶ و ۷۸.
[۱۲] - صحیح مسلم:‌ج ۲، ص ۱۵۱ (باب الجمع بین الصلاتین فی الحضر).
[۱۳] - همان: ص ۱۵۲.
[۱۴] - مسند احمد: ج ۱، ص ۲۲۱. 
[۱۵] - همان: ص ۱۴۰.
[۱۶] - الموطاء الامام المالک: ج ۱، ص ۱۶۱.
[۱۷] - یعنی جمع بین نماز ظهر و عصر و همچنین مغرب و عشاء.
[۱۸] - لا کون مع الصادقیق: تیجانی سماوی، چاپ بیروت، ص ۲۱-۲۱۴ (با تلخیص).
[۱۹] - صحیح بخاری: ج ۶، ص ۵۱ ؛ صحیح مسلم: ج ۱، ص ۳۰۵.
[۲۰] - الصواعق المحرقه: ص ۱۴۴.
[۲۱] - شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید: ج ۶، ص ۱۴۴.
[۲۲] - المواهب زرقانی: ج ۷، ص ۷ ؛ تذکره علامه: ج ۱، ص ۱۲۶.
[۲۳] - مترجم گوید: در قرآن در آیه ۱۳۰ سوره صافات می‌خوانیم: «سلام علی آل یاسین؛ سلام بر آل یاسین» از ابن عباس نقل شده است که منظور از آل یاسین آل محمد(صلی الله علیه و آله) هستند. بنابراین مطابق قرآن، رواست که با ذکر هر یک از امامان آل محمد(صلی الله علیه و آله) بگوییم: «علیه‌السلام».
حتی افرادی که از علمای متعصب اهل تسنن مثل «ابن روزبهان» که به اشکال تراشی معروف است، قبول دارد که منظور از «آل یاسین» آل محمد(صلی الله علیه و آله) هستند.
جالب اینکه در سوره صافات بر افرادی مانند نوح، (آیه ۷۹)و ابراهیم(آیه ۱۰۹) و موسی و هارون(آیه ۱۲۰) و همه مرسلین (آیه ۱۸۲) سلام شده است. از این مطالب می‌توان فهمید که آل محمد(صلی الله علیه و آله) در ردیف پیامبران هستند. و آیه مذکور با توجه به برتری محمد بر سایر پیامبران دلیل بر افضلیت و امامت آل محمد(صلی الله علیه و آله) است. (دلایل الصدق: ج ۲، ص ۳۹۸).
[۲۴] - «آنگاه.... هدایت شدم»: ص ۶۷-۶۵ (با تلخیص و اقتباس).
 

برگرفته از کتاب: «چرا شیعه شدیم»
تألیف: علامه محمد حسن قبیصی جبل عاملی


:: بازدید از این مطلب : 546
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

با همه‌ی لحن خوش‌آوائیم

بسم الله الرحمن الرحیم

با همه‌ی لحن خوش‌آوائیم

در به‌در کوچه‌ی تنهایی‌ام

ای دو سه تا کوچه زما دورتر

نغمه‌ی تو از همه پرشورتر

کاش که این فاصله را کم کنی

محنت این قافله را کم کنی

کاش که همسایه‌ی ما می‌شدی

مایه‌ی آسایه‌ی ما می‌شدی

هر که به دیدار تو نائل شود

یک‌شبه حلّال مسائل شود

دوش مرا حال خوشی دست داد

سینه‌ی ما را عطشی دست داد

نام تو بردم، لبم آتش گرفت

شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرامه‌ی جان من است

نامه‌ی تو خطّ امان من است

ای نگهت خواستگه آفتاب

بر من ظلمت‌زده یک شب بتاب

پرده برانداز ز چشم ترم

تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نفست یار و مددکار ما

کی و کجا وعده‌ی دیدار ما

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد

به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

به مکّه آمدم ای عشق تا تو را بینم

تویی که نقطه‌ی عطفی به اوج آیینم

کدام گوشه‌ی مشعر، کدام کنج منا

به شوق وصل تو در انتظار بنشینم

روا مباد که بر بنده‌ات نظر نکنی

روا مباد که ارباب جز تو بگزینم

چو رو کنی به رهت، درد و رنج نشناسیم

ز لطف روی تو دست از ترنج نشناسیم

ولایت

بسم الله الرحمن الرحیم

الا مسها که در گرد و غبارید

به اکسیر ولایت دل سپارید

طلا آنوقت طلای ناب گردد

که در حرم ولایت آب گردد

نماز بی ولایت بی نمازیست

تعبد نیست نوعی حقه بازیست

ولایت چیست در خون قوطه خوردن

کلید سینه بر مولا سپردن

حسین ابن علی در خون شناکرد

مرا با این حقیقت آشنا کرد

ولایت بی بلا معنا ندارد

نجف بی کربلا معنا ندارد

ولی ظاهر وباطن کجایی

نقاب از چهرخود کی میگشایی

بیا موعود هنگام قیام است

جهان مجذوب یه جو التیام است

زمان لبریز شوق و انتظار است

زمین بر رجعتت امیدوار است

بیا امشب شب قدر است مارا

علم دار تو در سطح است مارا

مولا

بسم الله الرحمن الرحیم

ديدار را به صبح قيامت حواله كرد

مارا دچار ماتم هفتاد ساله كرد

محمد خدا نيست آينه اوست

كه گنجينه عشق در سينه اوست

يا محمد منبري آماده كن ابلاغ را

دين ما كامل نخواهد شد الا در غدير

هركس به ولايت علي شك دارد

با مادر خوش در ميان بگذارد

هرگز نبرم دست طلب سوي كسي

غير از سر سفره ي علي نان نخورم

چرا بهر روزي شوم مضطرب

و يرزقنو من حيث لا يحتسب

در رهگذر زمان دويدم

مظلوم تر از علي نديدم

ديده ام از فرق دو تاي علي

وقت نماز است ولاي علي

پدر وقتي اذان ميگفت غم داشت

صداي دلنشينش زير وبم داشت

هميشه ذكر مولا بر لبش بود

كه مولا مايه تاب وتبش بود

پدر ميرفت سوي جانمازش

كه بالا تر برد دست نيازش

پدر مي گفت با يك حال غمگين

اغثني يا غياس المثتغيثين




:: بازدید از این مطلب : 429
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

مثنوی شیعه

 بسم الله الرحمن الرحیم

ساقی امشب باده از بالا بریز     باده از خم خانه مولا بریز

باده ای بی رنگ و آتش گون بده     زان که دوشم داده ای افزون بده

ای انیس خلوت شبهای من     می چکد نام تو از لب های من

محو کن در باده ات جام مرا     کربلایی کن سرانجام مرا

یا علی درویش و صوفی نیستم     راست می گویم که کوفی نیستم

نیک می دانم که جز دندان تو     هیچ دندان لب نزد بر نان جو

یا علی لعل عقیقی جز تو نیست     هیچ درویشی حکیمی جز تو نیست

لنگ لنگان طریقت را ببین     مردم دور از حقیقت را ببین

مست مینای ولایت نیستند     سرخوش از شهد ولایت نیستند

خیل درویشان دکان آراستند     کام خود را تحت نامت خواستند

خلق را در اشتباه انداختند     یوسف ما را به چاه انداختند

کیستند اینان رفیق نیمه راه     وقت جان بازی به کنج خانقاه

فصل جنگ آمد تما شا گر شدند     صلح آمد لاله ی پرپر شدند

دل به کشکول و تبر زین بسته اند     بهر قتلت تیغ زرین بسته اند

موج ها از بس تلاطم کرده اند     راه اقیانوس را گم کرده اند

موجها را می شناسی مو به مو     شرحی از زلف پریشانت بگو

بازکن دیباچه توحید را     تا بجوید ذره ای خورشید را

یا علی بار دگر اعجاز کن     مشتهای کوفیان را باز کن

باز کن چشمان نازآلوده را     بنگر این چشم نیاز آلوده را

باز گو شعب ابی طالب کجاست     آن بیابان عطش غالب کجاست

تا ز جور پیروان بوالحکم     سنگ طاقت زا ببندم بر شکم

تشنگی در ساغرم لب ریز شد     زخم تنهایی فساد انگیز شد

آتشی افکند بر جان و تنم     کین چنین بر آب و آتش می زنم

تاول ناسور را مرحم کجاست     مرحم زخم بنی آدم کجاست

مرحم ما جز تولای تو نیست     یوسفی اما زلیخای تو کیست

شاهد اقبال در آغوش کیست     کیسه نان و رطب بر دوش کیست

کیست آن کس کز علی یادی کند     بر یتیمان من امدادی کند

دست گیرد کودکان شهر را     گرم سازد خانه های سرد را

ای جوان مردان جوان مردی چه شد     شیوه رندی و شب گردی چه شد

شیعگی تنها نماز و روزه نیست     آب تنها در میان کوزه نیست

کوزه را پر کن ز آب معرفت     تا در او جوشد شراب معرفت

حرف حق را ازمحقق گوش کن     وز لب قرآن ناطق گوش کن

گوش کن آواز راز شاه را     صوت اوصیکم به تقو الله را

بعد از او بشنو و از نو امرکم     تا شوی آگاه بر اسرار خم

خم تو را سر شار مستی می کند     بی نیاز از هر چه هستی می کند

هر چه هستی جان مولا مرد باش     گر قلندر نیستی شب گرد باش

سیر کن در کوچه های بی کسی     دور کن از بی کسان دل واپسی

ای خروس بی محل آواز کن     چشم خود بر بند و بالی باز کن

شد زمین لبریز مسکین و یتیم     ما گرفتار کدامین هیئتیم

با یتیمان چاره لا تقحر بود     پاسخ سائل و لا تنهر بود

دست بردار از تکبر و ز خطا     شیعه یعنی جود و انفاق و عطا

باده ی مما رزقناهم بنوش     ینفقون بنیوش و در انفاق کوش

 هم بنوشان زین سبو            لم تناول بر حتا تم حقولهم بنوش و

یا علی امروز تنها مانده ایم     در هجوم اهرمن ها مانده ایم

یا علی شام غریبان را ببین     مردم سر در گریبان را ببین

گردش گردونه را بر هم بزن     زخم های کهنه را مر حم بزن

مشک ها در راه سنگین می روند     اشک ها از دیده رنگین می روند

مشکها ی خسته را بر دوش گیر     ا شکها را گرم در آغوش گیر

حیدرا یک جلوه محتاج توام     دار بر پا کن که حلاج توام

جلوه ای کن تا که موسایی کنم     یا به رقص آیم مسیحایی کنم

یک دوگام از خویشتن بیرون زنم     گام دیگر بر سر گردون زنم

گام بردارم ولی با یاد تو     سر نهم بر دامن اولاد تو

شیعه یعنی شرح منظوم طلب     از حجاز و کوفه تا شام وطلب

شیعه یعنی یک بیابان بی کسی     غربت صد ساله بی دلواپسی

شیعه یعنی صد بیابان جستجو     شیعه یعنی هجرت از من تا به او

شیعه یعنی دست بیعت با غدیر     بارش ابر کرامت بر کویر

شیعه یعنی عدل و احسان و وقار     شیعه یعنی انحنای ذوالفقار

از عدالت گر تو می خواهی دلیل     یاد کن از آتش و دست عقیل

جان مولا حرف حق را گوش کن     شمع بیت المال را خاموش کن

این تجمل ها که بر خوان شماست     زنگ مرگ و قاتل جان شماست

می سزد کز خشم حق پروا کنیم     در مسیر چشم حق پروا کنیم

این دو روز عمر مولایی شویم     مرغ اما مرغ دریایی شویم

مرغ دریای به دریا می رود     موج بر خیزد به بالا می رود

آسمان را نور باران می کند     خاک را غرق بهاران می کند

لیک مرغ خانگی در خانه است     روز و شب در بند مشتی دانه است

تا به کی در بند آب و دانه اید     غافل از قصاب صاحب خانه اید

شیعه یعنی وعده ای با نان جو     کشت صد آیینه تا فصل درو

شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر      بین نان خشک خود با یک اسیر

چیست حاصل زین همه سیر و سلوک     تاب و تاول چهره و چین وچروک

سالها صورت ز صورت با ختیم     تا ز صورت ها کدورت یافتیم

یک نظر بر قامتی رعنا نبود     یک رسوخ از لفظ بر معنا نبود

گر چه قرآن را مرتب خوانده ایم     از قلم نقش مرکب خوانده ایم

سوره ها خواندیم بی وقف و سکون     کس نشد واقف به سر یسرون

سر حق مستور مانده در کتاب     عالمان علم صورت در حجاب

ای برادر عالمان بی عمل     همچو زنبورند لاکن بی عسل

علمها مصروف هیچ و پوچ شد     جان من برخیز وقت کوچ شد

از نفوذ نفس خود امداد گیر     سیر معنا را ز مجنون یاد گیر

ای خوش آن جهلی که لیلایی شویم     هر نفس لا گوی الایی شویم

تا به کی در لفظ مانی همچو من     سیر معنا کن چو هفتاد و دو تن

همچو یحیا گر نهی سر در طبس     می شود عریان به چشمت سر حق

شیعه یعنی عشق بازی با خدا     یک نیستان تک نوازی با خدا

شیعه یعنی هفت خطی در جنون     شیعه طوفان می کند در کا کنون

شیعه یعنی تندر آتش فروز     شیعه یعنی زاهد شب شیر روز

شیعه یعنی شیر یعنی شیرمرد     شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد

شیعه یعنی تیغ تیغ مو شکاف     شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف

شیعه یعنی سابققون السابقون     شیعه یعنی یک تپش عصیان و خون

شیعه باید آب ها را گل کند     خط سوم را به خون کامل کند

خط سوم خط سرخ اولیاست     کربلا بارز ترین منظور ماست

شیعه یعنی بازتاب آسمان     بر سر نی جلوه رنگین کمان

از لب نی بشنوم صوت تو را     صوت انی لا اری الموت تو را

یا حسین ، پرچم زلفت رها در باد شد     واز شمیمش کربلا ایجاد شد

آنچه شرح حال خویشان تو بود     تاب گیسوی پریشان تو بود

می سزد نی نکته پردازی کند     در نیستان آتش اندازی کند

صبر کن نی از نفس افتاده است     ناله بر دوش جرس افتاده است

کاروان بی میر و بی پشت و پناه     در غل و زنجیر می افتد به راه

می رود منزل به منزل در کویر     تا بگوید سر بیعت با غدیر

شیعه یعنی امتزاج نار و نور     شیعه یعنی رأس خونین در تنور

شیعه یعنی هفت وادی اظطراب     شیعه یعنی تشنگی در شط آب

شیعه یعنی دعبل چشم انتظار     می کشد بر دوش خود چهل سال دار

شیعه باید همچو اشعار کمیل     سر نهد برخاک پای اهل بیت

یا پرستش وار در پیش هشام     ترک جان گوید به تصدیق امام

مادر موسی که خود اهل ولاست     جرعه نوش از باده جام بلاست

در تب پژواک بانگ الرحیل     می نهد فرزند بر دامان نیل

نیل هم خود شیعه ی مولای ماست     اکبر اوییم و او لیلای ماست

شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام     این سخن کوتاه کردم والسلام



:: بازدید از این مطلب : 733
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
http://up.vatandownload.com/images/ycfnrkzu4pqeb75ii9e.jpg

علامه امینى به پیامبر و ائمه(علیهم السلام) بسیار عشق مى ورزید. همین عشق بود که وى را مجددا از تبریز به نجف اشرف کشاند.

علامه امینی

 علامه امینی، ستاره پرفروغی است که در تاریخ هزار و چهارصد ساله اسلامی می درخشد. او جرعه نوش غدیر عشق علی علیه السلام و سیراب شده کوثر ولایت بود.

چنان شیفته ولایت بود که هستی خود را یک باره در کوره عشق علی علیه السلام ریخت و پروانه وار سوخت.

 امینی فرشته حقیقت بود که با چهره نورانی خویش نمایان شد و تاریکی ها را از چهره ملکوتی علی علیه السلام کنار زد و با صدایش که در خور دلیران بود، ندای فضیلت و معنویت امیرالمؤمنین را به گوش جهانیان رسانید.

 امینی دانشمندی حقیقی است که به وظایف خویش عمل کرد. او جز حق و دفاع از حق ننوشت و با اثبات واقعه غدیر، خاطره افتخارات و ارزش های علوی را در صدر اسلام زنده کرد و روح ملت اسلامی را با یاد غدیر و صاحب آن نشاط و امید بخشید.

 در این مقاله جرعه ای کوتاه از زندگی پر فروغ علامه امینی خدمت کاربران گرانقدر تقدیم خواهد شد .

 الغدیر؛ شاهکار علمی عصر حاضر

 الغدیر را الغدیر نامیدند برای تبرک، وگرنه اقیانوس است؛ اقیانوسی متلاطم و بی کران که درونش پر از گوهرهای گران بها است که دراعماق آن می درخشد و الغدیر غدیری است که در پی آن دریاها و اقیانوس های علم جاری است.

 الغدیر زبان بیان غربت غدیر است؛ غدیری که حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله را تداعی می کرد که فرمود: «اسلام در آغاز غریب بود و به زودی مانند نخست غریب خواهد شد».

 

خصوصیات اخلاقی و اوصاف علامه

 

1-عشق به ائمه(علیهم السلام)

 علامه امینى به پیامبر و ائمه(علیهم السلام) بسیار عشق مى ورزید. همین عشق بود که وى را مجددا از تبریز به نجف اشرف کشاند.

  هم چنین با همین عشق و انگیزه به تالیف دائره المعارف بزرگ الغدیر دست زد و چهل سال تحقیق و تلاش کرد . هرکس که شعله عشقى به ائمه (علیهم السلام) در وجودش بود، علامه امینى را که مى دید، عشقش شعله ور و محبتش به اهل بیت(علیهم السلام) بیش تر مى شد.

 وقتى نام على(علیه السلام)، فاطمه(سلام الله علیها) و امام حسین(علیه السلام) را مى شنید، بى اختیار گریه مى کرد . در سخنرانى ها از ولایت آنان مى گفت و سعى داشت تا مردم با اهل بیت (علیهم السلام) بیش تر آشنا شوند.

 علامه امینى به ائمه (علیهم السلام) به خصوص امام على (علیه السلام) به قدرى عشق مى ورزید که همیشه آن ها را ناظر و راهنماى خود مى دانست.

 2-تزکیه نفس

 عالمان دین همواره در اندیشه تربیت نفس خود هستند و آن را از ضروریات مى دانند، زیرا معتقدند که انسان از راه تزکیه و تربیت نفس مى تواند به قله انسانیت و ملکات اخلاقى برسد.

 علامه امینى بسان استادان خود و پدر و جدش، در مرحله تهذیب نفس و ملکات باطنى و انجام عمل صالح، نمونه دوران بود. وى در این باره مى گوید: "و از راه اعمال صالحه و مداومت در ادعیه و تفکر در زیارات ماثوره انسان به حقایقى برخورد مى کند که پیش سالک دانستنى است نه گفتنى".

 

3-اراده قوى

علامه امینى داراى اراده اى پولادین بود. وى قبل از تصمیم، درست فکر مى کرد و تمام جوانب مسئله را دقیقا بررسى مى کرد و به تحلیل آن مى نشست، آن گاه عزم را جزم مى کرد و با پشت کارى قوى به پیش مى تاخت.

 سفرهاى وى به بسیارى از کشورها و استنساخ بسیارى از نسخ کتابخانه هاى خارج از کشور ناشى از همین اراده قوى او بود.

 علامه امینى براى کشف میراث عظیم اسلامى زمان نمى شناخت، همواره از این کشور به آن کشور، از این کتاب خانه به آن کتاب خانه و از مکه تا رامپور مى رفت تا میراث گران سنگ عالمان گذشته را شناسایى و مطالعه کند.

  وقتى انسان با آثار او آشنا مى شود، متوجه مى شود که امینى چگونه به تنهایى کار یک گروه توانمند و منسجم، طرح عظیم الغدیر را به پایان رساند.

 زهد و تقوا

 تقوا و دوری جستن از سرمایه‌های دنیایی از نشانه‌های دانشمند حقیقی است. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: کسی که به دنیا بی رغبت باشد و زهد را پیشه خود سازد، خداوند حکمت را در قلبش استوار دارد و زبانش را به آن گویا سازد.[1]

 این نشانه‌ها در وجود علامه به خوبی نمایان بود. او مجتهد و فقیه عالی قدری بود که آثار گوناگون و ارزش مندی داشت. به همین دلیل، می‌توانست زندگی مرفه و آرامی داشته باشد، ولی هیچ گاه پرهیزگاری را ترک نکرد و به دنیازدگی ـ که سرچشمه هر خطا و گناهی است ـ دچار نشد. همیشه از زندگی ساده خود راضی و شکرگزار بود و هرگز کالای گران قدر آخرت را به ثمن بخس دنیا نفروخت.

 از خواندن آیاتی از قرآن که در مذمت دنیا آمده است، خسته نمی‌گردید. به درجه‌های بلند و ماندگار آخرت اطمینان روحی داشت و خانواده، شاگردان و یاران خود را به همین شیوه سفارش می‌فرمود.[2]

 ایشان با این که 40 سال در نجف اشرف ساکن بود، ولی خانه‌ای شخصی نداشت؛ خانه‌ای نیز که در آخر عمر خریده بود، بین علامه و کتاب‌خانه مشترک بود.

 دکتر جعفر شهیدی درباره زهد علامه می‌گوید: درباره تقوای او باید همین را بگویم که به حقیقت، مصداقی بود از آیه کریمه یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومه لائم[3].

 توسل و عبادت

 علامه امینی رحمه الله فردی ربانی و الهی بود که نشستن و برخاستن و نوشتن و... او به خاطر خدا بود. آیت اللّه سید مرتضی نجومی می فرماید: «در عمرم کسی را ندیدم که چون علامه امینی با حضور قلب نماز بخواند.

 این علامه بزرگوار هنگام ماه مبارک رمضان با همه مشغله ای که داشت، اغلب کارهایش را تعطیل می کرد و مشغول عبادت می شد.

 او در این ماه پانزده مرتبه ختم قرآن می کرد و ثواب چهارده ختم را به چهارده معصوم علیهم السلام و یک مرتبه را به روح پدر و مادر بزرگوارش هدیه می کرد.» یکی از آنان که زیارتش کرده، می گوید: «همانا ویژگی های علامه امینی، تضرّع و معنویتش را در کم تر عالمی دیدم. در ایام عاشورا و فاطمیه حال علامه متغیر می شد و با صدای بلند گریه می کرد».

شجاعت

 علامه امینی با الگوپذیری از پیشوایان خویش، شجاعت را به ارث برده بود. او نقل می کند: وقتی به حج بیت اللّه مشرف شدم، در شب ترویه از مکه به عرفات حرکت کردم و شب را در صحرای منی ماندم.

 پس از نماز صبح در روز عرفه به سوی عرفات حرکت کردم. وقتی به صحرای عرفات رسیدم، دیدم که از کثرت جمعیت جایی برای سکونت و نصب خیمه نیست، اما در گوشه بیابان جای خلوتی است که به ملوک و اشراف عربستان اختصاص دارد. به آن قسمت رفتم و شروع به نصب خیمه کردم.

  ناگهان یکی از مأموران با فریاد مرا منع کرد و گفت: «این جا خیمه های امیر نصب شده!»، وقتی این را شنیدم، فریاد زدم: «به امیرت بگو از سرزمین ما بیرون برود. این سرزمین بندگان است و برای امرا و رؤسا در این جا جایی نیست».

 ابهت علامه

 علامه امینى ابهت زیادى داشت. او از یک سو مردى سفر کرده بود و با عالمان بسیارى از کشورها به گفت وگو نشسته بود، آثار فراوانى از دانشمندان سنى را دیده و خود مجتهدى وارسته و آشنا به نیازهاى روز و دل سوخته و عاشق ائمه(علیهم السلام) بود و از سوى دیگر اندامى رشید، قامتى بلند، استخوان بندى درشت، چشمانى سیاه و درشت داشت. سوز ایمان و اخلاص در عمل او شهره آفاق بود.

 هرگاه وارد مجلسى مى شد، همگان به احترام او مى ایستادند، کسى را یاراى تکلم با او نبود مگر بعد از آن که تبسمى مى کرد، و با آرامى با مخاطب سخن مى گفت.



:: بازدید از این مطلب : 394
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

*-b فضیلت نماز اول وقت و فوائد آن

فضائل و فوائد نماز اول وقت و ثمرات آن در دنیا و آخرت ، بیش از آن است که قابل احصاء و شمارش باشد ، لیکن برای اهتمام بیشتر مومنین به این فضیلت بزرگ ، به نمونه هایی از آن اشاره میشود.


1-نماز اول وقت ، سبب ازدیاد رزق و روزی و مایه ی برکت خانه است.

2-نماز اول وقت ، متصل خواهد بود به نماز امام عصر ولی الله الاعظم (عج)

3-نماز اول وقت ، در پنج وقتِ شبانه روز ، تمرینی است برای پاسخ گویی سریع به ندای پر صلابت منجی عالم یوسف زهرا امام زمان (ع) در روز ظهور ، وقتی تکیه بر کعبه زند و با صدای رسایی که همه عالم بشنوند فریاد برآورده <<اَنَا بَقیَّةُ الله>>

4-نماز اول وقت ، نشانه ی شیعه ی علی (ع) و ایمان واقعی است.(1)

5- کسی که نمازش را اوّل وقت بخواند ، جزءِ غافلین شمرده نخواهد شد . (2)

6- شیطانِ لعین ، پیوسته از بنی آدم خائف و گریزان است ، تا وقتی که نماز های پنج گانه را در اوقات خودش به جا آورد ، اما وقتی آن ها را به تأخیر اندازد ، شیطان بر او جرأت پیدا کرده و او را به گناهان بزرگ وا می دارد. (3)

7- نماز اوّل وقت و مواظبت بر طلوع و غروب خورشید ، سبب راحتی هنگام مرگ ، و بر طرف شدن غم و اندوه ، و نجات از دوزخ میشود و امیرالمؤمنین چنین پاداشی را برای او ضمانت فرموده است . (4)

8- نماز اوّل وقت ، سبب تلقین شهادتین است هنگام مردن ، توسط خود حضرت عزرائیل (س) . (5)

9- کسی که بدون عذر نمازش را تأخیر اندازد ، مورد خطاب خدا در قران است که می فرماید : (وای بر نماز گزاران آنانی که از نمازشان غفلت می کنند .) (6)

10- هنگامی که وقت نماز فرا می رسد ، فرشته ای بین مردم فریاد می زند : ای مردم بپا خیزید ! و آتشی که افروخته اید با نمازتان خاموش کنید . (7)

11- بنا به فرموده اشرف کا ئنات عالم که جز از سر چشمه وحی سخنی نفرموده است ، نماز اوّل وقت ، محبوبترین کارها نزد خداست سپس نیکی به پدر و مادر و سپس جهاد . (8)

12 - نماز اوّل وقت ، رضوان خداست و وسط دقت عفو خدا و آخر وقت غفران خداست . (9)

13 - به شفاعت حضرت خاتم (ص) نخواهد رسید ، کس که : نماز واجب خود را از وقت خودش به تأخیر اندازد . (10)

14 - کسی که مواظبت کند از نماز اول وقت ، روز قیامت سندی در دست خواهد داشت که با آن داخل بهشت خواهد شد . (11)

15 - حضرت موسی (ع) به خداوند عرض کردند : پاداش کسی که نمازش را اول وقت به جا آورد چیست ؟ فرمود: خواسته هایش را برآورده و بهشتم را برای او مباح می گردانم .(12)


(1)-الحیاة ، ج2 ص369.
(2)-وسایل،ج3ص82
(3)-بحار، ج83ص11
(4)-بحار، ج83ص9
(5)-منازل الاخرة ، ص13
(6)-وسایل شیعه، ج3ص91
(7)-بحار ، ج82ص209
(8)-خصال صدوق ، ص166
(9)-بحار ، ج82ص305
(10)-وسایل ، ج3ص81
(11)-وسایل ، ج3 ص78
(12)-بحار ، ج82ص204

چرا بايد نماز را در اول وقت خواند؟

توضيح اين كه: بعضى از دانشمندان براى اثبات فضيلت نماز در اول وقت گفته‏ اند كه در اين وقت «امام زمان ارواحنا فداه» نماز مى‏خواند و كسانى كه در اين موقع نماز بخوانند، به بركت نماز امام(ع) مقبول درگاه خداوند خواهد شد. از طرفى مى‏دانيم كه اوقات و افقها با هم بسيار فرق دارد و چه بسا كه در يك كشور چندين افق وجود دارد تا چه رسد به تمام كشورهاى روى زمين، در اين صورت نماز افراد همان نقطه‏ اى كه امام (ع) در آن نماز میخواند با نماز امام تطبيق می‏كند نه همه افراد، اين موضوع را چگونه مى ‏توان حل كرد؟

پاسخ: كسانى كه به اين استدلال براى اثبات فضيلت نماز اول وقت دست زده‏اند، منظورشان اين بوده كه نمازهايى كه در اول وقت خوانده مى‏ شود وجه مشتركى با نماز «امام»(ع) دارند؛ زيرا نماز آن حضرت نيز در اول وقت خوانده مى ‏شود و به بركت همين وجه مشترك، نمازهاى ديگران نيز در درگاه خدا فضيلت پيدا مى ‏كند و البته اختلاف افقها تاثيرى در اين موضوع ندارد؛ و به عبارت ديگر، منظور انجام نمازها در يك زمان واحد نيست، بلكه منظور اتحاد در يك «عنوان واحد» يعنى «اداى نماز در اول وقت» است - منتها هر كسى بر حسب افق خودش. [1]


[1]. پاسخ به پرسشهاى مذهبى - نويسندگان: آيات عظام ناصر مكارم شيرازى و جعفر سبحانى

چرا جمع ميان دو نماز جايز است؟

دليل و گواه ما بر جواز جمع ميان دو نماز احاديثى است كه از پيشواى ششم حضرت صادق (ع) نقل شده است و مرحوم شيخ حر عاملى اين احاديث را در كتاب خود [1] گردآورده است.

ولى بايد توجه داشت كه تنها محدثان شيعه نيستند كه اين احاديث را نقل نموده ‏اند، بلكه محدثان اهل تسنن نيز روايات مربوط به جواز جمع ميان نمازها را - حتى در مواقعى كه عذرى در پيش نيست - از پيغمبر گرامى اسلام(ص) نقل كرده‏ اند و در حدود ده روايت در كتابهاى معتبر خود از ابن عباس و معاذ بن جبل و عبداللَّه بن مسعود و عبداللَّه بن عمر ذكر نموده ‏اند كه نقل تمام جزئيات آنها از حوصله اين كتاب بيرون است و فقط به ذكر برخى از آنها اكتفا مى ‏كنيم:

1- محدث معروف جهان تسنن، احمد بن حنبل، در كتاب معروف خود از ابن عباس نقل مى ‏كند: «صلى رسول اللَّه(ص) الظهر و العصر جميعا، و المغرب و العشاء جميعا من غير خوف و لاسفر؛ رسول خدا(ص)نمازهاى ظهر و عصر، و مغرب و عشا را با هم در يكجا، بدون داشتن عذرى مانند ترس از دشمن و مسافرت به جا آورد[2]

2- باز همان محدث از طريق جابر بن زيد از ابن عباس نقل ميكند: «من با پيامبر اكرم (ص) هشت ركعت نماز ظهر و عصر وهفت ركعت نماز مغرب و عشا را يكجا به جا آورده‏ام» و اين حديث از ابن عباس به عبارتهاى گوناگونى نقل شده است.

3- و نيز در كتاب خود از عبداللَّه شقيق نقل مى ‏كند: «روزى ابن عباس براى مردم خطابه‏اى ايراد مى ‏كرد و سخنرانى او به اندازه‏اى طول كشيد كه ستارگان در آسمان پيدا شدند، مردى از «بنى تميم» برخاست و به عنوان اعتراض گفت: الصلوة الصلوة؛ اكنون وقت نماز مغرب است و ادامه سخن سبب مى ‏شود كه وقت آن سپرى گردد. ابن عباس به وى گفت: من به سنت و روش پيامبر (ص) از شما آشناترم، مى‏ ديدم كه پيامبر خدا نماز ظهر و عصر و نيز مغرب و عشا را با هم مى‏ خواند. راوى مى ‏گويد من در اين مطلب به شك و ترديد افتادم، جريان را به ابوهريره گفتم. او گفتار ابن عباس را تصديق كرد[3]

4- محدث معروف مسلم بن الحجاج القشيرى متوفاى سال 261 هجرى قمرى، يك باب در صحيح خود به عنوان «جمع نماز در حضر» منعقد نموده و چهار روايت در اين زمينه كه سه روايت از آن به «ابن عباس» و يكى به «معاذ بن جبل» منتهى مى‏ گردد نقل نموده است؛ [4] و مضمون اين چهار حديث با آنچه نقل كرديم يكى است و در اين روايات به نكته تازه ‏اى اشاره شده است و آن اين كه: وقتى راوى از علت اين جمع مى ‏پرسد، وى در پاسخ مى ‏گويد: «اراد ان لايحرج امته؛ خواست امت خود را به زحمت و مشقت نيفكند

اين تعليل در روايات شيعه نيز وارد شده است و در رواياتى كه از امام صادق(ع) در اين باب نقل شده، اين نكته نيز موجود است. [5]

5- راويان اين مساله (جمع ميان دو نماز) منحصر به ابن عباس و «معاذ» نيستند، «طبرانى» از «عبداللَّه بن مسعود» نقل مى ‏كند كه پيامبر خدا ميان نمازهاى ظهر وعصر و مغرب و عشا را براى اين كه امت وى به زحمت نيفتند جمع نمود. [6]

عين اين مطلب از عبداللَّه بن عمر نيز نقل شده است؛ وى مى‏ گويد: «پيامبر در حالى كه مسافر نبود، ميان دو نماز جمع نمود تا امت وى در مشقت نباشند[7]

اينها قسمتى از احاديثى است كه محدثان اهل تسنن در كتابهاى حديث و تفسير خود نقل كرده‏اند و همگى حاكى از اين است كه جدا خواندن نمازها امرى مستحبى است و اگر روزى ديديم كه مراعات اين مستحب به اصل اداى فريضه لطمه مى‏زند، به دستور خود پيامبر مى ‏توانيم ترك كنيم - يعنى هر دو را با هم به جا آوريم.

امروز در بسيارى از مناطق، وضع زندگى طورى تنظيم شده كه مراعات اين استحباب، موجب مشقت شده است و چه بسا سبب مى‏ شود كه گروهى از انجام اصل نماز سرباز زنند. در اين موقع با الهام گرفتن از راهنمايى خود پيامبر، مى‏توان براى مراعات «اهم» مساله تفريق را ترك نموده و هم اكنون بسيارى از فقهاى اهل تسنن همين نظر را دارند، ولى به ملاحظاتى از اظهار نظر خوددارى مى ‏كنند. [8] - [9]


[1]. وسائل الشيعه، كتاب صلوة، بابهاى مربوط به وقت نماز (باب 32 و 33).

[2]. مسند احمد بن حنبل، جلد 1، صفحه 221.

[3]. مسند احمد بن حنبل، جلد 1، صفحه 251 و قريب به اين مضمون را زرقانى شارح كتاب «موطا مالك» در شرح خود جلد 1، صفحه 263، آورده است.

[4]. صحيح مسلم، جلد 2، صفحه 151.

[5]. وسائل الشيعه، كتاب صلوة، ابواب وقت، باب 32، حديثهاى 2 و 3 و 4 و 7.

[6]. شرح موطا زرقانى، صفحه 263.

[7]. كنز العمال، صفحه 242.

[8]. رسالة الاسلام، سال هفتم، شماره 20، صفحه 156.

[9]. پاسخ به پرسشهاى مذهبى - نويسندگان: آيات عظام ناصر مكارم شيرازى و جعفر سبحانى




:: بازدید از این مطلب : 351
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

 زندگی نامه آیة الله حسنعلی نخودکی اصفهانی (ره)

شیخ حسنعلی اصفهانی(ره) فرزند علی اکبر فرزند رجبعلی مقدادی اصفهانی(ره)، در خانواده زهد و تقوی و پارسائی چشم به جهان گشود، پدر وی مرحوم ملاّ علی اکبر، مردی زاهد و پرهیزگار و معاشر اهل علم و تقوی و ملازم مردان حق و حقیقت بود و در عین حال از راه کسب، روزی خود و خانواده را تحصیل می کرد و آنچه عاید او می شد، نیمی را صرف خویش و خانواده می کرد و نیم دیگر را به سادات و ذراری حضرت زهرا علیها السلام اختصاص می داد.
در سال 1269 هجری قمری، دختری به وی عنایت شد که مادرش تا چهار ماه پس از وضع حمل حتی قطره ای شیر در سینه نداشت و آنچه دوا و دعا کردند، مؤثر نیفتاد. تا یکی از دوستان، او را به سوی مردی صاحب نفس به نام حاج محمد صادق تخته پولادی هدایت کرد.
ملاعلی اکبر به دلالت دوست خود، به حضور حاجی رسید و عرض حاجت نمود. حاجی به وی دستور داد تا هر چه دعا و دوا برای زوجه اش گرفته است، از وی دور سازد و خود،  در حبّه نباتی بدمید و فرمود تا آن را به زوجه خود بخوراند. با انجام دستور حاجی، پس از ساعتی شیر از سینه زن جریان یافت و به خارج راه گشود و همین امر سبب ارادت فراوان ملا علی اکبر به مرحوم حاج محمّد صادق(ره) گردید و مدت بیست و دو سال خدمت ایشان را به عهده گرفت و در این مدت، تحت تربیت و ارشاد وی به مقاماتی معنوی نائل آمد.  
مقبره مرحوم حاج محمد صادق تخته فولادی 
ملا علی اکبر در شهر، به کسب خود اشتغال می ورزید و در عین حال حوایج آن مرد بزرگ را نیز فراهم می ساخت و شبهای دوشنبه و جمعه به خدمت او می رفت و در تخت پولاد بیتوته می کرد.
مولود مبارکز طرف دیگر مرحوم ملا علی اکبر که فرزند ذکوری نداشت، عهد کرده بود که به اعتاب مقدسه مشرّف و متوسل شود تا خداوند پسری به او کرامت فرماید، این سفر که در سال یازدهم از خدمت او به مرحوم حاجی محمد صادق اتفاق افتاد با حامله شدن عیالش پایان پذیرفت و حاجی قبل از تولّد فرزند به او بشارت پسری داده و سفارش کرده بود که آن پسر را « حسنعلی» نام گذارد.
 در سحرگاه یک شب که ملا علی اکبر در تخت پولاد، به خدمت استاد خود سرگرم بود، خبر شادی بخش تولّد نوزاد را از استاد خود می شنود و مجدداً در مورد نامگذاری کودک به « حسنعلی» توصیه می گردد.
 مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی شب دوشنبه و یا جمعه نیمه ماه ذی القعدة الحرام سال 1279 هجری قمری با بشارت قبلی مرحوم حاجی محمّد صادق در اصفهان در محلّه معروف به جهانباره که گویند میهمانسرای سلطان سنجر بوده است، دیده به جهان می گشاید.
تربیت دینی و معنوی در خردسالی مرحوم ملا علی اکبر فرزند دلبند خود را از همان کودکی در هر سحرگاه که خود به تهجّد و عبادت می پرداخته، بیدار و او را با نماز و دعا و راز و نیاز و ذکر خداوند آشنا می ساخته است و از هفت سالگی او را تحت تربیت و مراقبت مرحوم حاج محمد صادق(ره) قرار می داده است.
خود مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی نقل فرمودند:
« بیش از هفت سال نداشتم که نزدیک غروب آفتاب یکی از روزهای ماه رمضان که با تابستانی گرم مصادف شده بود، به اتفاق پدرم، به خدمت استاد حاجی محمد صادق، مشرّف شدم.
در این اثناء کسی نباتی را برای تبرک به دست حاجی داد. استاد نبات را تبرک و به صاحبش رد فرمود و مقداری خرده نبات که کف دستش مانده بود، به من داد و فرمود بخور، من بیدرنگ خوردم.
 پدرم عرض کرد: حسنعلی روزه بود. حاجی به من فرمود: مگر نمی دانستی که روزه ات با خوردن نبات باطل می گردد. عرض کردم: آری، فرمود: پس چرا خوردی؟ عرضه داشتم: اطاعت امر شما را کردم.
استاد دست مبارک خود را بر شانه من زد و فرمود: با این اطاعت بهر کجا که باید می رسیدی رسیدی. »
مقبره مرحوم حاج محمد صادق تخته فولادی  خلاصه ایشان از همان زمان، زیر نظر حاجی به نماز و روزه و انجام مستحبّات و نوافل شب و عبادات پرداخت و تا یازده سالگی، که فوت آن مرد بزرگ اتفاق افتاد، پیوسته مورد لطف و مرحمت خاص استاد خود بود و از آن پس نیز روح بزرگ آن مرحوم همیشه مراقب احوال او بود و در مواقع لزوم او را مدد و ارشاد می فرمود.
جناب شیخ حسنعلی می فرمود:
« هر زمان که به هدایت و ارشادی نیازمند می شدم، حالتی شبه خواب بر من عارض می گشت و در آن حال، روح آن مرد بزرگ به امداد و ارشادم می شتافت و از من رفع مشکل می فرمود.
 از جمله پس از فوت مرحوم حاجی، شخصی به من اصرار می کرد که نزد مرشد زنده برویم و از ارشاد او بهره مند شویم. به دنبال اصرار او بود که حالتی شبیه خواب بر من عارض شد و در آن حال مرحوم حاجی را دیدم که آمدند و دست به شانه های من زدند و فرمودند: هر کس مثل ما آب زندگانی خورد، از برای او مرگ نیست، تو کجا می خواهی بروی؟ »
« ولا تحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهّم یرزقون ».
و سخن حضرت امیرالمؤنین علیه السلام نیز مؤید همین معنی است که فرمود:
« الا انّ اولیاء الله لا یموتون بل ینقلون من دار الی دار:
آگاه باشید که اولیاء خدا را مرگ نیست بلکه از خانه ای به خانه دیگر نقل مکان می کنند. »
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالــــــــم دوام مـــا
 


:: بازدید از این مطلب : 447
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
مروری بر زندگی محمد بن سیرین که به خوابگزاری معروف است!


ابن سیرین که بود؟

اِبْنِ سیرین، ابوبكر محمد بن سیرین در 31 یا 33- شوال 110هجری قمری چشم به جهان گشود، محدث و فقیه تابعى بصری كه چند سده پس از مرگش به عنوان خوابگزاری چیرهدست نامور گردید. پدرش، سیرین در 12ق/633م هنگام فتح عینالتمر شهركى در عراق در نزدیكى انبار به دست خالد بن ولید، به اسارت درآمد. سیرین پس از اسارت، مولای انس بن مالك، صحابى پیامبرصلیاللهعلیهوآله شد و با پرداخت بیست هزار درهم خود را آزاد ساخت از اینرو او و فرزندانش را موالى انس خواندهاند. مادرش صفیه از موالى ابوبكر زنى پارسا بود. محمد ناشنوا بود و برخلاف سنت جاری در میان موالى، زنى عرب را به همسری گرفت كه برایش 30 فرزند آورد، اما جز یكى به نام عبدالله همه از دست رفتند. ابن سعد او را به علم و پارسایى ستوده است. ویژگیهایى چون رعایت جانب احتیاط در مسائل شرعى، یك روز در میان روزه گرفتن، شب زندهداری، بردباری، نرمخویى، پرهیز از مراء، اعتراف به لغزشهای خویش و امیدواری فراوان به رحمت خداوند از وی چهرهای چونان زاهدان و پارسایان بزرگ ساخته است و همین امر موجب شده تا برخى از كسانى كه در زمینة سیر و سلوك كتابهای مهم پرداختهاند، در وی به گونة الگوی پرهیزگاری و پارسایى بنگرند. گرچه او با نسبت دادن هر كاری به ارادة خداوند، اعتقاد به قدر را مىپذیرفت، اما از شركت جستن در اینگونه بحثها سخت گریزان بود. وی نیز مانند بیشتر كسانى كه به زهد شهرت دارند، زاویهنشینى و پرداختن به سلوك فردی را از درگیر شدن در امور سیاسى و اجتماعى، برتر مىشمرده است. از اینرو با اینكه در دوران پرآشوبى مىزیست و از دور و نزدیك شاهد رویدادهای هولناكى از جمله فاجعة كربلا، ویران ساختن كعبه و كشتارهای بىرحمانه حجاج بن یوسف بود، اما واكنشى از وی در برابر این رویدادها دیده نمىشود، و حتى گاه دیگران را نیز از سخن گفتن دربارة بیدادگریهای حاكمان زمان، تحت عنوان نهى از غیبت باز مىداشت. وی امیدوار بود كه خداوند از كردههای حجاج و برخى دیگر از حكمرانان اموی درگذرداما گاه نیز به كنایه از معاویه و عایشه خرده مىگرفت و از امام على علیهالسلام، امام حسین علیهالسلام، ابوذر و حجر بن عدی جانبداری مىكرد. وی در روزگار فرمانروایى عبدالله بن زبیر در مكه به حج رفت و با عبدالله دیدار كرد و از وی حدیث شنید. سپس به كوفه آمد، چندگاهى به پارچه فروشى پرداخت و از علقمه حدیث شنید. او همچنین به مداین و واسط سفر كرد و چهار سال نیز در دمشق به سر برد. ابن سیرین كه به بازرگانى اشتغال داشت در حدود 93ق تنها به سبب پیدا شدن پلیدی در یكى از خمهای روغنى كه به چهل هزار درهم خریده بود، همه را دور ریخت و با تحمل خسارتى هنگفت به زندان افتاد. چون انس بن مالك در همان سال در بصره درگذشت و وصیت كرده بود كه ابن سیرین او را تجهیز و تكفین كند، به او اجازه دادند تا برای اجرای وصیت از زندان بیرون آید.ولى ظاهراً او تا پایان عمر نتوانست بدهیهای خود را بپردازد.

اِبْنِ سیرین، ابوبكر محمد بن سیرین در 31 یا 33- شوال 110هجری قمری چشم به جهان گشود،

وی در روزگار فرمانروایى خشونت بار عمربن هبیره در عراق نتوانست ناخشنودیش را از حكومت وی كتمان كند و از پذیرفتن مالى كه ابن هبیره برایش فرستاده بود، سرباز زد. او از پذیرفتن منصب قضا نیز تن زد و ناچار یك بار به شام و بار دیگر به یمامه گریخت، اما گاه به صورت پنهانى به بصره مىآمد. ابن سیرین در واپسین سالهای زندگى به بصره بازگشت، اما در مراسم تشییع جنازه حسن بصری كه 100 روز پیش از مردن ابن سیرین رخ داد، شركت نكرد. این نشان مىدهد كه ابن سیرین پس از یك دوستى نزدیك، سرانجام از حسن كناره گرفته است.

بررسى گذرا در روایات و آراء ابن سیرین در صحاح ششگانه بیانگر این واقعیت است كه نویسندگان صحاح به ابن سیرین به عنوان فقیهى برجسته مىنگریستند و رفتار و گفتارش را حجّت مىدانستند. در این كتابها بیش از آنكه از او حدیثى روایت شده باشد، شاهد فتواهایش در بابهای گوناگون فقه هستیم. ابن سیرین برای احادیث اهمیت بسیار قائل بود و مىگفت كه این حدیثها دین است، بنگرید كه دین خود را از چه كسى مىگیرید.

ابن سیرین 30 تن از اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله را درك كرد و از كسانى چون انس بن مالك، ابوهریره، ابوسعید خدری،

عبدالله بن عمر، شریح قاضى، زید بن ثابت، یحیى بن جزار، عمران بن حصین، عدی بن حاتم، ابودرداء و دیگران روایت كرد.


ابن سیرین و خوابگزاری:
كتابها و نسخههای خطى گوناگونى در فن خوابگزاری و با ترجمه به زبانهای مختلف به نام ابن سیرین وجود دارد، ولى ملاحظات زیر نشان مىدهد كه وی هیچ نوشتهای در این زمینه یا زمینههای دیگر نداشته است و تنها روایتهای انگشت شماری از خوابگزاریهای وی، آن هم در منابع متأخّر آمده است. شافعى، ابن سعد، ابن معین و خلیفة بن خیاط دربارة خوابگزاری ابن سیرین سخنى ندارند. پس از اینان احمد بن حنبل روایتى آورده كه نشان مىدهد وی چندان به خوابگزاری و آنچه در خواب دیده مىشود، اهمیتى نمىداد. در پى او جاحظ در این باره سه روایت از ابن سیرین نقل كرده كه دو مورد آن تؤم با تردید است. سپس بخاری دو نكته و یك حدیث به واسطة او در مورد رؤیا نقل كرده است. ابن قتیبه روایتى از او آورده كه نشان مىدهد وی چندان علاقهای به خوابگزاری نداشته است، وكیع هم در این باره یك روایت آورده، و ابن عبدربه نیز روایتى نقل كرده كه شخصى در این باب با ابن سیرین شوخى كرده است. به رغم سكوت 30 منبع دربارة شهرت ابن سیرین در خوابگزاری و انتساب نوشتهای در این فن به وی، ابن ندیم كتابى به نام تعبیر الرؤیا به او نسبت داده است و ابونعیم نخستین كسى است كه 10 روایت از خوابگزاریهای او را آورده است كه این روایات در هیچ یك از منابع پیش از او یافت نمىشود. حتى خطیب بغدادی كه به خواب و خوابگزاری علاقمند است، هیچ اشارهای در این مورد ندارد. ابن عساكر چند روایت از خوابگزاریهایش را آورده و ابن خلكان از مهارت زیاد وی در این فن سخن گفته است. مزی روایتى از عبدالله بن شوذب آورده كه وی در واسط با ابن سیرین دیدار كرده و او مهارت زیادی در فن خوابگزاری داشته است. ابن خلدون نیز ضمن معرفى وی به عنوان یكى از مشهورترین عالمان تعبیر رؤیا مىنویسد: قوانین این فن از وی اخذ و تدوین شده است. ابن تغری بردی هم از او به عنوان «صاحب التعبیر» یاد مىكند. با اینهمه چگونه مىتوان پذیرفت كه ابن سیرین كتابى نوشته باشد، خاصه آنكه به شدت از نوشتن حدیث و هرگونه مطلبى پرهیز مىكرده است و حتى هیچگونه نوشتهای هم نزد خود نگاه نمىداشت.

یكى از معاصران دربارة سبب اینكه مترجمان و نویسندگان سدههای بعد آثار خود را به ابن سیرین نسبت دادهاند، نوشته است كه آنان برای مقبول افتادن آثارشان ناگزیر بودهاند كه آنها را به یكى از بزرگان متقدم نسبت دهند.

آثار منسوب به وی:
1. تفسیر الاحلام الكبیر، كه با این عنوان به طور مستقل و بار دیگر با عنوان منتخب الكلام فى تفسیر الاحلام در حاشیة جلد اول تعطیر الانام نابلسى به چاپ رسیده است. در این كتاب نام كسانى چون سفیان ثوری (د 161ق)، شافعى، ابن قتیبه و ابوسعد واعظ خرگوشى دیده مىشود كه اینان همه پس از وی مىزیستهاند. همچنین بررسیهای ما نشان مىدهد كه پارههایى از این كتاب (بیش از 50 مورد) از كتاب تعبیر الرؤیای ارطامیدورس خوابگزار یونانى كه توسط حنین ابن اسحاق (د 260ق/873م) به عربى ترجمه شده، برگرفته شده است.

مىتوان احتمال داد كه تفسیر الاحلام نوشتة یكى از شاگردان ابوسعد خرگوشى بوده باشد كه كتابى هم به نام البشارة و النذارة در خوابگزاری نوشته است زیرا اوّلاً بیش از 30 مورد از گفتههای ابوسعد با ذكر نام او در این كتاب نقل شده است كه تدوین كنندة كتاب در نقل برخى از این گفتهها با جملة «استاد چنین گفت» از ابوسعد یاد مىكند؛ ثانیاً مشایخ روایى در تفسیر الاحلام همان مشایخ ابوسعد در شرف النبى است كه از آن جمله مىتوان ابوبكر محمد بن احمد اصفهانى و ابوسعید عبدالله بن محمد رازی را نام برد. ثالثاً برخى از گفتههای ابوسعد را كه ابن شاهین در الاشارات فى علم العبارات خویش آورده، در تفسیر الاحلام مىیابیم بنابراین شكى باقى نمىماند كه تفسیر الاحلام از ابن سیرین نیست.

2. تعبیر الرؤیا، این كتاب بارها به چاپ رسیده است و در آن نیز به نام كسانى چون ابوحنیفه و شافعى بر مىخوریم كه نمىتوان پذیرفت ابن سیرین شاگرد آنان بوده، یا حتى آنان را دیده باشد. برخى از فقرهها و روایتهای این كتاب نیز با تفسیر الاحلام مطابقت دارد.

3. تعبیر الرؤیا، این كتاب در نجف به چاپ رسیده و نام «شیخ عبدالله بن سیرین» به عنوان نویسنده بر روی آن آمده كه هویت او شناخته نیست.

یكى از معاصران دربارة سبب اینكه مترجمان و نویسندگان سدههای بعد آثار خود را به ابن سیرین نسبت دادهاند، نوشته است كه آنان برای مقبول افتادن آثارشان ناگزیر بودهاند كه آنها را به یكى از بزرگان متقدم نسبت دهند.


برای مطالعه بیشتر و دیدن ارجاعات و منابع، ر.ک: دایرة المعارف بزرگ اسلامی
cgie.org.ir




:: بازدید از این مطلب : 506
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

تفکر و تدبر جهت خلاقیت و نوآوری در قران و منابع اسلامی

دکتر علی کرمی

متخصص فناوری زیستی

دانشیار مرکز تحقیقات بیولوژی مولکولی، دانشگاه علوم پزشکی بقیه ا ... (عج)

تا کیدات رهبر فرزانه انقلاب در چند ساله گذشته در دیدار با اقشار مختلف مردم، مسئولین و دانشگاهیان در زمینه نهادینه سازی فرهنگ تفکر علمی در کشور و توجه جدی به خود باوری، خلاقیت، نوآوری و نظریه پردازی همواره با  اشاره به کسب علم و دانش  از منابع مختلف ولی توجه جدی به سابقه علمی، فرهنگی، منابع عظیم اسلامی ایرانی و بومی سازی دانش بوده است. برخی از رهنمود های کلیدی رهبر انقلاب در این مورد عبارتند از :

1- تولید بومی علم با خودباوری، امید به موفقیت و حرکت جهادی

2- فراگیری علم از کشورهای خارجی به معنای وابستگی علمی و نداشتن ابتکار نیست بلکه در مسیر پیشرفت علمی باید تکیه اساسی بر تولید علمِ مبتنی بر نگاه بومی، فرهنگ اسلامی ملی و نیازهای کشور باشد.

3-یکی دیگر از ضروریات پیشرفت علمی تقویت روحیه پژوهش و جویندگی در دانشجویان است.

4-تحول در  نظام آموزشی و حذف فرهنگ حفظ محوری و تقویت روحیه تحقیق و تعمیق در علم و دانش است.

5-گسترش احساس احترام و تکریم  به دانشمندان و اساتید در میان مسئولان و آحاد مردم

6-دستگاههای مدیریتی دولتی و اساتید باید روحیه خودباوری و اعتماد به نفس ملی و همچنین امید به آینده را در مراکز پژوهشی و در میان جوانان پژوهشگر و نخبه ترویج کنند.

یکی از مهمترین توصیه های رهبری در راهبرد های توسعه علمی توجه به تفکر، تدبر، اندیشه و تعمیق فرهنگ خلاقیت و نواوری، قوه تفکر است.

بهره گیری از قران :

قران کریم بعنوان کتابی آسمانی و معجزه پایدار جهان که کلام خداوند بعنوان خالق هستی، موجودات زنده و انسان است منبع بزرگی از علم و حکمت برای انسان های اندیشمند و متفکر است. خداوند تبارک و تعالی در قران بطور مکرر انسان را به تفکر و اندیشه در خلقت و عظمت اسمانها و زمین و موجودات ان و رازهای هستی توصیه می نماید .

قرآن كريم، بيش از صد مورد، بشر را به فكر كردن، سنجيدن، پندگرفتن، توجه‌يافتن و تأمل كردن فراخوانده است. مانند: «... اِنَّ فى ذلِکَ لاَیات لِقَوْمِ یَتَفَکَّرون ... اِنَّ فى ذلِکَ لاَیات لِلْعالَمین ... اِنَّ فى ذلِکَ لاَیات لِقَوْم یسمعون  ... اِنَّ فى ذلِکَ لاَیات لِقَوْم یَعْقِلُون و یا می فرماید

 أفلايتفكّرون، أفلايتدبّرون و أفلايعقلون و علوه بر آن صد ها بار با اشاره به مخلوقات الهی از طرق مختلف انسان را به تفکر در راز و رمز های جهان توصیه می کند. و حتی تا مرحله ای که انسانی که تعقل و تفک نمی می کند  کرو لال دانسته و از چهارپایان نیز پست تر می داند.  لهم قلوب لا یفقهون بها ولهم أعین لا یبصرون بها ولهم آذان لا یسمعون بها أولئك كالانعام بل هم أضل أولئك هم الغافلون  اعراف 179 به طور قطع گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ قرار دادیم، نشانه هاى آنها اینست که عقل دارند و با آن اندیشه نمى کنند، چشم دارند و با آن نمى بینند، و گوش دارند و با آن نمى شوند، آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراهتر! آنها همان غافلانند. و یا حتی  قران  افرادی را که تعلقل و تفکر نمی کندد را  از بدترین  جنبندگان می نامد :  اِنّ شَرَّ الدَّوابّ عند اللّه الصمّ البکم الذین لا یعقلون (انفال 21) بدترین جنبنده ها نزد خدا، کر و گنگى هستند که نمى اندیشند» روشن است که منظور قرآن از «کر و لال» کر و لال عضوى نیست، بلکه آن دسته اى از مردم هستند که از اندیشیدن و گفتن حقایق عاجزند، و مقصود از «لایعقلون» کسانى هستند که از نیروى اندیشه و خرد خویش براى دریافتن حقایق هستی سود نمى جویند  و در جاى دیگر رجس و پلیدى را مختص آنها دانسته و مى فرماید: «وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الّذین لا یعقلون ( یونس ایه 100;  و پلیدى کفر و بى ایمانرا بر آنان قرار مى دهد که تعقل نمى کنند.

 موضوع تفکر و اندیشه در اسلام از چنان اهمیتی برخوردار است که قرآن یکى از صفات دوزخیان را نداشتن تفکر و تعقل ذکر کرده است: «و قالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فى اصحاب السّعیر، ملک ایه 10; دوزخیان مى گویند اگر ما گوش شنوا و عقل بیدارى داشتیم در میان دوزخیان نبودیم!»

«کِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَیْکَ مبارکٌ لِیُدَبِّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَّکَّرَ اُولُوالالباب; (قرآن کتابى است مبارک و میمون که ما آن را بر تو نازل کردیم تا آنکه (مردمان) در آیات و نشانه هاى آن تدبّر کنند و صاحبان خرد (از آن) پند گیرند»

آیاتى که مخاطبان خود را دعوت به تذکر، تفکر و تعقل مى نماید تقریباً در سراسر سوره هاى قرآن گسترده است، و به وضوح مى گوید که مذهب راستین، زائیده اندیشه، تفکر و تعقل است


تفکر در مخلوقات خدا برای پی بردن به راز آفرینش آنها  مانند آیه شریفه

سنريهم آياتنا فى الآفاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق .سوره فصلت ، آيه 52.

آیا در پیش خود تفکر نکردند ( تا بدین حکمت پی برند ) که خدا آسمانها و زمین و آنچه در بین آنهاست جز به حق ( وبرای مصلحت و حکمت ) و تا وقت و حد معینی نیافریده است ؟ و بسیاری از مردم به لقای پروردگار خود بکلی کافر و بی عقیده اند ؟ ( روم -8
بدرستی که در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد شب و روز برای خردمندان دلائلی است آنان که خدا را یاد می کنند در حال ایستاده و نشسته و خوابیده (یعنی در همه حال ) و همیشه تفکر در خلقت آسمانها و زمین کرده و گویند پروردگارا این دستگاه با عظمت رابیهوده نیافریده ای پاک و منزهی  ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاه دار .( آل عمران -190-191  و همچنین بهره برداری از  قرآن‌كريم كمال توجه را به بيدار كردن جان‌ها و  واداشتن آن‌ها به تأمل و تدبّر مبذول داشته و حتي براي فكر كردن و انديشيدن، برنامه‌ريزي كرده و راه تفكر صحيح را به خوبي نشان داده است؛ راهي كه ما را به زندگي آگاهانه مي‌رساند. 

طبق روش تفكر قرآني از آنجا كه انسان داراي دو بعد مادي و معنوي است، بايد هم در امور مادي و هم در امور معنوي زندگي انديشيد. موضوعاتي كه قرآن كريم با تأكيد بسيار از انسانها خواسته تا در آن تفكر و تعقل كنند بسيار مهم است. به عنوان نمونه به برخي از اين امور اشاره مي‌شود.
- اين كتاب آسماني تأكيد بسيار دارد كه انسانها
 در آيات قرآن و معاني آن بينديشند و از كنار آنها به سادگي نگذرند تا اندك اندك از قرآن، شناختي عميق و ثابت پيدا كنند.
بيست‌و‌چهارمين آيه از سوره‌ي مباركه محمد مي‌فرمايد: آيا در قرآن تدبر نمي‌كنند يا بر دلهايشان قفل نهاده شده؟
- همچنين انديشيدن در نحوه‌ي‌ آفرينش مخلوقات از زمين و آسمان گرفته تا جانوران گوناگون و بالاخره انسان و مراحل خلقت او بسيار سفارش شده است.
آيات شش و هفت سوره‌ي مباركه ق مي‌فرمايد: آيا به آسمان بالاي سرشان نگاه نكردند كه چگونه آن را زينت بخشيده‌ايم و هيچ شكاف و شكستي در آن نيست و زمين را گسترش داديم و در آن كوه‌هايي استوار قرار داديم و از انواع گياهان در آن رويانديم. به بيان ديگر حاصل و نتيجه‌ي اين تفكرات، درك ارزشها و عمل بر طبق آنهاست.

تفکر، محور توسعه

أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاء رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ. آيا با خود نينديشيده ‏اند كه خداوند، آسمانها و زمين و آنچه مابين آن هاست‏، جز به حق و سرآمدى معين نيافريده است‏. و بي گمان بسيارى از مردم لقاى پروردگارشان را منكرند.       سوره روم آیه 8

خداوند در آیات زیادی از قرآن کریم انسان را به تفکر و اندیشیدن دعوت می کند، تفکر در همه چیز، در خواندن قرآن نیز آدمی را به تاَمُّل و تعمُّق در آیات و درک صحیح از آنها دعوت می کند، روی تک تک آیات قرآن باید اندیشه کرد زیرا بسیاری از آیات آن در جایگاه خود، اغلب دارای معانی متعددِ ظاهری و باطنی هستند. با نگاهی به ظاهر آیه فوق، پنج نکته قابل درک است:

1. مهمترین پیام این آیه شریفه دعوت انسان به اندیشیدن است. (أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا )

2. قوه ی تفکر و اندیشه در نفس آدمی است و مانند دانش اکتسابی نیست. ( فِي أَنفُسِهِمْ

3. دعوت به اندیشیدن در باره تمام خلقت که شامل خود انسان نیز هست. (مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا )

4.هر چه آفریده شده به حقیقت و راستی و درستی است و باطل در آن راه ندارد. ( إِلَّا بِالْحَقِّ )

5.تمامی اجزای خلقت عمر مشخصی دارند. (وَأَجَلٍ مُّسَمًّى). این در حالی است که بشر، بتازگی آنهم با ابزارهای پیشرفته امروزی به این راز دست یافته که اجزای اصلی تشکیل دهنده کهکشانها یعنی ستارگان دارای عمر مشخصی هستند.

قطعاً این آیه شریفه معانی عمیق تری نیز دارد که باید به تفاسیر مراجعه نمود. این آیه و آیات مشابه تلنگری است بر وجود انسانیت که به اطراف خود نگاهی اندیشمندانه و متفکرانه داشته باشد.

این حدیث معصوم را بخاط بیاورید : یک ساعت فکر کردن از هفتاد سال عبادت بالاتر است. عبادت وسیله ای برای تقرب به خداست در حالی که از نظر معصومین تفکر به مراتب از آن بالاتر است و چون این دو باهم مقایسه شده اند، تفکر نیز نوعی عبادت و بندگی است.

قرآن کریم در آیات زیادی آدمی را از دنباله روی و پیروی کورکورانه از پیشینیان نهی می کند و انسان را به پذیرش ایده های نو و بهتر دعوت می کند. در آیه کریمه 23 سوره الزمر می فرماید

الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ.

همان كسانى را كه قول را مى‏شنوند و آنگاه از بهترين آن پيروى مى‏كنند؛ اينانند كه خداوند هدايتشان كرده است و اينانند كه خردمندانند.

هر گونه تحول و پیشرفت ناشی از نوآوری ها، ابداعات و اختراعات است که همه شان زائیده فکر و اندیشه بشر است بنا براین جوهره ی تکامل، فکر و اندیشه است. به همین دلیل در تعالیم اسلامی، قرآن کریم، نبی مکرم اسلام و ائمه هدی،آدمی را به اندیشیدن و فکر کردن توصیه می کنند.

یکی از دلایلی که قرآن کریم خود را معجزه قلمداد می کند و برای اثبات این امر مبارز می طلبد این است که، این کتاب شریف، تئوری ها و فرمولهایی را که در رابطه ی انسان با خلقت بیان کرده است، نه تنها در زمان خود حیرت انگیز بوده بلکه بشر پس از سالها کنکاش به نکات ظریف آن دست می یابد. ای بسا مقصود از ‹‹ن›› همان گویش یا زبان باشد که آن نیز مهمترین دستگاه خروجی برای انتقال اندیشه و تفکر است.

در احادیث گفته اند که پیامبر اکرم سعی می کرد حتی در راه رفتن از مسیری تکراری حرکت نکند. این بدان معنی است که انسان باید هر روز راهی نو در اندازد و همیشه در یک مدار باقی نماند و از میان دو راه به راه سومی که به ظاهر وجود ندارد نیز بیندیشد. در احادیث معصومین (ع) این گفته بسیار آمده که : اگر مسلمانی  امروزش با دیروزش یکسان باشد زیان کرده است.

بنابراین انسان بدون خلاقیّت، ابتکار، ابداع، نوآوری، اختراع، تازگی و نبوغ، انسان نیست. همه ی این صفات، خروجی تفکر و اندیشه است. فرق انسان و حیوان فقط در فکر کردن است و لذا تعریف ‹‹ انسان، حیوان متفکر است›› بهترین تعریفی است که ارائه شده است. برخی هم می گویند: ‹‹انسان یعنی حیوان خلاق››.

باید توجه نمود که مقدمه پیشرفت و ترقی در ایتدا تامین بودجه ی لازم و فراهم آوردن امکانات و تجهیزات نیست بلکه عامل اصلی مغز متفکر و دانشمند و در واقع تفکر و اندیشه است. تجربه ثابت کرده است و نخبگان بر این باورند که امروزه، حتی داشتن منابع طبیعی و زیر زمینی نیز عامل پیشرفت نیست. بلکه به فعلیت درآوردن این جمله ی معروف است : ‹‹فکری به حال فکرمان بکنیم››.

این آیه ی کریمه را همیشه به خاطر داشته باشیم ‹‹ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ›› همیشه قومی که از  اندیشه ی خود بهره می گیرند موفق هستند و نشانه های خلقت را به خوبی درمی یابند.

مسائل امروز، تماماً با راه حل های دیروز قابل حل نیستند. و در هر زمان باید فکری نو در اندازیم.

برخی فکر می کنند سطح دانش در کشور ما ضعیف است و نمی خواهند به غیر از آنچه که به ظاهر می بینند فکر کنند. آلبرت انشتین می گوید : ‹‹تفکر برتر از دانایی است››. علم شرط لازم پیشرفت است، شرط کافی نیست ما در کشور مان تیز هوش و دانشمند کم نداریم، متفکر کم داریم. فکر خلاق است که دانش را به فعلیت می آورد.

به اطراف خود نگاه کنید کسانی را می بینید که تحصیلات عالیه ندارند ولی به دلیل داشتن تفکری خلاق، منشاء برخی تحولات شده اند.

زانکه گر پیدا شدی اشکال فکر             کافر و مؤمن نگفتی جز که ذکر

پیشرفت و ترقی در نوگرایی است و تا زمانیکه انسان خود را از قالبهای ذهنی غلط رها نکند به کمال نمی رسد. به قول یکی از بزرگان : اکتشاف جستجوی چیزهای جدید نیست بلکه دیدن با چشم های جدید است.

تازه کن ایمان، نه از گفت زبان             ای هوا را تازه کرده در نهان

لازم است به روش هایی که قرآن و احادیث برای چگونه زیستن ما طرح کرده اند توجه جدی داشته باشیم به گفته متخصصین، تا زمانيكه با روش هاي قبلي تفكر كنيم غير ممكن است چيز تازه اي را كشف يا خلق كنيم.

 امام باقر(ع) می فرماید: آن هنگام که خداوند عقل را آفرید، از او خواست سخن گوید، سپس به او فرمود: به من روى کن! پس روى کرد. سپس فرمود: روى برگردان! پس روى برگردانید. سپس فرمود: قسم به عزّت و جلالم موجودى محبوبتر از تو نزد خودم، نیافریدم و...»
و همچنین از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمودند: خداوند به بندگانش چیزى بهتر از عقل نبخشیده است. زیرا خوابیدن عاقل از شب بیدارى جاهل و نادان بهتر است و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (به سوى حج و جهاد) نیکوتر است و خدا پیامبر و رسولى را تا آن زمان که عقلش کامل نشود و بر عقول تمامى امّتش برترى نیابد، مبعوث نساخت
امام صادق (ع ) فرمود : بهترین عبادتها مداومت بر تفکر در باره خدا و قدرت او است .(کافی ج 2 ص 55
معمر می گوید که از حضرت امام رضا (ع ) شنیدم که می فرمود : عبادت به کثرت نماز و روزه نیست بلکه عبادت اندیشه در امر پروردگار است .(کافی ج 2 ص 55)
 
امام صادق (ع ) فرمود : بیشترین عبادت اباذر که رحمت خدا بر او باد اندیشه و عبرت گرفتن بود . (بحار ج 71 ص 323)
از امام صادق (ع ) نقل شده که فرمود : یک ساعت تفکر بهتر است از عبادت یکسال - صاحبان عقل به این حقیقت متوجه اند .(بحار ج 71 ص 327)
قرائت و تفکر در ایات قران و توجه به مفاهیم بلند ان علاوه بر انکه سبب تقویت حافظه و معرفت نفس می باشد در صورت اندیشه و تعمیق سبب توسعه ذهن خلاق و ایده های بسیار زیادی برای اهل تفکر و دانشمندان است.

توجه به رندگی معصومین که حافظین قران و بزرگترین مفسرین و درک کنندگان رازهای قران بوده اند نشان دهنده عظمت مفاهیم علمی قران است رسول اكرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلم : يك ساعت تفكر را از عبادت يك سال برتر مي‌شمارند و امام اميرالمومنين عليه‌السلام انديشيدن و دل بيدار داشتن  را سبب پيدايش نور و غفلت ورزيدن را موجد ظلمت مي‌دانند.  در واقع به كارانداختن فكر، نوعي ورزش باطني است و مداومت بر آن سبب رشد و شكوفايي دروني انسان و بارور شدن حيات انساني اوست و انديشه، پيوسته همچون شعله‌‌ي درخشاني است كه راه آدمي را در زندگي كنوني و بعدي روشن مي‌كند ،

این نکته ی اساسی و مهم را فراموش نکنیم که خَلق و نوآوری به معنی زیر سوال بردن اصول و مبانی نیست. بسیاری از قوانین و روابط حاکم بر پدیده ها ثابت اند. به عنوان مثال؛ «در طبیعت همیشه نیرو برابر است با جرم ضربدر شتاب» مگر اینکه طبیعت، ساختارش عوض شود. یا مثلاً قرار نیست شکل و ساختار نماز عوض شود. ولی نمازگزار متفکرِ خلاق، نمازگزاری است که نماز هر روزش خالص تر از دیروزش باشد.

تنها چیزی که جا و مکان، و زمان خاص ندارد فکرکردن است. در احادیث ائمه هدی این سخن بسیار است که : قبل از انجام هر کاری فکر کنید.

به این نکته ی مهم توجه کنیم که فرد تیز هوش، بیشتر برای خودش مفید است ولی فرد خلاق هم برای خود و هم برای جامعه اش مفید است. تا زمانی که درس خواندن برای نمره و کسب مدرک باشد از خلاقیت خبری نیست. تفکر خلاق، تفکری است که از فرصت ها حداکثر استفاده را می برد.

بسياري آدمهاي خلاق و متفكر ممكن است خيلي تيز هوش نباشند و حتي قدرت انتقال انديشه هايشان را نداشته باشند. در عوض آدم هاي پر حرف و كم خرد از ساعت ها حرف زدن خسته نمي شوند و از آن همه مُهمَل يك كلمه بدرد بخور نمي يابي. بسياري از ما صبح كه بيدار مي شويم تا وقت خواب صدها جمله بر زبان جاري مي كنيم در حاليكه شايد بسياري از آنها ناگفتنش بهتر باشد. حضرت علی(ع) می فرماید: زبان عاقل در قلب اوست و قلب احمق در زبان اوست. استاد شهید نطهری می فرماید «تفکر» روح «ذکر» است و ذکر بى فکر لقلقه زبانى بیش نیست. آنچه که مایه فلاح و رستگارى است همان ذکر آمیخته با تفکر در جمیع حالات است، و خداوند در آیه «واذکروا اللّه کثیراً» در واقع انسانها را دعوت به تفکر بسیار مى کند. کما اینکه مفسّر بزرگ مرحوم طبرسى، «ذکر» را در اینجا به معنى «فکر» گرفته است. و این آمیختگى «ذکر» و «فکر» در آیه 191 سوره آل عمران نیز آمده است آنجا که خداوند در مقام معرفى خردمندان مى فرماید: «الذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السموات والارض...; خردمندان ]که در آیه قبل راجع به آنها شده[ کسانى هستند که خداوند را ( در  همه حال قیام و قعود و آنگاه که بر پهلو خوابیده اند یاد مى کنند و در اسرار خلقت آسمانها و زمین مى اندیشند».

 نحوه تفکّر خردمندان
آیات قرآن تنها براى خواندن نیست، بلکه براى فهم و درک مردم نازل شده و تلاوت آیات قرآن مقدّمه اى براى اندیشیدن است. خردمندان در اسرار آفرینش آسمانها و زمین مى اندیشند; (و مى گویند) بارالها! اینها را بیهوده نیافریدى; منزّهى تو! ما را از عذاب آتش نگاهدار».
«
ربنا انّک من تدخل النار فقد اخزیته و ما للظالمین من انصار; پروردگارا! هر که را تو (به خاطر اعمالش) به آتش افکنى، او را خوار و رسوا ساخته اى; و براى افراد ستمگر، هیچ یاورى نیست». «ربنا اننا سمعنا منادیا ینادى للایمان ان آمنوا بربّکم فامّنا ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار; پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت مى کرد که: به پروردگار خود ایمان بیاورید. و ما ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان ما را ببخش; و بدیهاى ما را بپوشان; و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران». «ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلک و لا تخزنا یوم القیامة انّک لا تخلف المیعاد; پروردگارا! آنچه را به وسیله پیامبرانت به ما وعده فرمودى، به ما عطا کن; و ما را در روز رستاخیز رسوا مگردان; زیرا تو هیچگاه از وعده خود تخلف نمى کنى
بنابر این بر همه مومتین، بخصوص اهل علم، تحقیق و دانشمندان و دانشجویان دانشگاه ها فرض است که ضمن قرائت مستمر قران بر مفاهیم عمیق ان توجه، تفکر و اندیشه نمایند تا ضمن تمرین فکری و تقویت قوه تخیل و اندیشه بتوانند علاوه بر صیقل آینه دل جهت تجلی انوار الهی از این اقبانوس علم، حکمت و معارف بی پایان جلوه هایی از نوآوری و دانش های مختلف را فراگبرند. باشد تا با توسل به قران و چنگ زدن به ریسمان محکم خاندان عترت و طهارت با قلبی سلیم بتوانیم در مسبر توسعه همه جانبه کشور و اعتلای ان به جایگاه راستین مدینه فاظله اسلامی نقشی مفید ایفا نماییم.

 منابع :

قران کریم

منابع احادیث

الحياة و پيام جاودانه استاد محمدرضا حكيمي

مقاله اقای احمدحسين احدي



:: بازدید از این مطلب : 379
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

آسیه از منظر قرآن

زنان برتر قرآن
 
 
 آسیه همسر شخص طغیان­گر و سركشی بود به نام فرعون، كه در رأس گروهی به نام قبطیان، صاحب قدرت و شوكت بوده و در سرزمین مصر حکومت می­کرد؛ اما خودش فردی مؤمن به رسالت حضرت موسی(ع) بود؛ پیامبری که مأمور شد به سراغ فرعون برود و وی را به دین توحید دعوت نماید و از ظلم و جنایت به مردم بی­گناه بازدارد؛ پس آسیه در اولین اعلان رسالت و اعجاز حضرت موسى پیامبر الوالعزم الهی برای فرعون، به او ایمان آورد؛ یعنی هنگامی­ كه عصای حضرت به مار عظیمی تبدیل شد و سحر ساحران فرعون را بلعید، به پیامبری ایشان یقین پیدا کرده و ایمانش را نسبت به حضرت موسی آشکار نمود
در روایتى از رسول خدا –صلی­الله علیه و آله- مى‏خوانیم:
«أَفْضَلُ نِسَاءِالْجَنَّةِ أَرْبَعٌ: خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ(ص) وَ مَرْیمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِیةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ، إمْرَأَةُ فِرْعَوْن
 
«برترین زنان اهل بهشت چهار نفرند:
 
"خدیجه" دختر خویلد و "فاطمه" دختر
 
 محمد(ص) و "مریم" دختر عمران و "آسیه" دختر مزاحم، همسر فرعون.»
 
واما چند سوال :

ایا زن از دنده چپ خلق شده است ؟


در اغاز سوره نساء این ایه واقع شده است یا ایها الناس اتّقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها


یعنی ای مردم نسبت به ان پروردگاری که همه شما را از یک انسان به وجود اورده و برای او جفتی از جنس خودش افریده است (تقوا) داشته باشید .مفسرین بزرگ شیعه مانند شیخ طوسی در تفسیر تبیان و شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان و سیذ بحرانی در تفسیر برهان و استاد علامه طباطیائی در تفسیر المیزان جمله (وخلق منها زوجها ) را اینگونه تفسیر می کنند خداوند از جنس حضرت ادم برای او جفتی افرید


در این ایه همانگونه که می بینیم تعبیر به زوجها یعنی جفتش نموده است و این تعبیر بیانگر این نکته است که انها به همدیگر احتیاج دارند و وجود هر یک مکمل وجود دیگری است


افرینش حوا از دنده چپ ادم گفتار اهل تسنن است


مفسران اهل تسنن نوعا می گویند: معنای و خلق منها زوجها این است که خداوند حوا را از قطعه ای از بدن ادم افریده است در این مورد هم گروهی مانند قرطبی به ذکر دنده ادم (علیه السلام ) اکتفا می کنند اما بیشتر انها مانند طبری و فخر رازی و شیخ محمد عبده و مراغی می گویند حضرت حوا را از دنده چپ حضرت ادم افرید


شیح بزرگوار صدوق نقل می کند :زراره که یکی از راویان بزرگ و جلیل القدر است از حضرت صادق (علیه السلام ) درباره خلقت حواء سوال کرد و گفت جمعی از کسانی که در اجتماع ما زندگی می کنند می گویند خداوند حوا را از دنده چپ حضرت ادم (ع) افریده است


حضرت امام صادق علیه السلام فرمود :سبحان الله خداوند بزرگ تر از این است ایا کسی که این گونه می گوید عقیده اش این است که خداوند قدرت نداشت که برای ادم همسری از غیر دنده او بیافریند ؟ خدا میان ما و این نوع افراد حکم کند که در تفسیر قران به اهل بیتی که قران در خانه انها نازل شده است مراجعه نمی کنند و بیراهه می روند


 سپس حضرت در ادامه روایت جریان خلقت ادم و حوا را به این ترتیب شرح می دهند : خداوند ادم را از گل افرید و به فرشتگان امر فرمود در برابر او حد اعلای خضوع را بجا بیاورند از ان پس ادم به قدرت خدا بخواب رفت و خداوند در ان هنگام حوا را نیز از یک قطعه گل افرید و بعد از ان ادم علیه السلام از حرکت حوا از خواب بیدار شد و به حوا از جانب خدا امر شد که از ادم فاصله بگیر ،ادم نگاه کرد انسانی در چهره نیکو که شباهت به چهره خود داشت دید و از او سوال کرد :تو کیستی ؟او پاسخ داد من مخلوقی هستم که خدا مرا با این قیافه که می بینی افریده است .


حضرت ادم عرض کرد :خدایا این شخص با این چهره زیبا که موجب انس من شد کیست ؟ خداوند فرمود : این حوا است ایا دوست می داری که او با تو و همراه تو موجب انس تو باشد و با او هم صحبت باشی  ادم در پاسخ گفت :بلی خیلی ممنون می شوم و تو را شکر می کنم


خداوند فرمود از او خواستگاری کن در این حال خداوند شهوت را نیز در وجود ادم پدید اورد حضرت ادم گفت :پرورگارا من از تو حوا را خواستگاری می کنم اکنون بفرمایید وظیفه من و خواست تو چیست ؟


خداوند فرمود مهریه او این است که معارف دین را به او یاد دهی حضرت ادم قبول کرد خداوند صیغه عقد خواند از ان پس حضرت ادم به حوا گفت اینک به سوی من بیا حوا در جواب گفت تو به طرف من بیا خداوند به حضرت ادم فرمود تو به سوی او برو حضرت صادق (علیه السلام) اضافه کرد : اگر این چنین نبود که ادم مامور شد به طرف حوا برود زن ها به سراغ مردها می رفتند و خواستگاری می کردند


حدیث از من لایحضر الفقیه ج 3 ص 379 و 380 و علل الشرایع ج 1 باب 17


این حدیث از جهاتی دلالت بر شان و موقعیت زن دارد که در تایپست بعدی ذکر خواهم کرد البته نظیر این حدیث در رابطه با خلقت مستقل حوا نه از دنده ادم را شیخ طوسی در تفسیر تبیان و طبرسی در مجمع البیان و بحرانی در تفسیر برهان از امام باقر (علیه السلام ) نقل کرده است


البته روایاتی هم از طریق شیعه در مورد خاقت ادم از دنده ادم نقل شده که سندا ضعیف هستند و و علامه مجلسی در بحار ج 11 ص 222 انها را حمل بر تقیه کرده است


 این حدیث بر چند مطلب در رابطه با موقعیت(زن ) دلالت دارد :


1)خلقت حوا از دنده چپ حضرت ادم صحیح نیست و افرینش حوا مانند ادم مستقل است


2) توجه و معاشرت ادم با حوا در درجه اول برای انس گرفتن بود و خداوند نیز همین را پایه و اساس برقراری ارتباط میان انها قرار داد و موضوع انس و الفت قبل از ظهور غریزه شهوت جنسی بود


3) بهترین مهریه تعلیم معارف دینی است که خداوند ان را مهریه حضرت حوا علیها السلام قرار داد


4) مقتضای فطرت این است که مرد به طرف زن برود و از او خواستگار کند و این خود یک نوع احترام و تکریم زن است


 لازم به توضیح است که این مطالب را بنده با استفاده از کتاب جایگاه بانوان در اسلام بقلم استاد عزیزحضرت ایت الله العظمی نوری همدانی نوشته ام


خدایا در ظهور اقا امام زمان تعجیل بفرما


امین یا رب العالمین



:: بازدید از این مطلب : 425
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی


برترین ها: چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند.

بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد.

دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند. اما قورباغه های دیگر مدام می گفتند: که دست از تلاش بردارند چون نمی توانند از گودال خارج شوند و خیلی زود خواهند مرد. بالاخره یکی از دو قورباغه تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. سر انجام به داخل گودال پرت شد و مرد.

 اما قورباغه دیگر با تمام توان برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد. هر چه بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که تلاش بیشتر فایده ای ندارد او مصمم تر می شد تا اینکه بالاخره از گودال خارج شد. وقتی بیرون آمد. بقیه قورباغه ها از او پرسیدند: مگر تو حرفهای ما را نمی شنیدی؟

 معلوم شد که قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر می کرد که دیگران او را تشویق می کنند.

روزگار نو : کودکی ده ساله که دست چپش به دلیل یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد…

پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد!

استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند.

در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد.


بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود.

استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد.

سر انجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان ، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد!

سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود.

وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید.

استاد گفت: "دلیل پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی نداشتی!

یاد بگیریم که در زندگی، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنیم!!

برترین ها : روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند.

بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی ....

این دفعه تمام کارگران با کمال احترام او را شست و شو نموده و مواظبت بسیار نمودند ، ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران موقع خروج از حمام بهلول فقط یک دینار به آنها داد ، حمامی ها متغیر گردیده پرسیدند سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست ؟

برترین ها : پیرمردی تنها در مزرعه ای زندگی می کرد. او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود.

پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد:

«پسر عزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد. من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی.

دوستدار تو پدر.»

چند روز بعد، پیرمرد این نامه را از طرف پسرش دریافت کرد: «پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام.»

صبح فردای آن روز، مأموران و افسران پلیس محلی وارد مزرعه شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند. پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده است؟ پسرش پاسخ داد: «پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار. این تنها کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم.»


بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده پرداخت نمودم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شماها ادب و رعایت مشتری های خود را بنمایید.


برترین ها : پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.

 یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار است اما نمی‌داند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است.

این موضوع كنجكاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشكان و مشاوران دربار، كاری كنند كه شاهین پرواز كند. اما هیچكدام نتوانستند. روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام كنند كه هر كس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد كرد. صبح روز بعد پادشاه دید كه شاهین دوم نیز با چالاكی تمام در باغ در حال پرواز است.


پادشاه دستور داد تا معجزه‌گر شاهین را نزد او بیاورند.درباریان كشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست كه شاهین را به پرواز درآورد. پادشاه پرسید: تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این كار را كردی؟ شاید جادوگر هستی؟

كشاورز كه ترسیده بود گفت: سرورم، كار ساده‌ای بود، من فقط شاخه‌ای را كه شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید كه بال دارد و شروع به پرواز كرد.

مجله یکشنبه:

*همیشه ظرفیت ها رو بسنجین: شوخی ای نکنین که مجبور باشین یه «ای بابا! شوخی کردم» به آخرش اضافه کنین!

*آدمایی که سا کت سوار تاکسی میشن تا مقصد از پنجره بیرون رو نگاه می کنن، آخرشم، بدون هیچ حرفی، کرایه رو میدن و میرن آدمای خسته و دلتنگی هستن سر به سرشون نذارین...

*کاربردی ترین چیزی که من از کتاب علوم دوران مدرسه یاد گرفتم اینه که وقتی در ترشی یا مربا باز نمی شه، بگیرمش زیر آب گرم!

*دلگیر نشو از آدما، نیش زدن طبیعت شونه! سال هاست که به هوای بارانی می گویند: خراب...

*به کسانی که به شما حسودی می کنند احترام بگذارید! زیرا اینها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنان هستید.

*همه ما دست خدا یه بلوتوثی داریم. بترس از اون روزی که خدا بلوتوث تو رو پخش کنه... (دیالوگ به یادماندنی صمد / حمید لولایی)

*اعصاب چیست؟ چیزیست که هیچ کس ندارد ولی توقع دارند که تو داشته باشی!

*توقع چیست؟ چیزیست که همه دارند و تو نباید داشته باشی!!!

*تاحالا دقت کردین!؟ شانس یه بار در خونه آدمو می زنه. بدشانسی دستش رو از روی زنگ برنمیداره. بدبختی هم که کلا کلید داره...

*بعضی ها شانس در خونه شون رو نمیزنه، لعنتی درست میزنه وسط پیشونی شون!

*اگر 4 تکه نان خوشمزه باشد و شما 5 نفر باشید، کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید، «مادر» است.

*ما ایرانی ها دروغ گفتن را از اول صبح با جمله «پاشو لنگ ظهر» آغاز می کنیم.

*درس خوندن دو حالت داره:

1- درسای سختو که نمیشه خوند

2- درسای آسون که ارزش خوندن نداره

*تا حالا دقت کردین چقدر حرص آوره که سر غذا دقیقا اون چیزی رو برمیدارن که کلی توی ذهنت واسش نقشه کشیده بودی.

برترین ها : دانه کوچک بود و کسی او را نمی‌دید. سال‌های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود.
دانه دلش می‌خواست به چشم بیاید، اما نمی‌دانست چگونه. گاهی سوار باد می‌شد و از جلوی چشمها می‌گذشت. گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها می‌انداخت و گاهی فریاد می‌زد و می‌گفت:

"من هستم، من اینجا هستم، تماشایم کنید .”

اما هیچکس جز پرنده‌ها‌یی که قصد خوردنش را داشتند یا حشره‌هایی که به چشم آذوقه زمستان به او نگاه می‌کردند، به او توجهی نمی‌کرد.

دانه خسته بود از این زندگی؛ از این‌ همه گم‌ بودن و کوچکی خسته بود. یک روز رو به خدا کرد و گفت:

"نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچ‌کس نمی‌آیم. کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا می‌آفریدی.”

خدا گفت:"اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فکر می‌کنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ‌شدن ندادی. رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده‌ای. راستی یادت باشد تا وقتی که می‌خواهی به چشم بیایی، دیده نمی‌شوی. خودت را از چشم‌ها پنهان کن تا دیده شوی.”

دانه کوچک معنی حرف‌های خدا را خوب نفهمید، اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد.

سال‌ها بعد دانه کوچک، سپیداری بلند و با شکوه بود که هیچکس نمی‌توانست ندیده‌اش بگیرد. سپیداری که به چشم همه می‌آمد.


:: بازدید از این مطلب : 390
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
سنگی که طاقت ضربه های تیشه را ندارد٬تندیس نخواهد شد.از زخم تیشه خسته نشو که

وجودت شایسته تندیس است.(کورش بزرگ)  

تقذیم به همه پدرهای خسته ناپذیر دنیا روزتون مبارک



:: بازدید از این مطلب : 333
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
از وقتي سقف خانه مان چکه مي کند از باران بدم مي آيد.. از وقتي مادرم پاي دار قالي مرد از قالي بدم مي آيد از وقتي برادرم به شهر رفت و ديگر نيامد از شهر بدم مي آيد از وقتي پدرم شبها گريه مي کند از شب بدم مي آيد از وقتي دستان آن مرد سرم را نوازش کرد و بعد به پدرم سيلي زد از دستهاي مهربان بدم مي آيد.. از وقتي خواهرم پاهايش زير گرماي آفتاب تاول مي زند از آفتاب بدم مي آيد از وقتي سيل آمدو مزرعه را ويران کرد از آب بدم مي آيد و تنها خدا را دوست دارم!!! چون او باران را فرستاد تا مزرعه مان خشک نشود!!! چون او شب را مي آورد که اشک هاي پدرم را هيچ کس نبيند!!! چون او مادرم را برد پيش خودش که او هم گريه نکند!!! چون او به برادرم کمک کرد که برود تا آنجا خوشبخت تر زندگي کند!!! چون من دعا کردم و مي دانم دستهاي آن مرد را که به پدرم سيلي زد فلج خواهد کرد!!! چون او آفتاب را فرستاد تا مزرعه جوانه بزند!!! چون او سيل را جاري کرد تا گناه انسان را از زمين بشويد!!! و من تنها خدا را دوست دارم... 



:: بازدید از این مطلب : 315
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

مادرم تو هم مثل این گل ها همیشه زیبا بودی


******************************

دیشب وقتی به خوابم اومدی با تبسم قشنگی


که روی لبات بود بهم گفتی شاد باشم


مهربونم, چشم


از این به بعد شاد هستم چون تو میخوای گل


قشنگ باغ زندگیم



:: بازدید از این مطلب : 357
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

مادر عزیزم  امروز اومدم سر خاکت


چه غریبانه !!!

اولین سالی بود که روز مادر  صدای نفس هاتو

نشنیدم


سر خاکت باهات حرف زدم


درد و دلامو گفتم


صدای قشنگتم با گوش جونم شنیدم


مادر عزیزم ببخش که نتونستم جلوی اشکامو


بگیرم.


زندگی من


مواظب خودت باش



:: بازدید از این مطلب : 369
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
مادرم نیست ولی در عوض فرشتگانی هستن که به بودنشان افتخار میکنم

در کنارم هستن در وجودم هستن٬حتی وقتی نیستن کاملا حسشان میکنم

خواهرانم عزیزترین کسانم اینقدر بودنشان لازم هست که حاضرم خداوند     

از عمر من کم کند و به ثانیه های عمرشون اضافه کنه

 



:: بازدید از این مطلب : 380
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

مادر

کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم 

لالایی هاتو دوست دارم

بغض صداتو دوست دارم





:: بازدید از این مطلب : 303
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
 

:: بازدید از این مطلب : 329
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
مادر، می خواهم با اشک هایم، گلی بپرورم به رنگ خون دل و به قامت

هزاران دریغ و آه، و روز مادر، بر مزارت گذارم. مادر، در این روز، آهم را بنگر و

دریغم را شاهد باش. هنوز باور ندارم که تو رفته ای. هنوز دست احساس تو

را حس می کنم. تو زنده ای!                                                          

تو نیستی ولی تا ابد در قلبم وجود داری و با یاد تو زندگی می کنم



:: بازدید از این مطلب : 323
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
 

مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم گفت: «مادرم، سخت پیر شده است و اکنون نزد

من زندگی می کند. او را بر دوش می گیرم و جابه جا می کنم. خود به او غذا می خورانم و

شست و شویش می دهم. با این حال، از روی شرم، چهره ام را از او برمی گردانم تا بدین گونه

او را تعظیم کرده باشم. آیا تلافی خدمات او را کرده ام؟» فرمودند: «نه». در ادامه پیامبر اکرم

صلی الله علیه و آله با برشمردن مشکلات و رنج های که مادر در دوران بارداری و طفولیّت فرزند

خود تحمل می کند علّت این حکم را مورد اشاره قرار می دهند.



:: بازدید از این مطلب : 345
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دیریست  روزگارم  بی تو  بد  می گذرد و

 

 

 

 

حال دلم خوش نیست....

 

اندکی  کنارم بیا  و بازگردان آن دل  شادی 

که اکنون  از آن من نیست...مادر بی تو

دارم می میرم الان دیگر احساس

میکنم هیچکس دورو برم نیست............



:: بازدید از این مطلب : 304
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
سلام بهونه‌ی قشنگ من برای زندگی
آره بازم منم، همون دیوونه‌ی همیشگی

فدای مهربونیات، چه می‌کنی با سرنوشت
دلم برات تنگ شده بود، این نامه رو واست نوشت

حال من و اگه بخوای، رنگ گلای قالیه
جای نگاهت بدجوری، تو صحن چشمام خالیه

ابرا همه پیش منن، اینجا هوا پر از غمه
از غصه‌هام هر چی بگم، جون خودت بازم کمه

دیشب دلم گرفته بود،‌ رفتم کنار آسمون
فریاد زدم یا تو بیا، یا من و پیشت برسون

فدای تو نمی‌دونی، بی تو چه دردی کشیدم
حقیقت و واست بگم، به آخر خط رسیدم

رفتی و من تنها شدم، با غصه‌های زندگی
قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی

نمی‌دونی چقدر دلم تنگه برای دیدنت
برای مهربونیات، نوازشات، بوسیدنت

به خاطرت مونده یکی،‌ همیشه چشم‌براهته؟
یه قلب تنها و کبود، هلاک یه نگاهته؟

من می‌دونم همین روزا، عشق من از یادت می‌ره
بعدش خبر می‌دن بیا، که داره دوستت می‌میره

روزات بلنده یا کوتاه، دوست شدی اونجا با کسی
بیشتر از این من و نذار، تو غصه و دلواپسی

یه وقت من و گم نکنی، تو دود این شهر غریب
یه سرزمین غربته، با صد تا نیرنگ و فریب

فدای تو یه وقت شبا، بی‌خوابی خستت نکنه
غم غریبی عزیزم، زرد و شکستت نکنه

چادرشب لطیفتو، از روت شبا پس نزنی
تنگ بلور آبتو، یه وقت ناغافل نشکنی

اگه واست زحمتی نیست، بر سر عهدمون بمون
منم تو رو سپردمت، دست خدای مهربون

راستی دیروز بارون اومد، من و خیالت تر شدیم
رفتیم تو قلب آسمون، با ابرا همسفر شدیم

از وقتی رفتی آسمون‌مون پر کبوتره
زخم دلم خوب نشده، از وقتی رفتی بدتره

غصه نخور، تا تو بیای حال منم اینجوریه
سرفه‌های مکررم، مال هوای دوریه

گلدون شمعدونی‌مونم، عجیب واست دلواپسه
مثه یه بچه که بار اوله میره مدرسه

تو از خودت برام بگو، بدون من خوش میگذره؟
دلت می‌خواد می‌اومدم، یا تنها رفتی بهتره؟

از وقتی رفتی تو، چشمام فقط شده کاسه خون
همش یه چشمم به دره، چشم دیگم به آسمون

یادت می‌آد گریه‌هامو، ریختم کنار پنجره
داد کشیدم تو رو خدا، نامه بده یادت نره

یادت می‌آد خندیدی و،‌ گفتی حالا بذار برم
تو رفتی و من تا حالا، کنار در منتظرم

امروز دیدم دیگه داری، من و فراموش می‌کنی
فانوس آرزوهامونو داری خاموش می‌کنی

گفتم واست نامه بدم، نگی عجب چه بی‌وفاست
با اینکه من خوب می‌دونم، جواب نامه با خداست

عکسهای نازنین تو، با چند تا گل کنارمه
یه بغض کهنه چند روزه، دائم در انتظارمه

تنها دلیل زندگی،‌ با یه غمی دوست دارم
داغ دلم تازه می‌شه،‌ اسمت و وقتی می‌آرم

وقتی تو نیستی چه کنم،‌ با این دل بهونه‌گیر؟
مگه نگفتم چشمات و، از چشم من هیچوقت نگیر؟

حرف من و به دل نگیر،‌ همش مال غریبیه
تو رفتی، من غریب شدم. چه دنیای عجیبیه

زودتر بیا، بدون تو اینجا واسم جهنمه
دیوار خونمون پر از، سایه‌ی غصه و غمه

تحملی که تو دادی، دیگه داره تموم می‌شه
مگه نگفتی همه جا،‌ مال منی تا همیشه؟

دلم واست شور می‌زنه،‌ این دل و بی‌خبر نذار
تو رو خدا با خوبیات، رو هیچ دلی اثر نذار

فکر نکنی از راه دور، دارم سفارش می‌کنم
به جون تو فقط دارم، یه قدری خواهش می‌کنم

اگه بخوام برات بگم، شاید بشه صد تا کتاب
که هر صفحش قصه‌ی چند تا درده و،‌ چند تا عذاب

می‌گم شبا ستاره‌ها، تا می‌تونن دعات کنن
نورشون و بدرقه‌ی، پاکی خنده‌هات کنن

یه شب تو پائیز، که غمت سر به سر دل می‌ذاره
مریم، همون کسی که بیشتر از همه دوست داره


........ مریم حیدرزاده.........



:: بازدید از این مطلب : 342
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
در كودكي مي خواستم قدرت داشته باشم تا جهان را بسازم .
وقتي نوجوان شدم تصميم به ساختن كشورم گرفتم
در جواني اراده ساختن شهرم را كردم .
در ميانسالي به فكر خانواده خود افتادم .
و وقتي پير شدم ديدم كه فرصتي ندارم و بايد به خود مشغول شوم . كه اگـــــــــــر ... خـــــود را مي ساختم ...... خـانواده ؛ شهــر ؛ كشــور و جهــانم ؛ ساخته مي شد...


:: بازدید از این مطلب : 348
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
خلاصه ای از زندگی امام(ره)

امام خمینی رحمه الله در روز 20 جمادی الثانی 1320 هجری قمری مطابق با 30 شهریور 1281 هجری شمسی هم زمان با سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در شهرستان خمین از توابع استان مرکزی ایران در خانواده ای اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانی از سلاله زهرای اطهر علیهاالسلام به دنیا آمد.

برای مشاهده کامل مطلب روی ادامه مطلب کلیک کنید...



:: بازدید از این مطلب : 439
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

تا تو بودی رخنه‏ای برغم نبود / زخم دل را حاجت مرهم نبود

با زلالی‏هایت ای تفسیر عشق / عشق‏ورزی سخت بر آدم نبود

رحلت امام خمینی بر عاشقانش تسلیت باد.



:: بازدید از این مطلب : 355
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
هنگامي كه درزندگيت اوج ميگيري دوستانت ميفهمندكه تو چه كسي بودي.
اماهنگامي كه درزندگي به زمين ميخوري آنوقت توميفهمي كه دوستانت چه كساني بودند...

 

ازميان اين همه بود مادرارزوي يكي بوديم كه نبود...

 

من انتظار تو را مي کِــشم و تو ... مرا از انتظارت مي کـُشي ... لعنت بر هر چه فتحه و ضمه و کسره !

 

گاهي سكوت همان دروغ است كمي شيكتر،روشن فكرانه تر بامسئوليت كمتر!

 

زندگي بايدكرد  گاه بايك گل سرخ،گاه بايك دل تنگ...گاه بايد روييد درپس اين باران،گاه بايدخنديد بر اين غمه بي پايان..



:: بازدید از این مطلب : 327
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
وقتی پست میزاری و نظر نمیدن انگار میری کوچه اما بچه ها بازیت نمیدن...!

.

.

.

یک ضرب المثله داریم که میگه : اونیکه نظر نمیده از حسودیشه..! :دی

حالا کیا حسود نیستن ؟؟؟



:: بازدید از این مطلب : 316
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 خرداد 1391 | نظرات ()