وقتی تو نیستی ...
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

راه سختی است ...

راهی که پیش رویم گذاشتی ..

راهی که هموار کردنش صبر ایوب میخواهد ...

و من ...

این من خسته از هر چه رفتن !

این من خسته از هر چه ادمی و اضطراب !

این من خسته از خودم ...!

این من خسته از قناعتهای بیجا ...!

این من خسته از هر چه بردباری و چشم پوشی ...!

چگونه میتوانم این راه را تمام کنم !؟

وقتی تو نیستی ...

وقتی تو اشنای این قلب لبریز نیستی ...

وقتی نیستی تا با اشتیاقی کودکانه ..

به همه بفهمانم تو حقیقت بزرگی ...

تا ببالم به تو بودنت ...

ببالم به تو داشتنت ...

ببالم به روز های سبزی که افریدگارش تویی ...

بگذار گاهی حرفهایم بوی گلایه بگیرد !

بوی دلتنگیهای نفس گیری که اشفته ام میکند ...!

بگذار بگویم دلم درد میگیرد از دلیلهای زشت اطرافم ...!

حق بده گاهی بخواهم تو فقط کلمه نباشی ...

تو فقط شعر عاشقانه نباشی ...

تو فقط تکرار ترانه نباشی ...

دلم چیز بزرگی نمی خواهد ...

دلم چیزهای بزرگی نمی خواهد ...

دلم فقط تورا می خواهد ...

نه خیالت را ...

نه فاصله ی دستهایت را ...

نه چشمهای دورت را ...

دلم فقط تورا می خواهد زیبا ...!

می شود کمی اینجا توقف کنی !!؟؟


+ چقدر خوب تک تک این واژه ها حرفای دلمُ و حال و هوای این روزامو توصیف می کنن...





:: بازدید از این مطلب : 283
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 21 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست