شفا گرفتن خانمی به عنایت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

منبع این خبر کاملا موثق بوده. 

گفتنی است که ان حضر ت به ایشان  سخنانی را عرضه داشته اند.

 

من وقتی در جریان شفا و ان اتفاقات قرار گرفتم به یاد این قسمت از دعای عهد افتادم:

«اللهم و سر نبیک محمد صل الله علیه و اله  برویته و من تبعه علی دعوته»

در این قسمت تعریف ماجرا را از خود ان خانم قرار داده ام .

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

نام: زهرا- ن همسر : مرتضی – ط  ساکن شهر قم

روز حادثه: روز شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها ) و شفا به عنایت ان حضرت.  

این کرامت بدین جهت بازگو می شود که دوستداران اهل بیت،خصوصا جوانان در گرفتاری ها بیشتر به این خانواده مخصوصا حضرت زهرا روی اورند.

روز چهارشنبه25 دی ماه 1365 برابر با 13جمادی الاولی 1407 قمری سالروز

شهادت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)بود.عصر ان روز ،همسرم برای

شرکت در مجلس روضه ازمنزل خارج شد. من هم پس از انجام کارهای منزل

به اتاقی که طفل شیر خوارم در ان خوابیده بود رفتم تا استراحتی کرده

باشم. دوران جنگ بود،علاوه بر جبهه ها، گاه هواپیماهای دشمن بر فراز

شهرها ظاهر می شدند وباعث دلهره و اضطراب می شدند.

ساعت نزدیک30 /4 بود.چند دقیقه بعد،هنوز خوابم نبرده بود که صدای اژیر

خطر به گوشم رسید ودر پی ان ،غرش هواپیماهای عراقی در فضا پیچید.

چشمم به طفلی که حدودا 11ماه داشت افتاد.دلهره واضطراب و نگرانی

وجودم را گرفت.ناگهان این فکر مثل برق به ذهنم خطور کرد که برای زنده

ماندن بچه،خود را سپر او کنم. به دنبال این فکر،به سرعت خود را روی بچه

قرار دادم ودر همان لحظه صدای مهیب انفجار به گوشم رسید وهمه

چیزدگرگون شد.خانه سخت لرزید گویازلزله ای بزرگ اتفاق افتاده است.براثر

ترکش های بمب ها وموج انفجار شیشه ها شکست ،قسمتی ازطاقچه فرو

ریخت و قسمتی از کمد بسیار سنگین هم شکست .این ها با وسایل سبک

وسنگین اتاق مدام روی سر وکمرم می ریخت.

با فروکش کردن صدای انفجار با این که سر گیجه داشتم ،بلند شدم .

 

از یک سو سر و صورتم خون الود بود،ونیز کنار گوش فرزند خردسالم به

وسیله شیشه های پرتاب شده زخمی شده بود و از سوی دیگرترکشهای ب

زرگ وتیز در چوب کمد فرو رفته بود. از این جهت پس از شستشوی خون

های سر وصورت که قطع نمی شد،به کوچه امدم تا از همسایه ها کمک بگیرم.

ناگهان با وضعی فجیع روبرو شدم: کنار منزل ما مجلس روضه زنانه برگزار

شده بود وبر اثر بمباران تعدادی از شرکت کنندگان شهید و اکثر اهالی محل

سخت مجروح شده بودند.امبولانس ها نیز برای امداد رسانی به محله امده

بودند. ازما خواسته شد برای مداوا به بیمارستان برویم. همسرم هم که با

نگرانی وترس از روضه برگشته بود با مشاهده اوضاع و احوال خواستار

مراجعه من وبچه به بیمارستان شد؛ ولی با دیدن مجروحان بدحال خود را

فراموش کردم وخواهش امداد گران و شوهرم را نپذیرفتم و به منزل پدرم

رفتیم و برادرم درمان های اولیه را انجام داد وسرم را پانسمان نمود.

باخرابی هایی که پیش امده بود منزل ما قابل سکونت نبود.به همین جهت

در منزل پدرم ساکن شدیم.درد بسیار شدید کمر که به واسطه ضربه بمباران

به وجود امده بود،باعث شد که به سختی راه بروم وکارهایم را انجام بدهم

،حتی گردنم را به سختی تکان می دادم . به دکتر مراجعه کردم. پس از

گرفتن عکس از کمر ،دکتر با تجویز دارو و تزریق امپول های مسکن،توصیه

موکد به مدارا کردن با درد را تا اخر عمر نمود. پس از گذشت حدود 40 روز

تقریبا درد ارام شد وبه فعالیت های شغلی واداره زندگی مشغول شدم.

 

بازگشت بیماری

سال ها از ان حادثه گذشت تا این که دوباره درد کمرم شدید شد.فعالیت

های زندگی نیز بر دردم افزود و مرا شدیدا بی تاب کرد.بار دیگر به دکتر

مراجعه کردم و بادیدن ام ار ای گرفته شده،معلوم شد در زمان بمباران به

بیماری توجهی نشده بوده است.دکتر یاداور شد که وضعیت مهره های کنار

نخاع غیرطبیعی شده و این وضع به مهره های گردن ونیز عصب سیاتیک

اسیب رسانده است. از این رو ریسک انجام عمل را بسیار بالا دانست به این جهت دستور استراحت مطلق داد.

یاداور می شوم که بیشتر پزشکان،متخصص بوده یا فوق تخصص داشتند.

 

امید در نا امیدی

هزینه سنگین بیماری ام در این چند سال به چندین میلیون تومان رسید؛اما

ثمره ای جز زحمت و نگرانی و زمینگیر شدن وسختی هایی که همسر و

فرزندانم می کشیدند نداشت.روزهایی را با دردهای بسیار طاقت فرسا

گذراندم که حتی توان خوردن غذا هم نداشتم و نمی توانستم بدون کمک

سرم را تکان دهم . سیاتیکم خونریزی کرده بود وپایم مانند تکه ای

سنگ،سفت و سخت و کبود شده بود.نظر دکتر این بود که امکان خوب شدن

بنده در حد صفر است ویاداور شد که مرا زجر ندهند و به پزشکان دیگر هم

مراجعه نکنم وتنها توسل  به حضرت ابالفضل(علیه السلام) را توصیه کرد

وهمچنان تاکید وسفارش به استراحت کامل و مطلق برای چندمین سال داده

شد.درد به حدی زیاد بود که با استراحت ودرمان های دارویی ارام نمی شد،

تا ان که با زالو انداختن خونریزی سیاتیک تاحد زیادی مهار شد؛ولی مشکل

تنفسی شدید شده بود و حرکت من تنها با ویلچر امکان پذیر بود.

 

توسل به درکاه اهل بیت(علیهم السلام)

همسر فداکارم برای شفای من70 هفته به جمکران رفتند.مادر وپدر نگران

ودل شکسته،دوستان فداکار ومهربان ،خواهران وبرادران دلسوز

خود،همسرم وتمامی اقوام وبستگان برای عافیتم دعا می نمودندو از این که

دختر هفت ساله ام راه رفتن مادر را ندیده بود ودر مجالس ومدرسه با دیدن

مادران دوستان خود،بهانه مادر را می گرفت بسیار غمگین بودند. پس از چند

ماه مجددا برای ادامه درمان به دکتر مراجعه شد،ولی نتیجه ای جز توصیه

های مکرر به استراحت مطلق وابراز ناامیدی از روند درمان در بر نداشت.

 

بنا به درخواست همسر و خواهش خودم دکتر اجازه داد برای شفای کامل به

کربلای حسینی رهسپار شویم.همسرم پس از این که از درمان بیماری

توسط پزشکان ناامید شد قول داد که مرا برای شفا حتما به کربلا ببرد و با

به این که چندین بار خواب کربلای حسینی را دیده بودم، تصمیم ایشان برای رفتن به شفا خانه حسینی قطعی شده بود.

سفر به کربلای حسینی

با پذیرش سختی های طاقت فرسا وتحمل درد های بسیار شدیدی که

مسافرتم در پی داشت ،در روزهای اغازین سال 85 عازم کربلا شدیم . با این

که جابجایی من تنها با ویلچر امکان پذیر بود، به درخواست خدا و با عشق و ارادتی وصف ناشدنی به کربلا رسیدیم.

همسر ایثارگر و پسرم به همراه اقوامی که همراهمان بودند، بازحمت بسیار

زیاد مرا به بین الحرمین رساندند. بادیدن گنبد و بارگاه حضرت سید الشهدا

(علیه السلام) و علمدار کربلا حضرت ابا لفضل العباس(علیه السلام) اشک

امانم را برید؛ ولی با توجه به شدت مصائب اهل بیت(علیهم السلام) نتوانستم از درد خود گله ای به زبان بیاورم.

هر روز مرا برای زیارت به دو حرم نورانی می بردند. در اولین شب جمعه

زیارتی امام حسین(علیه السلام) مرا برای شفا یافتن به حرم با صفای اقا

قمر بنی هاشم (علیه السلام) وپس از انجا به بهشت عاشقان،کنار ضریح

نورانی امام حسین(علیه السلام) بردند و روی سنگ قرمز بالاسر حضرت

خواباندند. پس از ریختن اب نهر علقمه وتربت حسینی در دهانم ،زائران اطرافم به دعا وتوسل مشغول شدند.

 

همزمان در یکی از مساجد قم به سفارش دوستان بسیار عزیزم برای شفای

من دعای . یاکاشف الکرب برگزار شد. دعای پدر ومادر مهربان و دل شکسته ام و اقوام ودوستان و خواهران وبرادران هم همراهمراهمان بود.

پس از انکه دوباره مرا برای شفا به صحن اقا قمر بنی هاشم(علیه السلام)

بردند، خواهش کردم پاهایم را روی زمین صحن بگزارند و کمک کنند ومرا از

روی ویلچر بلند کنند. پای بی حس من با لرزش زیاد و با کمک همسر و

فرزندم و اقوامی که با ما همسفر بودند ،چند قدم روی زمین صحن اقا قمر بنی هاشم(علیه السلام) کشیده شد.

با این حال خوشحال به هتل برگشتیم .فردای ان روز از مشکل تنفسی و

سنگینی مهره های کمرم اثری باقی نمانده بود.میزان مصرف مسکن های

قوی هم به تدریج کم شد. در حقیقت نیمی از شفا گرفته شده بود. پس از زیارت کربلا به نجف رفتیم.

پس از ورود به حرم زیبا و با شکوه مولا امیرالمومنین (علیه السلام) مرا کنار

ضریح ان حضرت بردند. سپس ویلچرم را زیر ناودان طلا – که در ان لحظه

باران می بارید- قرار دادند تا قطره های شفا بخش باران، کمر وپای ناتوانم را

بشوید و مقاومتم را در برابر بیماری بیشتر و تحملم را افزون نماید. پس از چند

روز زیارت به ایران بر گشتیم. پایم همچنان بی حس و بی حرکت بود. به

دستور دکتر فیزیوتراپی های مداوم و بسیار سخت انجام می شد، اما نتیجه

کار رضایت بخش نبود و بهبودی به دست نمی امد. با این حال ،ارامش داشتم

و این بیشتر به سببب این بود که بیماری ام را ازمایش و تقدیر خداوند می

دانستم ودعای خود و دیگران را در رو سفیدی در این ازمایش معطوف می داشتم.

 

یک شب قبل از شفا

نزدیک سالروز ولادت رسول خدا(صل الله علیه واله وسلم) بود. شب16 ربیع

الاول ، دوستان مهربانم برای تبریک عید به منزلمان امده بودند. یکی از ان ها

در زندگی دچار مشکلات گوناگونی شده بود. غم ناتوانی شدید جسمی و

این که نمی توانم برای این شخص مشکلی را حل نمایم ، شدیدا مرا ناراحت نموده بود.

ان شب حالم تغییر کرده بود، تا صبح گریه می کردم و پشت و پناهمان مهدی

زهرا(علیه السلام) را صدا می زدم. با حالت التماس و درماندگی ودلی

شکسته ، محزون و متحیر دست تمنا به درگاه الهی بالا بردم و عاجزانه

خواهش والتماس کردم تا طلعت زیبای مهدوی ظهور نمایند و غم واندوه را از

قلوب شیعیان بر طرف کنند. ان شب درد به سراغ پای دیگرم هم امده بود و

همسرم از این جهت ، ناراحت ومضطرب شده بود. ایشان پس از نماز صبح با نگرانی به محل کار و فرزندانم هم به مدرسه و دانشگاه رفتند.

خوابی نورانی                            عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- bahar22.com ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی             

سرانجام با خستگی تمام ساعت 7/30 صبح روز 16 ربیع الاول خواب به سراغم امد.

در عالم رویا رایحه ای دل انگیز به مشامم رسید و در همان عالم ، بادلی

شکسته از غم و محنت و فراق یار به سمت حرم پیامبر اکرم(صل الله علیه واله وسلم) می رفتم.

ویلچرم بدون کمک به سمت حرم می رفت . در همان حال بین الحرمین را می دیدم.

با خود گفتم پس از زیارت رسول خدا(صل الله علیه واله وسلم) و تقاضای

ظهور امام زمانمان (علیه السلام) به حرم حسینی وحرم حضرت عباس  خواهم رفت و این تقاضا را عاجزانه از ان ها هم خواهم داشت.

با گریه وناله ای که از عمق وجودم برمی خواست در حرکت بودم. لحظه به

لحظه به حرم پیامبر(صل الله علیه واله وسلم) نزدیک تر می شدم که ناگهان

نوری بسیار زیبا که قابل وصف نیست ، از سمت حرم  پیامبر امد. همزمان

عطر وبویی دل نشین به مشامم می رسید و نوایی روح بخش به گوشم

رسید که حضور وجود مقدس حضرت زهرا (سلام الله علیها) را نوید می

داد .در این حضور با شکوه که پیچیده در حاله ای از نور بود، مبهوت بودم ومی گریستم.

ناگهان ان بانوی اسمانی فرمودند:«دخترم ، به دردت صبور باش.

 من هم درد دارم و......ولی بدان به کمکت می ایم و.....

جز به مهدی روی سیلی خورده نگشایم به کس

منتقم باید ببیند گشته نیلی روی من

ناگاه ان حضرت همراه افراد نورانی ای که اطراف ایشان بودند ، به طرفم

امدند.توان وصف ان لحظه نورانی را در خود نمی بینم . مدینه پر از نور شده

بود.تاثیر وجود ان حضور نورانی ونازنین در کنارم ، مرا از صندلی ام بلند کرده

بود. به احترام ایشان بلند شدم و مشمول لطفشان گردیدم. توجه نداشتم که

شفا گرفته ام، اما دیگر روی ویلچر نبودم.در کمال ناباوری و تعجب در ان

سرای با صفا، با پای خود به دنبال ایشان می دویدم و برای تعجیل فرج فرزند عدالت گسترشان خواهش وتمنا می کردم.

همو که با حضور و ظهورش غم ها و گرفتاری های اهل ایمان برطرف وجهان روشن و زیبا از این عدل و داد خواهد شد.

پس از این تقاضا ، حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مطالب و سفارشاتی را برایم بیان کردند که زبانم قاصر از گفتن ان است.

با تقاضای من برای تعجیل ظهور حضرت مهدی

سفارش به دعای مداوم برای تعجیل ظهور

فرزندشان نمودند.

پس از ان به خود امدم. از خواب پریده بودم.به پاهایم دست می کشیدم؛

دیگر اثری از درد و بیماری نبود. پایم به حرکت درامده بود.گریان و هیجان زده

میدویدم؛و بی تابی گریه ام به جهت شفایم نبود ؛بلکه به جهت درد ها وناله

های دل خراش ان حضرت که وصف ناشدنی است، بی تاب شده بودم.

ان عطر ودرخشش نورانی بی بی دو عالم فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مرا

مبهوت کرده بود. از ان به بعد از غم هجران ودلتنگی  روی نازنینشان هر صبح  

پنج شنبه – همان لحظه ای که این دیدار وکرامت وعنایت رخ داد – دلم را به

سمت وسوی بین الحرمین مدینه وبقیع و بین الحرمین کربلا می برم.

به انتظار دیدار حجت خدا حضرت ولی عصر مهدی فاطمه (عج) از عمق وجود دعا کنیم.

 

 


مسجد مقدس جمكران


دردمندان مستمندان بی پناهان را بگویید

مصلح عالم پناه بی پناهان خواهد امد

ضمنا برای تعجیل در ظهور اقا حضرت مهدی (علیه السلام) توصیه به دعاهای مکرر شده

برای تعجیل درفرج اقا امام زمان (علیه السلام) صلوات

التماس دعا

16ربیع الاول 1428مطابق با ۱۶/۱/ ۱۳۸۶

  





:: بازدید از این مطلب : 1674
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 15 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست