نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

نکند آنقدر نرم رفتارکنیم که انگار وجود نداریم!!!!!!!!!!!!!

قلم به دست گرفته و می خواستم بنویسم؛بنویسم دغدغه هایی را که دریای درونم را مواج و طوفانی کرده و ساحل دلم را آرام نمی گذارد؛دوست داشتم از خیلی چیزها بنویسم،از حال و هوای این روزهای کشورم؛از مسائل داخل و خارج؛از بغداد که شاهد مذاکرات 5+1 و ایران است تا فضای غالب این روزهای مجلس که هم نتیجه "پایداری" را به ما نشان داد و هم حاصل "سهم خواهی سیاسی کانون های قدرت و ثروت"را.

از مسائل اجتمائی و فرهنگی متعددی که روز به روز در حال رخ دادن است تا فعالیت های سیاسی آقایانی که نظام را بدهکار خود می دانند و از بودجه بیت المال و جایگاهی که نظام به آنها داده برای اهداف شخصی خویش استفاده می کنند.

دوست داشتم از سنگینی بار گرانی های اخیر روی شانه قشر مستضعف بگویم...از حذف بی سرو صدای بند71 قانون بودجه و ایجاد زمینه برای فرار مالیاتی؛از خوش خدمتی مرکز پژوهش های مجلس برای حامیان تحریم علمی ایران؛از ناکامی ازدواج ها و فراوانی طلاق و از آن دردناک تر عدم تمایل جدی جوانان برای ازدواج به بهانه های مختلف....

دوست داشتم از کج فهمی و بد دهنی عده ای بگویم  که نمی دانم تا کی قرار است ادامه پیدا کند و تا کی قرار است تریبون رسمی خانه ملت محل جولان دادن این عده باشد...

دوست داشتم ازحکایت دلی بگویم که مدتهاست بارانی است؛هوای مولایش را کرده و نمی دانم کی قرار است اذن پابوسی بگیرد....نمی دانم.

دوست داشتم از همه بغض های بر گلو مانده ام بگویم اما وقتی شدت غربت شما را دیدم همه دردهای خودم،همه دردهای خودمان از خاطرم رفت.

یادم رفت غم ها و غصه هایی را که افتاده به جان همه مان وقتی غم هتک حرمت ساحت مقدس شما به جانم افتاد که اصلا شیعه مگر بدون شما محلی از اعراب دارد که حالا بخواهد غصه خودش را بخورد؟؟

قلبم شکسته،دلم گرفته؛حال و روز سرخ این روزهای بحرین که در ژورنالیسم کثیف مطبوعاتی این روزها گم شده و صدا و سیمایش را صدا و سیمای ما خفه و تار کرده،دلم را خون کرده....امان از دل مولایم سید علی عزیز.

انگار تاریخ صفحه به صفحه در حال تکرار شدن است.آل سعود و ال خلیفه هردو آل ابی سفیانند...هردو بغض علی (ع) را در سینه دارند که به جان محبین علی(ع) افتاده اند.

تاریخ تکرار می شود گرچه که رنگ و لعابش تغییر می کند...ای جوانمردان به پا خیزید...پس جوانمردی چه شد؟؟   الا ای جوانمردان بدانید شیعگی تنها نماز و روزه نیست...به پاخیزید...

مولای عزیزم خوب می داند که در وصف مصطفایش چه بگوید:حقیقتا شهادت ایشان دل ما را سوزاند.

اما من که مصطفی را نمی شناختم و هنوز هم نمی شناسم نمی دانم چرا اینقدر از او متاثر شده بودم...انگار مصطفی با نگاهش می خواست چیزی به من بگوید...نمی دانم چه می خواهد بگوید که با دل من اینگونه بازی می کند؛شهادت مصطفی شهید برای من یک تلنگر بود...از همان زمان که عکسش را هر روز توی برد جاد دانشکده می دیدم و اشکم را در می آورد تا چندی بعد که خاطرات زندگی مشترکش را از زبان همسرش خواندم و آرزو کردم.

همه زندگی اش بوی اخلاص و بصیرت می داد،در آن خنده های زیبایش می شد لبیک یا حسین را خواند...و اما رمز کارهای مصطفی را آن روز در همایش ملی خانواده اسلامی که به همت بچه های جاد ملایربرگزار شده بود،از زبان پدرش شنیدم که "دعای خیر پدرو مادر پشت سر او بوده" که این چنین بصیرتی در وجودش نهاده و این خوشبختی  مصطفی قطعا محصول نان حلال پدر و شیرپاک مادر بوده و اینها را کم کم فهمیدم و به یقین رسیدم وقتی که از زبان حاج رحیم احمدی روشن شنیدم که دعوت راس فتنه را بی پاسخ گذاشته و عملکرد وی را خلاف منویات رهبری دانسته و عملا بصیرت فرزند شهیدش را دنبال کرده؛حقا که مصطفی شهید پسر شماست و حقا که شما پدر و مادر مصطفی شهیدید.

والدین بصیر شهدای بصیر؛میبینید که این روزها بازار هتاکی و فحاشی بی دینان کثیف به امامان معصوم علی الخصوص امام علی النقی(ع) گرم شده و اینها همه از کوتاهی ماست که دشمن جسارت پیدا می کند و بی بصیرتی است اگر کسی گمان کند که هدف آنها چیزی جز به سخره گرفتن دریای ولایت است.

افسران جوان جنگ نرم بیایید به هوش باشیم...نکند آنقدر نرم رفتارکنیم که انگار وجود نداریم!!!!!!!!!!!!

به حاشیه رفته ایم که متن را به سخره گرفته اند.

حرفی برای گفتن نمانده؛فقط می خواهم بگویم:جان مولا هرچه هستی مرد باش.

برخیز،حرکت کن،شیعه باید به هوش باشد

شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام....برخیزیم....شمشیرهای عقیده را از غلاف سستی برکشیم که نیام بر این شمشیرها حرام است حرام.





:: بازدید از این مطلب : 425
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست