عادت داشتیم که پس از بیداری از خواب، وضو بگیریم. در وقت نگهبانی ،چند
بار داخل چادر شدم. بچه ها در خواب عمیقی بودند. هنوز ساعتی به وقت نماز شب
مانده بود.
چند تن از بچه ها بیدار بودند. یک بار دقت کردم ، صدای ذکر شنیدم. صدای آن بیدار ها نبود،
خواب ها، در خواب ذکر "یافاطمه ،یافاطمه"،"یاحسین، یاحسین" و...می گفتند
عجیب
بود ومرابه اندیشه واداشت؛ از بس در روز به یاد خدا و اولیاء الهی بودند و
باوضو می خوابیدند، شب هنگام، در خواب هم ذکر خدا بر لبشان بود. آن
نوجوانان به من زاهد و عارف می گفتند؛ چون من، چند لقمه کمتر از آن ها می
خوردم؛
اما عارف راستین خودشان بودند. روح و قلبشان نورانی بود.اگر چنین نبود، توانایی آن همه سختی و رنج را نداشتند.
منبع:کتاب سیزده ساله ها
آسمانه
:: بازدید از این مطلب : 462
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3