نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی
 

 

هر لحظه حرفي درما زاده مي‏شود
هر لحظه دردي سربر مي‏دارد
و هر لحظه نيازياز اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش مي‏کند
اين ها بر سينهمي‏ريزند و راه فراري نمي‏يابند
مگر اين قفسکوچک استخواني گنجايش‏اش چه اندازه است؟
 
تو روزی با غمی سنگین ز شهرم
 
کوچ خواهی کردو من در پرنیان خاطرات خویش

به یاد عشق پاکت به نرمی گریه خواهم کرد




:: بازدید از این مطلب : 350
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : شنبه 6 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست