نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

ام البنین صدایت کنم یا...؟

سلام، مادر شهامت، مادر رشادت و مادر شهادت! چه نیک آرمیده ای! چقدر آسوده، صورت به خاک نهاده ای! انگار همین دیروز بود! علی علیه السلام به عقیل فرمود: برایم از قبیله ای رشید و شجاع، همسری بیاب!

و تو، برگزیده این انتخاب بودی تا قدم به خانه وحی بگذاری

تا سایه مهربانی ات را مادرانه، بر خانه وحی بگسترانی.

که تو هم فاطمه بودی؛ فاطمه ای که می خواست جگر گوشه های بانویش فاطمه علیهاالسلام را پناه باشد!

فاطمه ای که می خواست زینبِ فاطمه علیهاالسلام را مادری کند! فاطمه ای که می خواست حسین فاطمه علیهاالسلام را عاشقانه خدمت کند!




:: بازدید از این مطلب : 403
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
                      

:: بازدید از این مطلب : 442
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

در سال ۱۳۳۱ دانشکده الهیات دانشگاه تهران ، تصمیم گرفت تعدادی مدرس از میان طلبه ها و روحانیان به صورت حق التدریس به کار بگیرد . تعداد زیادی از طلبه ها برای امتحان ورودی ثبت نام کردند ، اما دوستان و آشنایان مرتضی هر چه به او اصرار کردند ، نپذیرفت . در آخرین روز فهمید برادرش نام او را هم نوشته است وباید در آزمون شرکت کند . سپس شرکت کرد . امتحانات هشت روز طول کشید . سوالات بسیار سخت بودند . اما در میان ورقه های سیصد و چهار نفر داوطلب ، تنها ورقه یک نفر بود که استادان را سخت به حیرت انداخت




:: بازدید از این مطلب : 405
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

تا فاطمه است وجگر سوخته اش

با داغ دل لاله کسی کار ندارد

از ناله پنهان علی در دل شبها پیداست،که دل دارد و دلدار ندارد



:: بازدید از این مطلب : 375
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

آیت الله شاه آبادی می­فرمود:

«سالک الی الله در صورتی می­تواند به جایی برسد که در ضمن سیر، اوّل مرتبه اتکاء به خانم حضرت صدیقه (سلام الله علیها) داشته باشد و این محبّت خانم حضرت صدیقه (سلام الله علیها) است که انسان را به راهی که باید برود هدایت می­کند و اگر نباشد اصلاً سیری وجود نخواهد داشت. ایشان از ائمّه علیهم السلام روایت می­کردند که شما هر وقت محتاج می­شوید دست به دامن ما شوید و ما هر وقت گرفتار می­شویم دست به دامن مادرمان می­شویم. گرفتاری و احتیاج ائمّه (علیهم السلام) همان مقامات قرب الهی است که حد یقف ندارد و لذا ایشان می­فرمود محال است سالک سیر و سلوک کند و به جایی برسد مگر از طریق خانم حضرت زهرا (سلام الله علیها) و البته منظور از این که به جایی برسد، نه این امور که مثلاً افکار رابخواند یا هر چیز می­خواهد برای او مهیّا باشد، نه! آن­ها اصلاً ارزش ندارد. آن چیزی که ارزش دارد مقام قرب پروردگار است و این مقام محقق نمی­شود مگر از طریق خانم حضرت زهرا (سلام الله علیها).»



:: بازدید از این مطلب : 448
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

دل نوشته های يك پدر

 پدر كه باشي !!!
با تمام سختي ها و مشقت هاي روزگار،با ديدن غم فرزندت
مي گويي : نگران نباش ، درست ميشود. خيالت تخت ، مــــــــــن پشتت هستم "
پدر كه باشي ؛
سردت مي شود و كت بر شانه ي پسر مي اندازي.
چهره ات خشن مي شود و دلت دريايي....آرام نمي گيري تا تكه ناني نياوري
پدر كه باشي ؛
عصا مي خواهي ولي نمي گويي.
هرروز، خم تر از ديروز، جلوي آينه تمرين محكم ايستادن مي كني
پدر كه باشي ؛
در كتابي جايي نداري و هيچ چيز زير پايت نيست.
بي منت از اين غريبگي هايت مي گذري
تا پدر باشي. پشت خنده هايت فقط سكوت مي كني.
پدر كه باشي ؛
به جرم پدر بودنت، حكم هميشه دويدن برايت ميبُرند.
بي اعتراض به حكم فقط مي دوي.
بي رسيدن هامي دوي و در تنهايي ات نفسي تازه مي كني.
پدر كه باشي ؛

در بهشتي كه زير پاي تو نيست باز هم دلهـره هايت را مرور مي كني



:: بازدید از این مطلب : 422
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

باسمه تعالی

«فدک؛ فریادی فراتر از میراث»

کنون خلافت را همچون اشترى مهار کرده و جهاز بر نهاده، در اختیار گیر!اما روز حشر بی گمان فرا خواهد رسید. و بدان که دادگرترین حاکم، خداوند و دادخواهترین مدعّى، محمّد و بهترین میعادگاه قیامت است و در آن روز، تباهکاران به زیان در خواهند ماند.             

فرازی از خطبه ى فدکیه حضرت زهرا(علیها السلام)

آخرین روزهای زندگانی فاطمه زهرا (علیها السلام)، با غصب خلافت و تحریف پیام پیامبر پیوند می‌خورد. در روزهایی که حکومت، تلاش بر به انزوا کشیدن علی (علیه السلام) دارد، فدک اهمیتی دو چندان می‌یابد. فدک، سرزمینى است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آنرا به فاطمه (علیها السلام) هدیه فرمود.لیکن پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، دستگاه خلافت آن را مصادره کرد. در مقابل، حضرت زهرا (علیها السلام)براى مطالبه حق خود اقدام نمود و ادعاى مالکیت آن را مطرح کرد؛ ولى حکومت، ادعاى آن حضرت را نپذیرفت.اما شاید هدف اصلی فاطمه (علیها السلام)و تلاش خستگی ناپذیر وی در آن ایام در پس پرده بحثها پنهان مانده باشد.قطعا بازگشت به سخنان فاطمه (علیها السلام) در آخرین روزهای حیات، روشنگر راز اعتراض اوست.



:: بازدید از این مطلب : 446
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

سوم جمادی الثانی، سالروز شهادت مظلومانه

بزرگ مدافع اسلام و آئین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)،

را بر تمام مسلمانان جهان، به خصوص شما دوست گرامی تسلیت می‌گویم.



:: بازدید از این مطلب : 402
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

دوم ارديبهشت، سالروز تاسيس سپاه

دوم ارديبهشت ماه سالروز تاسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در سال 1358 است؛ هرچند كه به گفته برخي از فرماندهان قديمي تر آن، اين تاريخ عملا به بهمن 57 برمي گردد.

سپاه يك حركت طبيعي و خودجوش مردمي بود كه همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي تشكيل شد. در روزهاي پيش از انقلاب اسلامي، نيروي امنيتي و پليس رژيم شاه عملا در محله‌ها حكومتي نداشت و ارتش و نيروهاي انتظامي هم به پادگان‌ها و مقرهاي خودشان رفته بودند و بدين ترتيب اداره خيابان‌ها و كوچه‌ها در دست مردم بود؛ بنابراين به محض اين‌كه انقلاب اسلامي پيروز شد، مردم مساجد را به پايگاه‌هاي خود تبديل كردند كه در آن‌جا، هم كميته‌ها و هم سپاه به وجود آمد.




:: بازدید از این مطلب : 419
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

 Anhdepblog.com

نیا باران زمین جای قشنگی نیست؛ من از جنس زمینم خوب میدانم، که: دریا، جاده ی تو؛ ماهی بیچاره را در تور ماهیگیر گم کرد...

 

نیا باران زمین جای قشنگی نیست؛ من از جنس زمینم خوب میدانم، که: گل در عقد زنبور است اما یک طرف سودای بلبل؛ یک طرف بال و پر پروانه را هم دوست میدارد...

 

نیا باران زمین جای قشنگی نیست؛ من از جنس زمینم، خوب میدانم، که: اینجا جمعه بازار است و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه میدادند...

 

نیا باران زمین جای قشنگی نیست؛من از جنس زمینم خوب میدانم: در اینجا قدر مردم را به جو اندازه میگیرند... نیا باران پشیمان میشوی از آمدن؛ زمین جای قشنگی نیست؛ در ناودان ها گیر خواهی کرد...

 

نیا باران در اینجا قدر نشناسند مردم؛ در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان در به در اندازه میگیرند... نیا باران... نیا باران... نیا باران...

 



:: بازدید از این مطلب : 506
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

 

روزی گنجشکی با دشواری روزگار لانه ساخت. بادی وزید لانه اش ویران شد از خدا گله مند شدو گریست خدا سکوت کرد گنجشک باز گله کردخدا جز لبخندپاسخی نداد.

ای آدمیزاد کمی بیاندیش و آگاه باش سرابی که از نومیدی می نگری حکمتی بیش نیست چرا که اگر بادی نمی وزید و گنجشک به آشیانه می شد حال از گزند مار قلب کوچکش نمی تپید...

iy9oitqjjos3v1lrgvn.gif



:: بازدید از این مطلب : 645
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

خدای من ! به آنها که دوستشان دارم و از دوستی با من گریزانند بیاموزکه:

"دوست داشتن

عشق ورزیدن آنها  حق منست

آنان مختارند مرا دوست بدارند یا که رد کنند

اما دوست داشتن عشق ورزیدن به آنها حق منست

حقی ست که خداوند متعال

آنرا بر من

مسلم  نموده است!...

پس آنان با ظلم بر من

نمی توانند حق مرا از من باز ستانند

وبا خود خواهی  مرا از دوست داشتن خویش باز بدارند!..."

 

 




:: بازدید از این مطلب : 403
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
سلام خدای من

سلام به تو که همیشه پاکی و منزه .میدونی من همیشه تو ادما دنبال یکی میگشتم که پاک ومنزه باشه

  توی ادمایی که

با من هم عصرن و من میشناسمشون نتونستم پیدا کنم .نتونستم افریده ای از تو رو پیدا کنم   .هر چی

گشتم نتونستم پیداش کنم اخر سرش به عقب

که نگاه کردم دیدم درام بد جا دنبالش میگردم  دیدم توی این بیابون برهوت دنیا که همه چشمه هاش

سرابن نمیشه اب زلال پیدا کرد واسه همین هم اومدم تا توی یه دنیای دیگه ردای مهربونی و بخشش

تو رو چنگ بزنم و دست نیاز به سوی بی نیازی دراز کنم که هم بهش اعتماد دارم هم میدونم

تا حالا بهم اعتماد کرده با اینکه بسیار خطا از من دیده .و میدونم که منو دوست داره و داشته حتی

مواقعی که فراموشش کردم .اون منو فراموش نکرده و لطفش همیشه شامل حالم بوده

و اون کسی نیست جز تو ای خدای مهربون من .یارب العالمین میدونم این منم که گه گاه موجب میشم

بین من و تو فاصله بیافته کمکم کن تا بتونم پیوندم رو با تو محکم کنم

یاریم کن تا بتونم خودم رو از قید و بند دنیای پلیدی ها و مادیات و گناهان ازاد کنم و ازاده به شوق دیدن

تو رهسپار وادی امن تو بشم.

خدایا روا مدار که گناهان و مکاید شیطانی جای تو رو در قلب من پر کنن

خدایا با اینکه تو انسان را از گل افریدی و به انسان قدرت عطا کردی از نیروی لایزال خودت تا بتونه

دربرابر شیطان مقابله کنه اما من تمام سرمایه قدرتم رو در طی سالیان متمادی که با گناه و معصیت

هم جوار بودم از دست دادم و اکنون ضعیف  و ناتوان همچون همان گلی که مرا از ان ساختی

به درگاهت رو میاورم و از تو میخواهم که مرا یاری رسانی تا در برابر شیطان پشتم نلرزد و

گردن به زیر یوغ گناه نسپارم

خدا کمکم کن تا نیکی ها را در دلم بپرورم و خوشی های زود گذر دنیا را در نظرم حقیر و خوار بگردان

مبادا به واسطه خوشی مادی اخرتم را به نابودی بکشانم

خدایا کمکم کن تا دوستت داشته باشم و دوست داشته باشم هر آنچه تو دوست داری

امین یا رب العالمین

 



:: بازدید از این مطلب : 484
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

           آیا میدانید چرا رنگ موی انسان آبی یا سبز نیست ؟

در میان رنگ‌های موی طبیعی انسان‌ها هر رنگی را می‌توان یافت و طیف وسیعی از رنگ‌ها را می‌توان دید، اما هرگز نمی‌توانید رنگ آبی یا سبز را بین رنگ‌های طبیعی موها ببینید. آیا می‌دانید که چرا موهای ما آبی و سبز نیست؟

رنگ مو توسط دو نوع مختلف از رنگدانه‌هایی به نام ملانین تعیین می‌شوند، این رنگدانه‌ها همچنین مسوول تعیین رنگ پوست ما نیز هست. شاید یکی از دلایلی که ملانین سبب رنگ آبی در موها نمی‌شود این باشد که آبی رنگی سرد و خسته‌کننده است و به مرور زمان سبب خستگی چشم‌ها می‌شود، اما بیشتر رنگدانه‌های ملانین شامل رنگدانه‌ای به نام اوملانین (EUMELANIN) است که مسوول رنگ مشکی تا قهوه‌ای است و رنگدانه دیگر فوملانین (PHEOMELANIN) است که این رنگدانه مسوول رنگ‌های مایل به قرمز تا زرد است که جزو رنگ‌های شاد و نشاط آورند و سبب خستگی چشم‌ها و روحیه نمی‌شوند.

افزایش این رنگدانه سبب گرایش رنگ مو به سمت قرمز یا بلوند می‌شود، اما این‌که چرا در ما انسان‌ها تنها این دو نوع رنگدانه مسوول تعیین رنگ موهاست هنوز معلوم نیست. شاید یک دلیل آن باشد که این رنگدانه‌ها سبب بهبود و توسعه توانایی‌های ما برای سازگاری با محیط هستند؛ چرا که استتار و پنهان ماندن در محیط آن هم برای انسان‌هایی

که میلیون‌ها سال پیش در طبیعت زندگی می‌کرده‌اند امری بسیار لازم و حیاتی بوده است و لذا رنگ آبی چندان اثر حفاظتی و استتار شدن را میان سنگ‌ها و درختان فراهم نمی‌کرده است، اما شاید با تغییر زندگی بشر در آینده رنگدانه‌های مو باز هم تغییر رنگ دهند و رنگ‌های دیگری نیز برای موها پیدا شود. هرچند انسان امروز این مشکل تنوع‌طلبی خود را به آسانی و با ساخت انواع رنگ مو به خوبی حل کرده است.




:: بازدید از این مطلب : 572
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
اوايل دهه شصت نوجواني بيش نبودم، اما خوب به خاطردارم آن روزهايي را كه تنها شامپوي موجود، شامپوي خمره ايي زرد رنگ داروگر بود. تازه آن را هم بايد از مسجد

:: بازدید از این مطلب : 442
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
شهید مهدوی آرزویش شناساندن شهید عبدالحمید حسینی به همه بود؛ که با تلاشهای ایشان این آرزو به حقیقت پیوست.
- اما این که چگونه با این شهید آشنا شد، چطور او را از بین 14000 شهید شهرمان انتخاب کرد و رابطه اش با اوچگونه بود ، چه خصوصیتی از آن دید که شیفته اش شد؟ و چرا عبدالحمید؟
و چرا با همه قوا سعی کرد ما او را بشناسیم، او در سن جوانی پرواز کرد وما را با علامت سوالها تنها گذاشت...
همچنان به صورت یک راز (طبق گفته مادر ایشان) بین خودش، خدایش و عبدالحمید باقی مانده است و شاید هر وقت صلاح خدا باشد این راز فاش بشود.
بعد از سمینار آشنایی با سرباز فدایی اسلام پاسدار شهید عبدالحمید حسینی با مادر بزرگوار شهید محمد مهدوی در مورد چندی از مسائلی که در سمینار مطرح شد صحبتهایی کردیم......

**چطور شهید مهدوی با شهید عبدالحمید آشنا شد؟
هفت سینی به نام هفت سین شهدا که با نام هفت شهید سید تزئین شده بود و نام شهید عبدالحمید حسینی هم در بین آن 6 شهید بود فکر کنم اولین بار توجه محمد را جلب کرده بود؛ اولها محمد فکر می کرد که شهید حسینی سید است ولی بعدها فهمید که ایشان سید نیستند.
محمد با خواندن کتاب شهید عبدالحمید حسینی به او علاقه مند شد و از دفتر دارالرحمه قبر او را پیدا کرد.
بعد سراغ هم رمزهای ایشان سردار مینایی، سردار نصیری و خواهر ایشان حتی آقای آیت الله سید علی اصغر دستغیب (به این دلیل که عبدالحمید زمانی محافظ آقای دستغیب بودند ) رفت.
جالب این که همگی از محمد می پرسیدند چرا دوست داری از عبدالحمید بدانی؟ تو که زمان عبدالحمید هنوز متولد نشده بودی؟ محمد هم در جواب آنها می گفته باید شهدا را به همه نشان دهیم و این وظیفه بر گردن همه ما است.
حتی خود محمد تمام برنامه ریزی ها و سخنرانی های بزرگداشت فدایی امام زمان (عج) را هماهنگ کرده بود تا یک روز خودش آن را برگزار کند اما حال که شربت شهادت را نوشیده دوستانش آن را اجرا کردند و البته که محمد و روح پاکش هم حضور داشتند.
هرهفته سر قبرش می رفت و با او صحبت می کرد.
بهش می گفتم مادر جان شبها خوب نیست به دارالرحمه بروی؛ می خندید و می گفت: نه مادر! «اینقدر شهدا من را تحویل می گیرند، جلوم بلند می شوند، با هم نماز شب می خوانيم آنقدر با شهدا حال می کنم که نگو.»
خواهر عبدالحمید حسینی می گفتند: اولین باری که محمد به من زنگ زد و از من خواستند که با پدر یا مادرم صحبت کنند و من گفتم که هر دو آنها به رحمت خدا رفته اند؛ معذب شد، احساس کردم این از آن جوانهایی است که صحبت با یک خانم براش سخت است؛ بهش گفتم آقای مهدوی شما چند سال دارید؟ گفت: 19 سال. گفتم: چند سال از فرزند کوچک من کوچکتر هستی و من جای مادرت هستم؛ با این حرف مثل این که خیلی راحت تر توانست با من در مورد عبدالحمید حرف بزند.
محمد ساعت ها با خواهر عبدالحمید در مورد ایشان تلفنی صحبت کرده بود، بدون اینکه همدیگر را ببینند و همیشه به آن خواهر بزرگوار می گفت که من می خواهم برای عبدالحمید کاری بکنم (گردنم است). شب آخری، قبل از اینکه کانون بیاید زنگ زد به خواهر عبدالحمید و برخلاف همیشه به او گفته بود می خواهم با عبدالحمید یک کار استثنایی بکنم. – و همان شب ساعت 21:15 محمد پرواز کرد.
بعد از شهادت محمد، خواهر عبدالحمید به خانه ما آمد و وقتی در اتاق محمد، عکس برادرش را دید خیلی تعجب کرد چون می گفت این عکسی است که فقط خودش تنها داره.......... (و این همان عکسی است که در تراکتها زده بودند)
مادر شهید مهدوی ادامه دادند محمد خیلی این عکس را دوست داشت همیشه با شوق به آن نگاه می کرد و به من می گفت: «مامان ببین این شهید، تیر به گلوش خورده، چقدر خوبه که آدم این جوری شهید بشه».
و شاید شهید مهدوی در دلش ادامه می داده: (من نیز همین گونه شهید می شوم در سن 20 سال و 7 روزگی تقریباً مثل عبدالحمید).
تقریباً روزهای آخر بود که محمد بهم گفت: مامان من مستجاب الدعوه شدم؛ گفتم مامان جان یعنی چی؟
گفت: هر وقت حس می کنم، که چیزی می خواهم قبل از اینکه به زبان بیاورم، خدا آن را برآورده می کند، مامان برام دعا کن و من هم براش دعا کردم و گفتم حالا بگو ببینم حاجتت چی هست؟ چیزی نگفت.
ای شهیدان! برای ما جامانده ها هم دعا کنید که به کاروان شما محلق شویم چون شما مستجاب الدعوه هستید.
مادر شهید مهدوی داخل وسایل محمد شعری را که او برای دوست شهیدش سروده بود این چنین می خواند:
******
یک صبا ازم پرسد تو کیستی؟
این مکان از بهر چیستی؟
گفتمش عبدالحمیدم
زنده من با این امیدم
بهر این از خلق بریدم
بهر عشق مرتضی با سر دویدم
هر زمانی، یاد یاران را شنیدم
بهر عشق پاکشان دویدم
دردشان را با جان خریدم
تا که مولا داد این نوید
من کیم؟ عبدالحمیدم
خاکی ام، عبدالحمیدم
افلاکی ام، عبدالحمیدم
من کیم؟ عبدالحمیدم
دنیا و آئینم، حسین و مرتضی یند
اصلم از ارباب عشق است
نام من سردار عشق است
جان من ارزش ندارد
من کیم؟ عبدالحمیدم
جان ناقابل بدادم در مسیر حق پرستی
با همین ناقابلم شهد شهادت را خریدم
ناله کردم در فراق و دوری تو
هر زمانی هر مکانی نام یاران آشنا بود
بهر عشق پاکشان با سر دویدم
اصل از ایل و تبار عاشق بازان خدایی است
چون حسین بن علی (ع) در کل عالم شه، ندیدم
هر جا که سخن نام زیبای تو بود
افلاک و زمین به سر سپاری دیدم
جان را به نگاه مست دوست بخشیدم
محمد همیشه می گفت: هر کاری که می خواهی انجام بدهی، ببین دردی را از امام زمان (عج) دوا می کنه یا نه؟ - تکه کلامش بود –

این هم عکس سرباز فدایی امام زمان شهید عبدالحمید حسینی که در اتاق شهید مهدوی نصب است.



:: بازدید از این مطلب : 454
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

من میخوام یه شعر نو بگم براتون عاشقا

شعری از عصر جلو بگم براتون عاشقا

یه روزی یه سرزمین که نام اون ایران ماست

اونجا که اسم قشنگش نقش بر دیوان ماست

شده بود محل تاخت و تاز هر چی یاقیه

ریخته بود آب امید مشک هر چی ساقیه

از میون این همه غارت و ظلم و شرک و زور

شیر مردی اومد از آسمونا از جنس نور

سیّدی که روح تازه داد به کالبد زمون

گفت باید بره هر چی ظلمه از خاک ایرون

گفت باید که بجنگیم ما تا آخرین نفس

جون بدیم به راه حق باید که بشکنیم قفس

عدّه ای جون دادن و از همه دنیا بریدن

دنیا رو فروختن و ندیده عقبا خریدن

عدّه ای عاشق مسلک و مرام او شدن

محرم شیفته شهد کلام او شدن

تا که بسم الله میگفت اشک همه جاری میشد

دلای خدا پرستا ز بدی آری میشد

نفس پاک حسینیش به دلا جلا میداد

نور معرفت میپاشید وعده خدا میداد

دست گلچین نگذاشت خمینی بین ما باشه

خدا دوست داشت که پیش حسین سر جدا باشه

رفت و با رفتن او پشت فلک شکسته شد

عالمی در غم هجرش به عزا نشسته شد

امّا ایزد نگذاشت خاطر ما خسته بشه

بعد رفتن خمینی راه عشق بسته بشه

وجود عاشقا رو خدا تسلّا بخشید

جمع دلشکسته رو سیّدی رعنا بخشید

سیّدی که از نگاش مهر و محبّت میباره

استواریش مثل کوهه که صلابت میاره

همه رو دعوت تقوی میکنه وقتی میاد

الهی خدا بده به رهبرم عمر زیاد

رهبری که راه اون راه شهید کربلاست

خود جا مونده ز بلا جویان دشت کربلاست

گفتم از دشت بلا حیفم اومد همین جوری

نگم از حاج همّت و آوینی و درد دوری

نکنه آی عاشقا از شهدا جدا بشیم

روز محشر شرمسار شه سر جدا بشیم

از علی تا به علی فاصله آینه ایست

این غلام مرتضی سیّد علی خامنه ایست

 

:: بازدید از این مطلب : 426
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

نشانی گیرنده : نمی دانم کجایی یا مهدی ؟! شاید در دلم باشی و یا شاید من از تو دورم . کوچه انتظار، پلاک یا مهدی!

به نام خداوند بخشنده ومهربان

سلام من به یوسف گمگشته ی دل زهرا و گل خوشبوی گلستان انتظار

ای دریای بیکران ، آفتاب روشنی بخش زندگی من که از تلالو چشمانت که همانند

خورشید صبحدم از درون پنجره های دلم عبور می کند و دل تاریک و سیاه مرا

نورانی می کند . تو کلید درِ تنهایی من ! من تورا محتاجم . بیا ای انتظار شبهای بی

پایان ، بیا ای الهه ی ناز من ، که من از نبودن تو هیچ و پوچم . بیا و مرا صدا کن ،

دستهایم را بگیر و بلند کن مرا . مرا با خود به دشتِ پر گلِ اقاقیا ببر . بیا و قدمهای

مبارکت را به روی چشمانم بگذار . صدایم کن و زمزمه ی دل نواز صدایت را در

گوشهایم گذرا کن ، من فدای صدایت باشم . چشمان انتظار کشیده من هر جمعه

به یادت اشک می ریزند و پاهایم سست می شوند تا به مهدیه نزدیک خانه مان روم

و اشک هایم هر جمعه صفحات دعا ندبه را خیس می کند . من آنها را جلو پنجره

اتاقم می گذارم تا بخار شود و به دیدار خدا رود . به امید روزی که شمشیرم با شما

بالا رود و برسر دشمنانتان فرود آید .

 

یا مهدی ادرکنی عجل علی ظهورک

دوستدار عاشقانه شما راضیه



:: بازدید از این مطلب : 499
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

بسان بركه‏ى آرام گرچه خاموشند

گمان مدار كه از يادها فراموشند

كجا غروب كند آفتاب باورشان‏

كه در حريم سحر با سپيده همدوشند

چراغ مستيشان جاودانه روشن باد

كه از پياله‏ى خورشيد باده مينوشند

ز شهر حادثه ، خورشيدها سفر كردند

ستاره‏ها همه در سوگشان سيه پوشند

به صبح عاطفه ، خورشيد مهرشان جارى است‏

به باغ خاطره ، با عطر گل هم آغوشند

ز شوق قافله‏ى آفتابيان صائم‏

در آسمان شهادت ستاره بردوشند


:: بازدید از این مطلب : 513
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
وقتي كه پزشك مسيحي هم گريه مي كند

وقتي سيد محمد براي معالجة زخم هاي شيميايي در لندن به سر مي برد ، شب ها در گوشه اي از بيمارستان به مناجات و توسل و دعا مشغول مي شد .
يك بار پزشكش به طور تصادفي متوجه حالات او شد و سخت تحت تأثير نيايش هاي او قرار گرفت .
با اين كه هم مسلك و هم زبان با سيد محمد نبود ، ولي از سيد خواهش كرد كه به او اجازه بدهد بعضي از شب ها كه سيد در حال راز و نياز است او هم در كنارش باشد .
از آن به بعد ، بعضي شب ها اين پزشك مسيحي به كنار سيد مي آمد . سيد ، مناجات مي خواند و او هم گريه مي كرد .



سيد را همه دوست داشتند
پزشكان و پرستاران سيد محمد ، بيش تر از آن كه براي معالجة سيد به اتاقش بروند، براي همنشيني با او به اتاقش مي آمدند .
گاهي اوقات هم يادشان مي رفت كه به چه بهانه اي پيش او آمده اند . آن ها ، مجذوب اخلاق و روحية مقاوم سيد محمد شده بودند .
آخر، زير فشار شيمي درماني ، آن همه روحيه و سرزندگي ، براي آنها عجيب بود .
وقتي پزشكان و پرستاران دور سيد حلقه مي زدند ، او هم كم نمي گذاشت ؛ از هر دري برايشان سخني مي گفت ؛ بدون آن كه شكوه و شكايتي كند .



:: بازدید از این مطلب : 597
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

كنار نكش حاجي

بسم الله را گفته و نگفته شروع كردم به خوردن .

حاجي داشت حرف مي زد و سبزي پلو را با تن ماهي قاطي مي كرد.

هنوز قاشق اول را نخورده ، رو به عباديان كرد و پرسيد :

 عبادي ! بچه ها شام چي داشتن؟ همينو. واقعاً ؟ جون حاجي ؟

 

نگاهش را دزديد و گفت : تُن رو فردا ظهر مي ديم .
حاجي قاشق را برگرداند . غذا در گلويم گير كرد .
حاجي جون به خدا فردا ظهر بهشون مي ديم .
حاجي همين طور كه كنار مي كشيد گفت : به خدا منم فردا ظهر مي خورم .

من زودتر از جنگ تمام مي شوم

وقتي به خانه مي آمد ، من ديگر حق نداشتم كار كنم .
بچه را عوض مي كرد ، شير برايش درست مي كرد . سفره را مي انداخت و جمع مي كرد ، پابه پاي من
 
مي نشست ، لباس ها را مي شست ، پهن مي كرد ، خشك مي كرد و جمع مي كرد .
آن قدر محبت به پاي زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه كم مي آيي خانه ؛ ولي
 
من تا محبت هاي تو را جمع كنم ، براي يك ماه ديگر وقت دارم .
نگاهم مي كرد و مي گفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من حق داري .
يك بار هم گفت : من زودتر از جنگ تمام مي شوم وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان مي دادم تمام اين
 
روزها را چه طور جبران مي كردم.


:: بازدید از این مطلب : 408
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

آلبوم علی اصغر پر بود از عکسهای قشنگ،عکس امام خمینی

،مقام معظم رهبري ، شهدا و...

وقتي داشتيم آلبوم رو ورق مي زدم ، ديدم بعضي از عكسها تكراري است .

"فتم علي اصغر اينها كه تكراريه ، گفت :

 عمدا گذاشتم كه اگر رفيقم خواست شرمنده اش نشم

من هم از عكسها ، بي نصيب نماندم.

 



:: بازدید از این مطلب : 507
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

مقام معظم رهبری

 

شهادت در راه خدا مسئله ای نیست که بشود

با پیروزی در صحنه های نبرد مقایسه شود،

مقام شهادت خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است.



:: بازدید از این مطلب : 387
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
وقتــی ارزشــها عـــوض می شــــوند


 عوضــی ها با ارزش می شــــــــــوند



:: بازدید از این مطلب : 479
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

اخذ جواز تا پایان کار

 

محاسبات سازه ای


طراحی معماری مدرن


نظارت و اجرا


با مهندسین مشاور با تجربه 


در کلیه مــنـاطـق تــهــران 


www.tarhorasme_chakad@gmail.com




:: بازدید از این مطلب : 402
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
برای من از دل شکسته نگو

که دلی دارم شکسته تر از سکوت

شکسته از درد

شکسته از زخم

شکسته از عشق

شکسته از گناه

شکسته از تنهایی

بر خواهم داشت این تکه های تنهایی را

ولباسی خواهم دوخت سپید از این همه سیاهی

برای خودم توشه ای خواهم ساخت پر از محنت و رنج

شاید خدا مرا ببخشد

شاید....



:: بازدید از این مطلب : 433
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

كاش ميشد گوشه اي نوشت :

 

 


خدايا امشب خيلي خستم... فردا صبح بيدارم نكن



:: بازدید از این مطلب : 571
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

آرامش چیست؟

نگاه بگذشته و شكر خدا

 

نگاه به آینده و اعتماد بخدا

 

نگاه به اطراف و جستجوی خدا

 

نگاه بدرون و دیدن خدا

 

لحظه هایت سرشار از بوی خدا




:: بازدید از این مطلب : 385
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

انواع زن‌ها


 زنها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می کنند البته بدون بخارش هم بدرد نمی‌خورد.
 زن ها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشک آدم رو در می‌آورد.
 زنها مثل سکوت هستند با کوچکترین حرفی میشکنند.
 زنها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می کنند.
 زنها مثل تخت خوابگاه هستند نوها و تازه هایشان کمیابند و کهنه هایش هم سرو صدا زیاد می کنند.
 زن ها مثل الکل هستند دیر بجنبی همهشان می پرند.
 زنها مثل عینک دودی هستند با هردودنیا را تیره و تار می بینی.
 زنها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.
 زنها مثل کامپیوتر هستند یک بار خودش را میگیری و یک عمر لوازم جانبی آنرا.
 زنها مثل کیک خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان می شود اما کمی بعد دل آدم را میزند.
 زنها مثل زیر شلواری هستند مردا با هیچکدامشان جرأت نمی کنند به بازار بروند.
 زنها مثل لاستیک سواری هستند کمتر از چهارتا بیفایده است.
 زنها مثل بچه ها هستند تا وقتی که ساکتند خوبند.

*+*+*+*++*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

انواع مردها


 مردها مثل مخلوط کن هستند در هر خانه یکی از آنها هست ولی نمیدانید به چه درد میخورد
 مردها مثل آگهی بازرگانی هستند حتی یک کلمه از چیزهائی را که میگویند نمیتوان باور کرد
 مردها مثل کامپیوتر هستند. کاربری شان سخت است و هرگز حافظه ای قوی ندارند
 مردها مثل سیمان هستند. وقتی جائی پهنشان میکنی باید با کلنگ آنها را از جا بکنی
 مردها مثل طالع بینی مجلات هستند. همیشه به شما میگویند که چه بکنید و معمولاً اشتباه می گویند.
 مردها مثل جای پارک هستند. خوب هایشان قبلا اشغال شده و آنهائی که باقی مانده اند یا کوچک هستند یا جلوی درب منزل مردم
 مردها مثل پاپ کورن ( ذرت بو داده ) هستند. بامزه هستند ولی جای غذا را نمی گیرند
 مردها مثل باران بهاری هستند . هیچوقت نمیدانید کی می آیند ، چقدر ادامه دارد و کی قطع میشود
 مردها مثل پیکان دست دوم هستند ارزان هستند و غیر قابل اطمینان.
 مردها مثل موز هستند، هرچه پیرتر میشوند وارفته تر میشوند
 مردها مثل نوزاد هستند، در اولین نگاه شیرین و بامزه هستند اما خیلی زود از تمیز کردن و مراقبت از آنها خسته می شوید



:: بازدید از این مطلب : 434
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
این کار به دو روش صورت می گیرد. یکی از این دو روش فقط نیاز به کابل شبکه و دیگری علاوه بر کابل، نیازمند هاب است.

در اینجا شبکه کردن دو سیستم تنها با کابل شبکه را توضیح می دهیم. قبل از هر اقدامی برای شبکه کردن رایانه ها از وجود کارت شبکه اطمینان حاصل کنید. برای شبکه کردن دو رایانه لازم است که IP مشخصی برای هر دو سیستم تعیین کنیم. برای این کار به کنترل پنل سیستم بروید. در این قسمت گزینه Local Area Connection را انتخاب کرده و روی آن راست کلیک کنید. از منوی باز شده گزینه Propertiesرا انتخاب کنید. در این قسمت به سربرگ Networking رفته و روی Internet Protocol کلیلک کنید. پس از آن دکمه Properties را بزنید. در صفحه باز شده به سربرگ General رفته و روی گزینه Use The Ip Address کلیک کنید. در این قسمت آی پی رایانه را برابر 192.168.12.1  قرار دهید و یک مرتبه دکمه سربرگ را بزنید تا مقدار Subnet Mask برابر 255.255.255.0 شود. پس از انجام این کار از این قسمت خارج شده و مشابه این عمل را برای سیستم دوم انجام دهید. تنها فرقی که باید در تنظیمات سیستم دوم رعایت کنید این است که آی پی را برابر 192.168.12.2 قرار دهید. پس از پایان این مرحله، دو کامپیوتر شبکه شده است و شما باید برای مشاهده فایل های به اشتراک گذاشته شده به این صورت عمل کنید. وارد My  Computer شده و در قسمت آدرس، آی پی سیستم مورد نظر را وارد کنید.



:: بازدید از این مطلب : 502
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 ارديبهشت 1391 | نظرات ()