آرزوی وصال و عشق هدیه ایست جاودانی .
و من چه عاجزانه افق های طلایی نگاهت را با هزار تمنا جستجو میکنم
و قصه تنهایی را در آسمان آبی نگاهت در میان میگذارم .
نسیم اشکی که در نگاهت موج می زد ، بارانی از عشق بود برای باغ رویاهایم ،
و دلم چه بی قرار برای نگاه عاشقت می تپد .
در دل شب های تاریک وجودم به جستجوی روشنایی شمع وجودت می گردم .
به آفتابگردانی می مانم که هر صبح به امید آفتاب وجودتو سر از خواب بر می دارم .
و خوب می دانم بی تو گلبرگهای نازک وجودم را باد سرد خزان درهم فرو می ریزد ،
و جوانه های نا شکفته امیدم به دور از تو می خشکند .
اما با این اوصاف میدانم ، قلبم کوچک تر از آنی است که ظرفیت خوبی های تو را داشته باشد.
اما در سکوت پر از فریاد خود می گریم و می گویم ؛
با همین قلب کوچک ،
به وسعت تمام خوبی ها و سادگی هایت دوستت دارم
بودنت را دوست دارم
وقتی پنجه در کمرم حلقه مے کنی و به آغوشت سفت مرا مے فشارے
و وادارم مے کنے که به هیچ کس فکر نکنم جز تــــــو ... !
عشق من
حجت
:: بازدید از این مطلب : 427
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0