سلاممم سلاممم چطورین؟ من که خیلی حالم بده . . . الان به زور نشستم پای کامپیوتر تا بآپمسرما خوردم خفنامروزم نرفتم مدرسهتنها خوبیش به همین بود که نرفتم مدرسه وگرنه حاضر بودم بمیرم ولی اینجوری مریض نشمالبته تقصیره خودمم جمعه از صبح تا شب نشسته بودم زیر پنجره داشتم قندیل میبستم ولی باز به روی خودم نمی آوردم که بلند شم بتمرگم یه جای دیگه درس بخونم
حال بگزریممن خیلی خوشحالمممممآخه بالاخره بعد از یک ماه این در و اون در زدن برناممون جور شد بریم عید مسافرت همونجایی که من عاشقشمدر پوست خودم نمیگنجم از خوشحالی
حالا از این هم بگزریم
چند روز پیشا امتحان زبان داشتیم . . . حالا با اینکه من و فاطمه زبانمون خوبه ولی نتونستیم بعضی از سوالاشو جواب بدیم برای همین برگه هامونو گزاشته بودیم جلوی هم دیگه همرو مشورتی نشوتیمآخرشم شدیم ۱۸.۷۵نمیدونم چرا ولی حالا خیلی بالاتر از بقیه بچه ها شدیم
این معلم زبانمون بنده خدا کمی مشکل دارهآخه بچه ها سره کلاسش همش دارن میحرفن با هم بعد هی میگه ساکت بعد که بچه ها ساکت نمیشن یه دفعه داد میزنه بعد که همه خفه میشن میشینه به نصیحت کردن بعدم میگه من دیگه درس نمیدم بعد که بچه ها خفه میشن دوباره شروع میکنه به درس دادن میگه این باره آخریه که درس میدمدوباره بچه ها پنج دقیقه بعد شروع میکنن به وراجی و کرم ریختن اونم دوباره داد میزنه و . . . یعنی هر جلسه ۱۰۰بار این اتفاق تکرار میشه و ما دهنمان سرویس میشود هر جلسه
کلا اصن همه ی معلمامون یه جورین . . . شادن واسه خودشوننمونش معلم دینیمون . . . چهارشنبه اومده سره کلاس میگه بچه ها امروز امتحان داریم گفتیم خب بفرمایید سوالارو بدیدحالا برگه هارو پخش کرده بعد اینجوری میکنه بچه ها برید خونه درستونو بخونید کتابو ببندید سوالارو جواب بدیدبعدشم گفت من بهتون اعتماد دارم که تقلب نمیکنینمنم گفتم ببین باشه تو جو دینی بزن منم جو میگیرتم اصلا تقلب نمیکنموالا به خدا
امروز یک تصمیم گرفتم که دیگه به فیس بوک و یاهو نرممیدونم در توانم نیست ولی چاره ای ندارم
حالا هر چی . . . من دیگه واقعا حالم خوب نیست میخوام برم استراحت بعدا میام یه آپ دیگه میزارم
مرسی که تحملم کردین فعلـــــــــــــــــــــا تا بعد