صنع الهی در سراسر عالم هستی
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
خداوند در قرآن می فرماید: «اولم یروا الی الطیر فوقهم صافات و یقبضن ما یمسکهن الا الرحمن انه بکل شی ء بصیر؛ آیا به پرندگان بالای سرشان ننگریسته اند که بال هایشان را باز و بسته می کنند؟ آنها را جز (خدای) رحمان نگاه نمی دارد. مسلما او به هر چیزی بیناست» (ملک / 19) یعنی صنع الهی را نمی بینند؟

مقصود از دیدن صنع الهیخیلی چیزها در عالم هست که اگر انسان، ساده آن مطلب را ببیند به نظرش می آید که غیر از این دیگر چیزی امکان پذیر نیست ولی یک وقت انسان می بیند که در همین عالم چیزهای دیگری بر ضد آنچه که وجود دارد امکان پذیر هست اما بدون آنکه آنچه که بر ضد این است درواقع مخالف این باشد بلکه امری است مافوق این. حال برایتان مثالی عرض بکنم. من نمی دانم این مطلب حقیقت است یا افسانه، می گویند اول باری که هواپیما پیدا شده بود شخصی به حکیمی از حکیمان قدیم ایران که معلوم می شود آن سوال کننده هم خودش یک آدم نیمه مطلعی بوده و لهذا طرح قضیه را به صورت غلط کرده است گفته بود: شما فیلسوفان مدعی هستید که یک جسم ثقیل و سنگین لازمه طبیعتش به طور جبر این است که توجه به مرکز زمین دارد و لهذا اگر ما سنگی را در بالا رها کنیم به طرف مرکز زمین حرکت می کند، یک قطعه آهن را رها کنیم، به طرف مرکز زمین حرکت می کند. گفت بله. گفت: اخیرا یک صنعتی در اروپا پیدا شده است که این صنعت نظریه شما را باطل کرده است، معلوم می شود که جسم ثقیل هم می تواند آن بالا بایستد بدون اینکه به زمین سقوط کند. می گویند: آن حکیم گفت: چنین چیزی محال است و امکان ندارد. البته طرح این حرف به این صورت برای آن حکیم از اول غلط بوده چون آن چیزی که آن حکیم گفته محال است، الان هم محال است یعنی اگر ما یک جسم ثقیلی را رها کنیم بدون اینکه یک نیروی مقاومتی در مقابل نیروی ثقل وجود داشته باشد، محال است سقوط نکند. در آن داستان بوعلی سینا و ابوسعید ابوالخیر نیز ابوسعید همین سوال را مطرح کرد. می گویند در حمام او با یک قدرت به اصطلاح عرفانی خاص تشت مسی را به طرف بالا انداخت و تشت آنجا ایستاد، گفت: شما حکیمها که می گویید یک جسم ثقیل اگر بالا برود طبعا باید بیفتد این چرا نمی افتد؟ بوعلی گفت: ما حکیمها می گوییم بدون قاسر نمی ایستد یعنی بدون یک قوه دیگری که بیاید اثر آن قوه را خنثی کند ولی الان اراده یک عارف مانع سقوط اوست، الان هم او می خواهد بیفتد پایین ولی فعلا اراده یک مرد کامل مانع افتادن است.

حال، در مورد هواپیما معلوم است که اگر یک قوه دیگری به نام قوه بخار نباشد که هواپیما هیچ وقت آن بالا نمی ایستد. طرح مساله به این صورت غلط است ولی این نشان می دهد که اگر صنعی و صنعتی در کار باشد، اگر تدبیری در کار باشد، آن تدبیر می تواند با ترکیب کردن نیروها عملی بر ضد عمل نیروی دیگری انجام بدهد. جسم مرغ هم در آسمان چنین چیزی است یعنی اگر خداوند متعال نیروی پرواز کردن و آن بالها و آن لوازمی که برای پرواز لازم است در وجود این حیوان قرار نداده بود، این حیوان هم اگر خودش را از پشت بام رها می کرد چون جسم سنگین است می افتاد پایین ولی ببینید خداوند چه تدابیری در وجود این حیوان به کار برده است و چه نیروهای دیگری در این عالم خلق کرده است که اثر یک نیرو را خنثی می کند. از اینجا شما بفهمید که در همه چیز عالم این جریان هست یعنی ما اگر الان می گوییم منظومه شمسی داریم، خورشید مرکز است، زمین به دورش می چرخد و در هر 365 روز تقریبا یک دور به دور خورشید می چرخد، همچنین به دور خودش می چرخد، خیال می کنیم که اینها اموری است که باید باشد و خلاف اینها محال است. چنین چیزی نیست، سررشته همه اینها به دست خداوند است. اگر کسی نظر به مسبب الاسباب داشته باشد ( چون به آن سبب هم که نگاه کند می بیند یک سببی دارد، باز آن سبب یک سبب دیگری دارد و آن سبب یک سبب دیگری و. .. ) فورا می فهمد که نگهدارنده همه اسباب یعنی آن قدرتی که تمام اسباب و وسائط و وسائل در اختیار اوست، ذات مقدس پروردگار است.

بشر اساسا پرواز در هوا و سیر بر روی آب را که همین کار کشتی باشد از همین جودهایی که در عالم طبیعت وجود دارند الهام گرفت یعنی وقتی که انسان مرغ را دید که در آسمان پرواز می کند، فهمید پس این یک امری است عملی، یک حساب و قانونی دارد، تا هر حدی که بشر بتواند آن حساب و قانون را کشف کند، از آن حساب و قانون می تواند استفاده کند. می فرماید: «اولم یروا الی الطیر فوقهم صافات؛ آیا مرغ را در بالای سر خود درحالی که اینها صافات هستند نمی بینند؟» «صافات» را به دو معنا می توانیم بگیریم: یکی اینکه در بالای سرش صف زده اند مثل آن وقتی که مرغها مخصوصا بعضی از آنها با صف حرکت می کنند ولی مفسرین گفته اند مقصود آن معنایی است که به آن «صفیف» می گویند. این مطلب در فقه مطرح است که بعضی از مرغها در حین پرواز بیشتر صفیف دارند یعنی بیشتر بال می زنند، بالشان را مرتب حرکت می دهند مثل گنجشک. بعضی حیوانات کمتر بال می زنند و بیشتر بالها را پهن می کنند و در حالی که بالهایشان پهن است حرکت می کنند مثل کرکس که انسان می بیند وقتی در آسمان است اغلب بال نمی زند یعنی در حالی که بالهایش پهن است مثل بال هواپیما حرکت می کند بدون اینکه بال بزند. مقصود از «صافات» این است: در حالی که صفیف دارند یعنی در حالی که بالها را همین جور باز کرده اند و دارند حرکت می کنند. «و یقبضن» و احیانا قبض می کنند. ( آن حالت بسط و پهن کردن را «صفیف» می گویند، حالت قبض و جمع کردن بال را که جمع می کند و دوباره باز می کند «قبض» می گویند. ) آیا اینها را در بالاسر خود نمی بینند؟ کیست که اینها را در آن بالا نگهداری می کند؟ غیر از خدا کیست؟ چون خداست که اینهمه نیروها و قانونها و ضابطه ها را قرار داده است و اگر نخواهد، همه اینها نقض می شود. «انه بکل شی ء بصیر» خدا به همه چیز بیناست یعنی اینهمه اسرار در عالم هست و خدای متعال این اسرار عالم را از هر کس دیگر بهتر می داند چون خودش خالق عالم است.





:: بازدید از این مطلب : 496
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 23 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست