به نام تنها امید نا امیدان
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی


( خواهشا به جای تعریف از وب ، متن رو کامل و با احساس درونتون بخونین تا حرفای دلمو بفهمید

نصفه بیشتر نظرات هم با اینکه خواهش کردم خصوصی نزارید ، خصوصیه ! )

 

شاید یه خورده ، آره فقط یه خورده آروم می شدم

فقط و فقط

اگر میفهمیـدین

نوشته هامو به همین راحتی  که می خونید ، نوشتــــه نشــــــــدن !

خیلی وقتها توی تک تک لــحظه های ســــکوتم

پــر هیاهو ترین دقـایق زندگیم رو سپری می کنم

مــملو از اون چیزهایی که میخوام بگم ، اما 

نمی تونم بگم

کارم دیگه از یکی بودو یکی نبود گذشته ، من ،  توی اوج قصه گم شدم ...


کاش گاهی خدا از پشت ابرها بیرون می اومد

یکی میزد توی گوشم و بلند می گفت :

آی بنده من بگیر بشین سرجات ، اینقدرم غر نزن همینه که هست  !

بعد یه چشمک میزد و آروم بهم می گفت

ناراحت نباش ، همه چی درست می شه  ....

کاش اختيار زمان دست من بود ، برای چی ؟ تا انقدر زمان با تو بودن و دیدنت رو طولاني می کردم

 تا دیگه زماني براي بي تو بودن نمونده باشه

تموم خنده هامو نذر کردم

تا صبح یکی از روزهای خدا

عطرِ دستهات ، دلتنگی هامو به باد بسپاره ...

 



من برگشتم

برگشتم تا بگم هستم !  هستم چون دلم هنوز زنده ست ...

                                             با تموم قدرتم ، وسط رودخونه زندگي ايستادم

                                                                                              
اون هم در جهت مخالف ...







:: بازدید از این مطلب : 289
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 17 تير 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست