وای نمیدونید که الان چقدر خستم ،فقط دلم میخواست درباره امروز یکم بحرفم

میتونم بگم امروز مزخرف ترین روز عمرم بود، تمام مدت یا دعوا کردیم یا دعوا دیدیم

تقریبا زنگای اخر بود که منو پری و غزاله رفتیم تو سالن تا موهامونو درست کنیم ، یهو چشمم به ایناز افتاد و رفتم خیرشو چسبیدم  که چرا درباره من حرف میزنه تو مدرسه ؟ اونم قسم خورد و گفت که شیما جعفری ( از عمد فامیلشو میگم )  پشت سرم حرف میزنه نه من!  همون لحظه شیما اومد وقتی دید با دوستش دارم میحرفم اتیش گرفت و اومد طرفم ، منم همچین هولش دادم که خورد به نرده ، بعد صدامون بلند شد و کل بچه ها از کلاساشون دراومدن ،بیچاره شیما یهو سرخ شد و نزدیک بود گریش دربیاد ، تا اومدم برم طرفش غزاله جدامون کرد منو برد تو کلاس ،رفتم رو میز نشستم و به پری گفتم ، از اونجایی که شیما پشت سر پری هم حرف دراورده بود یهو حرصش دراومد و پرید تو سالن : از پشت همچین موهای شیما رو گرفتو کشید که نصف موهاش کنده شد ! منم یهو وارد دعوا شدم ، نمیدونید چه دعوایی بود ! کل مدرسه جمع شده بودن و دورمون کرده بودن ، جالب اینجا که همه منو پری و تشویق میکردن ، بیچاره اونایی که اومدن جدامون کنن از هر ۳ تامون کتک خوردن و تصمیم گرفتن که برن کنار ، دعوای لفظی بود به جز اولش

فکر کنم یه چشمش ناقص شد چون تمام مدت دستم تو چشمش بود، هر چی سرش اومد حقش بود ، کشیدمش کنار و بهش گفتم : چرا پشت سر من حرف دراوردی ؟ مگه من چه بدی به تو کردم ؟ اونم مثل گاو موندو منو نگاه کرد ، اومدم که بزنمش بچه ها کنارم کشیدن ، خیلی عصبی بودم ، تو عمرم انقدر عصبی و اسی نبودم ، فکر کنم تا چند سال همه این دعوا رو یادشون بمونه، الانم صدام گرفته انقدر بلند حرف زدم و سرش داد زدم ،

پ.ن: حالــــــــــــــــــــــــــــــــم ازش بهم میخوره دختره ی ............ !

پ:ن : ممنووووووووووون از غزاله ی عزیزم که در همه مواقع در کنارمــــــــــــــه !

پ.ن: هرکـــــــــــــــــــس خیلـــــــــــی وقته کـــــــــــــه سر نزده به دزودی حذف خواهد شـــــــــــــد بعد از من گلـــــــــــــــه نکنید چون مـــــــــــن از اول مقررات و براتون گفــــــــــــتم !