امروز رفتیم مدرسه . . . وای خیلی روز گندی بود . . . زنگ اول هندسه زنگ دوم عربی زنگ سوم هندسه زنگ چهارم عربیخیلی کسل کننده بودتازشم زنگ سوم امتحان هندسه دادیمدو تا سوالو هر چی فکر کردم یادم نیومد ننوشتم
اصلا اعصابم از این امتحان کلاسی های معلما به هم میخورهدیروز معلم ریاضیمون برگه های امتحانو دادم جلو چشمش برگمو پاره کردمآخه مخصوصا امتحان سخت گرفته بود تا بچه ها نمره هاشون کم بشه اونوقت ناراحت بشن منم که زدم کرک و پرشو ریختمالان دیگه مثل یک انسان متشخص رفتار میکنه
وای امروز خیلی شاد و سرخوش با بچه ها اومدیم از مدرسه بیرون دیدم مامانم منتظرمه رفتم سوار شدم و اینا رسیدیم دم خونه . . . دیروزش ماشینمون دم در پارک بود بعدش من دیدم امروز ماشین نیست هر هر الکی خندیدم گفتم مامان باز دیروز توهم زدی گفتی این ماشین ماست اما الان صاحبش برده ماشینشویه دفعه مامانم رنگش پرید گفت برو تو پارکینگو ببین ماشن اونجا نیست منم رفتم دیدم گفتم نه حالا هیم میخندیدمابعد مامانم سریع رفت تو خون زنگید بابام گفت ماشینو تو بردی؟ بابام گفت نه . . . بعد من دیگه نیشمو بستم فهمیدم ماشینو دزد بردهبیچاره مامانم اگه چاره داشت میزد منو له میکردکه دیگه اینقد الکی نخندم . . . وای حالا زنگ زدیم پلیس بیاد . . . اومده بود پلیسه دم خونه ننه و داداشمم رفته بودن کلانتری من رفتم دم در . . . حالا این پلیسه اینقد سوالای چرت و پرت میپرسیددیگه داشت رو اعصابم راه میرفت . . . واقعا میگن همسایه ها فضولن راست میگن داشتم با پلسه زر میزدم دیدم همسایمون اومده دم در وایساده میگه وای المیرا جان چی شده؟گفتم هیچی فقط فضولو بردن طویله یونجه دادن نمیره ایششش حالا بیخیل
آقا امروز دستبند فاطمه گم شد . . . طلا بود . . . کلی ناراحت بودکل مدرسه رو گشتیم و از همه بدتر این که ۴دفعه این ۵طبقه رو رفتیم بالا اومدیم پاییندیگه جونمون در اومده بود . . . آخرشم پیدا نشد ولی وقتی زنگ خونه خورد داشتم کاپشنمو تنم میکردم که یه دفعه فاطمه جیغ زد که المیرا برگرد . . . گفتم هیییو این کارا چیه میکنی؟گفت تو هم این وسط وقت گیر آوردیو . . . بعد دیدم یه دفعه از تو کلاهه کاپشنه من دستبندشو در آوردکلی خوشحال شد بیچاره ولی به جاش من کلی کتک خوردم
آها پساپس ولنتاینتون مبارک من که واسه هیچکی کادو نخریدم حتی واسه اون خری که باید بخرم اصلا حوصله خرید کردن نداشتم آخه
آها دیروز معلم شیمیمون اومد سره کلاس گفت برگه بزارین امتحان داریم ما هم کلی داد و بیداد گفتیم شفاهی بگیرین . . . روشو کرد به من گفت تو که اینقد ذوق داری شفاهی بدی بیا اینجا وایسا . . . مقلا میخواست منو ضایع کنه . . . هر چی سوال پرسید جواب داد . . . جلو همه کرک و پرش ریخت گفت آفرین برو بشین من نمیدونم معلمارو باید حتما ضایع کنی تا آدم بشن؟؟؟!!!
خب دیگه زیاد حرفیدم . . . راستی فقط ۳۳ روز تا عید مونده . . . بزن کف قشنگرو من که به آرزوم رسیدم آخه بابام امروز گفت که کارمون درست شده که برای عید بریم اونجایی که دوس داریم به خاطر همین خوشحالم . . .
خب بسه دیگه . . . آها سما جون قربونت برم با این همه نظرات مرسی از بقیه که هیچ وقت تنهام نمیزارین
خیلی دوستون میدارم . . . تا بعداینم کادو ولنتاینتون