نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

گاهی لازم است برای چیزهایی دلیل بیاوری که تا پیش از این خود به صورت یک اصل ، بی بدیل بوده اند ، گاهی باید بعضی قراردادها را تجدید کنی ، باید در بعضی ها رفوزه شوی . بعضی ها را قبول کنی که اشتباه کرده ای و به سختی در آرزوی برگشت باشی.

گاهی لازم است برای بودن دلیل بیاوری ، به انسان فراموش کار نشان بدهی که هستی و وجود داری  دیده نشدن را به گردن قضا و قدر نیندازی و باید تجدید کنی بودنت را و وزنه سنگینی ببندی به نخ بادکنک شخصیتت تا به آسانی راه آسمان و خیالی شدن را نپیماید . باید یاد بدهی که بودن ارزش دارد و تداوم بودن نباید از وزنش بکاهد و به روزمره گی بیافتد . باید نشان بدهی که ارزش لبخند بیشتر از آنی است که به عنوان عادتی بر چهره،بشناسند آن را ، شاید بعضی اوقات لازم است غرور خود را نشان دهی و وزنه بودنت را سنگین کنی .

نمی دانم چرا ولی بعضی مواقع لطف و مهرت را چنان بی تفاوت به کنار می زنند که  مجبور میشوی مسیر ساده محبت را به سمت مسیری سخت و مرموز کج کنی .

زیاد نباش…زیاد هم خوب نباش…زیاد دم دست نباش…زیاد که خوب باشی… دل آدم ها را می زنی..آدم ها این روزها ، عجیب به خوبی..به شیرینی ، آلرژی پیدا کرده اند…زیاد که باشی…زیادی می شوی…محبت زیادی ، همیشه آدمها را خراب می کند …گاهی آدمها می روند نه برای اینکه دلایل ماندنشان کم شده …به این دلیل که آنقدر کوچکند که تحمل حجم بالای محبت تو را ندارند …او که رفتنی ست ، بگذار برود…

 تا بعد....






:: بازدید از این مطلب : 466
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست