كلاس دوم انساني
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
امروز اول مهر سال ۱۳۹۰ وارد كلاس ميشيم زنگ اول ادبيات داريم بعضي ازبچه ها رو خيلي نمي شناسيم ولي به مرور زمان هر كي رو كه نمي شناسيم ميشناسيم و ميفهميم كه همشون چقدر گلن. چشم رو هم گذاشتيم ديديم ا زنگ خونه شد. فردا و پس فردا و... همينجوري مي گذره يه روزهايي برامون روز شاديه و يه روزهايي روز هاي غم و اندوه.يكشنبه ها و چهارشنبه ها كارامون خيلي سنگينه خصوصا چهارشنبه ها وقتي صبح ها ميايم مدرسه دوست داريم اون روز زودتر تموم  شه و بريم خونه استراحت كنيم، باز هم چشم  مي ذاريم رو هم ميبينيم ا امروزم با تموم سختي هاش تموم شد!!! اا امروز مدرسه ها تعطيل ميشه آخه عيد،  زنگ كه مي خوره همه مفصل با هم خداحافظي مي كنيم و دو هفته هم ديگه رو نمي بينيم.دو هفته مي گذره.وارد سال ۱۳۹۱ شديم. بازهم شنبه ها و يكشبه ها و... از پي هم ميگذرن و... ميدونيد امروز چند شنبه است و چندمه؟؟؟!!! آره امروز چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت  آره امروز آخرين روز اومدن ما سر كلاس دوم انساني توي اين سال تحصيليه. خدايا چي شد؟ چه جوري انقدر زود گذشت؟ بچه ها حواستون هست ۲ انساني گذشت!!!!

چند ساله ديگه كه معلوم نيست هر كدوممون كجاييم و چي كار ميكنيم حسرت فقط يه لحظه بودن تو همون چهارشنبه هاي خسته كننده رو مي كشيم چون دوست داريم به ياد خاطره هاي قشنگمون باز هم كنار هم باشيم.

عقربه هاي ساعت چه قدر تند حركت مي كنند!!!!!! مگه نه؟

دوستون دارم. Avazak_ir-Heart30.jpg

    بها





:: بازدید از این مطلب : 390
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست