نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

ارابه های مرگ

رفتند و جا مانده

تابوتی از کابوس

در سرزمین یأس

بختک نشست و خورد 

رویای عشقم را

من ماندم و بی روح

در زندگی مُردم

اینجا سکوت محض

ساطور در دستم

بر کنده ای خونین

مَردم همه مُردند

طوفان تنهایی

اندوه می تازد

بر آشیان قلب

وقتی که شب خوابید

در گرگ و میش شهر

ارابه های مرگ

عشق مرا بردند!






:: بازدید از این مطلب : 404
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : شنبه 6 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست